قصه کودکانه تصویری شارون شجاع
داستان تصویری کوتاه شارون شجاع برای کودکان
شارون با پدرش توی درمانگاه نشسته! شارون عروسکش جرجی رو هم با خودش آورده! جرجی یک میمون قرمز خیلی نرمه و شارون اون رو با خودش همه جا میبره! شارون الان جرجی روی کیفش نشونده وپدرش رو بغل کرده!
شارون به پدرش گفت: من از آمپول زدن میترسم! نکنه که سوزنش تیز باشه و من دردم بیاد!
پدر شارون جواب داد: ولی آمپول زدن باعث میشه که سرماخوردگیت خوب بشه و دوباره سرحال بشی! طبیعیه که ترسیدی! اصلا اشکالی نداری! من و جرجی هم برای همین با تو اومدیم! که کمتر بترسی!
خانم دکتر از اتاقش اومد بیرون و گفت: شارون! نوبت توعه! بابا به شارون گفت: زود باش شارون! باید بریم داخل!
شارون گفت: بابا! نمیشه الان بریم خونه و فردا برگردیم!؟ به نظرم اینجوری بهترهها!!
بابا گفت: یادته که بهت گفتم اگر شجاع باشی و آمپولت رو بزنی، چی برات میگیرم؟! شارون با خوشحالی فریاد زد: یک آبنبات قرمز خوشمزه!
خانم دکتربا مهربونی به شارون گفت: این میمون توعه؟ میتونیم اون رو هم معاینه کنیم؟!
شارون به باباش و بعد به جرجی نگاه کرد و لبخند زد و به خانم پرستار گفت: بله حتما!
خانم دکتر، جرجی رو معاینه کرد و بعد رو به شارون کرد و گفت: حالا نوبت توعه! باید تو رو معاینه کنم!
بعد از این که خانم دکتر، شارون رو معاینه کرد، رو به شارون کرد و گفت: شارون! میشه به من کمک کنی که به جرجی یک آمپول بزنم؟ به نظرم اگر تو دستش رو بگیری، کمتر میترسه و حالش بهتر میشه!
خانم دکتر خیلی آروم به جرجی یک آمپول زد و گفت: بفرمایید! تموم شد! شارون خندید و جرجی رو بغل کرد!
خانم دکتر گفت: حالا نوبت توعه شارون! راستی این عکس یک قهرمانه که روی پیراهنته؟!
حواس شارون کمی پرت شد و اومد به خانم دکتر جواب بده که ناگهان خانم دکتر گفت: بفرمایید! تموم شد!
شارون گفت: آخ! وایسا ببینم! اون قدرا هم درد نداشت!
خانم دکتر گفت: من میدونم که یه کوچولو دستت میسوزه! ولی آمپول زدن تموم شد و تو خیلی خیلی پسر شجاعی بودی! حالا میتونی بری!
وقتی شارون از اتاق دکتر اومد بیرون، بابا گفت: بفرمایید! یک آبنبات قرمز خوشمزه برای شارون شجاع ما! شارون خندید و از پدرش تشکر کرد!
حتماً بخوانید: