دسته‌بندی نشده

جواب درس سیزدهم نگارش پنجم؛ صفحه ۶۸ ، ۶۹ ، ۷۰ ، ۷۱ و ۷۲

جواب درس سیزدهم نگارش پنجم

گام به گام نگارش پنجم درس 13

جواب درس سیزدهم نگارش پنجم

نام درس : روزی که باران می بارید | موضوع : گام به گام | پنجم ابتدایی

گام به گام نگارش پنجم درس 13

انتخاب سریع صفحه :

گام به گام نگارش پنجم / درس سیزدهم :: روزی که باران می بارید

جواب املا و واژه آموزی صفحه 68 نگارش پنجم

🔰 1  مانند نمونه، با توجه به متن درس، واژه ها را کامل کنید:
املا و واژه آموزی صفحه 70 نگارش پنجم

 

جواب صفحه 69 درس 13 نگارش پنجم

🔰 2 ده واژه را که از نظر شما ارزش املایی دارند، از متن درس انتخاب کرده و بنویسید.

جواب صفحه 69 نگارش پنجمپاسخ: فلزی ➖ رهگذران ➖ مخصوصاً ➖ انتظار ➖ بگذر➖ صاحب ➖ عینکی ➖ خداحافظی ➖ عصر ➖ تفکر

🔰 3 معنی هر واژه را بنویسید و هر یک را در جمله های به کار ببرید.

«روان نویس» یعنی:  چیزی که روان می نویسد.
جمله: استاد، روان نویسش را برداشت و شروع به نوشتن کرد.

 

«نامه نویس» یعنی: کسی که نامه می نویسد.
جمله:او سواد نداشت و برای نامه نوشتن برای فرزندش باید نزد نامه نویس می رفت.

جواب صفحه ۶۹ درس ۱۳ نگارش پنجم

درک متن صفحه 70 نگارش پنجم

🔰 الف) جمله های زیر را با دقت بخوانید و به ترتیب درست، شماره گذاری کنید.
(۶) صاحب مغازه پرسید: »نردبان چه؟« طوطی ها عاشق نردبان هستند.
(۱۰) به محض اینکه تاب بخورد، حرف زدنش تحسین همه را برمی انگیزد.
(۱۵) صاحب مغازه با تعجب گفت: »واقعا متأسفم، حتی یک کلمه هم حرف نزد؟«
(۱) فردی یک طوطی خرید؛ اما روز بعد، آن را به مغازه برگرداند.
(۴) فرد یک آینه خرید و رفت.
(۱۶) فرد پاسخ داد: »چرا، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی پرسید: مگر در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟«
(۱۲) وقتی روز چهارم خریدار وارد مغازه شد،
(۲) به صاحب مغازه گفت: »این پرنده صحبت نمیکند«.
(۱۳) چهره اش کامال تغییر کرده بود.
(۳) صاحب مغازه پرسید : »آیا در قفسش آینهای هست؟ طوطیها عاشق آینهاند«.
(۷) فرد یک نردبان خرید و رفت.
(۱۴) او گفت: »طوطی مرد!«
(۱۱) فرد با بیمیلی یک تاب خرید و رفت.
(۹) صاحب مغازه برای سومین بار پرسید: »آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ نه؟ خوب مشکل همین است«.
(۵) او روز بعد بازگشت و گفت: »طوطی هنوز صحبت نمیکند«.
(۸) اما روز سوم باز هم آن فرد آمد.

جواب صفحه 71 نگارش پنجم

🔰 ب) پس از مرتب کردن جمله ها به سؤالات زیر پاسخ دهید.
1 دلیل مرگ طوطی چه بود؟
پاسخ: غذا نخوردن.
2 طوطی چه کارهایی می تواند انجام دهد؟
پاسخ: طوطی می تواند روی طناب یا نردبان، حرکات نمایشی اجرا کند و سخن دیگران را تقلید کند.

جواب صفحه 72 نگارش پنجم

جواب نگارش

🔰 یکی از متن های ناتمام زیر را انتخاب کنید و نوشته را ادامه دهید.
1 با خود گفتم: اگر دست باد، گیسوی درختان را شانه بزند و آنها را پریشان کند، آنگاه …
2 با قامتی بلند و کشیده، سوار بر اسب از جادهی خاکی میان درختان میگذشت …
3 روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم، اول حس کردم عصا در دستم جا نمیگیرد ولی کمکم او دست مرا گرفت و …
4 من داشتم راهم را میرفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد.اول نفهمیدم که برگ است، فقط حس کردم چیزی به سرم برخورد کرد، دستی بر سرم کشیدم و …
5 چند سالی بود که او را میشناختم و میدانستم دوست قابل اعتمادی است؛اما نمیدانستم چه شد که به چنین کاری دست زد. حالا من مانده بودم که چگونه این مسئله را …
6 از راهی می گذشتم، صدایی توجه مرا جلب کرد. ایستادم. بعد از چند ثانیه سکوت، به طرف صدا رفتم. به چاهی برخوردم. صدای زوزهی سگ از درون چاه میآمد. نگاهی به اطراف انداختم و …

پاسخ مورد ۱
با خود گفتم: اگر دست باد، گیسوی درختان را شانه بزند و آنها را پریشان کند، آنگاه کدام پرنده می تواند لانه ای بسازد و آوازی بخواند؟ اصلا پروانه ها چه می شوند؟ مگر گلی باقی می ماند وقتی گیسوی درختان پریشان است. داشتم با خودم حرف می زدم که بادی وزید، اما نه طوری که گیسوی درختی پریشان شود و گلی پرپر، نسیمی بود آهسته که درختان را شاداب کرد و گل ها را خندان.

پاسخ مورد ۳
روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم، اول حس کردم عصا در دستم جا نمیگیرد ولی کمکم او دست مرا گرفت و گفت: پسرم نگران نباش من کنارت هستم. اول فکر کردم پدربزرگم با من حرف می زند اما به خود که آمدم دیدم عصا با من حرف می زند و می گوید پسرم تو را پدربزرگت به من سپرده است. دست مرا بگیر تا با هم جاهایی برویم و خیلی چیزها را به تو نشان دهم. پس دست عصا را گرفتم و مرا به جاهایی عجیب برد. عصا اول مرا به کوه کنار یک سنگ بزرگ برد و مدتی آنجا نشستیم و برگشتیم.

پاسخ مورد ۴
دیدم برگی از روی سرم بر زمین افتاد. بعد از چند ثانیه بر روی سرم کمی آب ریخت. چند ثانیه همانجا ماندم. بعد با خود زمزمه کردم:( شاید باران آمده است). اما وقتی سرم را بالا کردم دیدم لوله ی آب یک خانه است که دارد آب چکه می کند و بر روی سرم آب می ریزد. بعد از ده دقیقه که در خیابان داشتم قدم می زدم، دیدم مردم دارن من را نگاه می کنند، می خندند و پشت سر من پچ پچ می کنند. من احساس کردم امروز روز بد شانسی من است.

پاسخ مورد ۵

پاسخ مورد ۶
وقتی که نگاهی به اطراف انداختم، فهمیدم که چاهی عمیق پشت سر من بود و صدای سگ هم از داخل آن می‌آمد. اولین فکرم این بود که چطور می‌توانم به سگ کمک کنم، امّا با توجه به عمق چاه و عدم داشتن هیچ وسیله‌ای، نمی‌توانستم به راحتی به داخل چاه بروم. پس، با صدای بلند فریاد زدم تا کسی که در نزدیکی هست، به کمکم بیاید. پس از چند لحظه، شخصی از نزدیکی شنیدن فریاد من به کمکم رسید و با استفاده از کمک وسایل مخصوص، موفق شدیم سگ را از داخل چاه بیرون آوریم. این تجربه، من را به این نتیجه رساند که در هر شرایطی باید در کمک به دیگران اولویت قرار دهیم.

جهت مشاهده سوالات و گام به گام کتاب های خود؛ کافیست نام درس یا شماره صفحه آن را به همراه عبارت “همگام درس” در گوگل جست و جو کنید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا