دسته‌بندی نشده

قصه تصویری کودکانه میا و مایا میرن ملاقات همسایه‌ها

داستان کوتاه تصویری میا و مایا میرن ملاقات همسایه‌ها

در یک روز گرم و زیبای تابستونی، خورشید داشت توی آسمون میتابید و نسیم خنکی در حال وزیدن بود!

داستان بچگانه

دو تا ماهی قرمز شیطون به اسم میا و مایا در حال بازی با همدیگه بودن. اونا داشتن توی رودی که زندگی میکردن، دنبال هم شنا میکردن!

قصه بچگانه

میا و مایا بهترین دوست‌های هم بودن. طی یک سری اتفاقات ناخوشاید، اونا مجبور شده بودن که کنار رود، جایی که شاخه‌های درختان سایه انداخته بودن، زندگی کنن! این باعث میشد که اونا احساس امنیت و راحتی بکنن! میا و ماها دقیقا شبیه هم بودن! میا فقط یک شکاف کوچیک روی دمش داشت!

داستان کوتاه

مایا و میا داشتن حسابی از بازیشون لذت میبردن که ناگهان یک صدای وییییییییز وییییییییز بلند شنیدن! اونا به بالا و بیرون از آب نگاه نگاه کردن و فهمیدن که یک نفر روی یکی از گل‌ها نشسته! اونا به سمت گل شنا کردن تا بتونن ببینن که اون کیه!

میا پرسید: تو کی هستی؟ دوست جدید اونا گفت: من زنبور عسلم! و از گل‌ها خیلی خیلی خوشم میاد! مایا گفت: این خیلی عالیه! از دیدنت خوشحال شدم! و بعد مایا و میا شنا کردن و به بازیشون ادامه دادن!

قصه کودکانه

کمی بعد، مایا و میا، یک نفر رو دیدن که روی یک کنده چوب دراز کشیده! میا و مایا گفتن: سلام! ما داریم بازی میکنیم و دنبال هم شنا میکنیم! تو هم دوست داری با ما بازی کنی؟!

لاک پشت گفت: نه ممنونم! وقتی که خورشید بیرون میاد، من دوست دارم که استراحت کنم و از گرمای خورشید لذت ببرم! مایا گفت: خیلی خب! پس روز خوبی داشته باشی!

داستان کوتاه

اواسط بعد از ظهر بود که مایا و میا صدای آواز خیلی خیلی زیبایی به گوششون خورد. اونا نگاهی به بیرون از آب انداختن و دیدن که یک نفر روی درخت کنار رود نشسته! مایا و میا به پرنده سلام کردن و پرنده در جواب، چهچهه‌ی زیبایی زد.

پرنده گفت: سلام! من از دیدن بازی شما حسابی لذت بردم! من دارم این آواز زیبا رو میخونم چون شما من رو خوشحال کردید! مایا و میا جواب دادن: آواز تو خیلی خیلی قشنگه! خیلی ممنونیم!

قصه کوتاه

چند دقیقه بعد، مایا و میا، دو تا چشم کوچک دیدن که بهشون زل زده بود! وقتی که مایا و میا اون دو تا چشم رو دیدن، یک خرچنگ از زیر سنگ بیرون خزید و گفت: من دوست دارم پشت سنگ‌ها قایم بشم! چون باعث میشه احساس امنیت کنم و موج آب اذیتم نکنه! مایا و میا گفتن: خب، از دیدن تو خیلی خیلی خوشحال شدیم!

داستان تصویری

همون لحظه، مایا و میا سایه‌ای رو دیدن که بالا آب حرکت میکرد! وقتی به بالا نگاه کردن، یک پروانه رو دیدن! پروانه گفت: من دوست دارم که توی نسیم خنک پرواز کنم و بالا و پایین برم! مایا و میا گفتن: این به نظر خیلی باحال میاد! ما هم دوست داریم توی موج آروم آب شنا کنیم و بالا و پایین بریم!

قصه تصویری

بعد از این که از پروانه خداحافظی کردن، میا و مایا صدای قورقور بلندی شنیدن! اونا یک قورباغه دیدن که کنار رود، به این طرف و اون طرف میجهید و قور قور میکرد و بعضی وقتا توی رود میپرید! قورباغه گفت: آخییییش! شنا کردن توی آب خیلی منو سرحال میکنه! آب خیلی خنک و خوبه!

داستان

دقیقا قبل از خواب، مایا و میا یک سنجاقک رو دیدن که بالای سطح آب بالا و پایین میرفت! سنجاقک گفت: شب بخیر! مایا و میا گفت: شب شما هم بخیر! وقت خواب رسیده بود!

قصه

موقع خواب، مایا و میا راجع به بازی‌هایی که فردا میتونستن انجام بدن کلی فکر کردن و با لبخند به خواب رفتن!

داستان کودک

separator line

حتماً بخوانید:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا