دسته‌بندی نشده

10 متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع)

متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع)

اگر به دنبال متن روضه شهادت امام باقر (ع) هستید، این مقاله را از دست ندهید و تا انتها با ما همراه باشید.

متن روضه امام محمد باقر (ع)

متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع)، هزار خاطرۀ غم نمیرود از یاد، حاج حسن خلج

هزار خاطرۀ غم نمیرود از یاد

غروبِ سرخِ محرم نمیرود از یاد …

چکارکردن …چیکار کردن آقاجون ؟ میتونی یه جمله شو بگی ؟

به خون تمامیِ گلهایِ باغ آغشتن

نه گل ، نه غنچه ، نه بلبل ، تمام را کشتن

به کوچیک و بزرگمون رحم نکردن …..

حسین ………..

هزار خاطرۀ غم نمیرود از یاد …

عمه هام میدویدن …. دامنِ عمه کوچولوم آتیش گرفته بود …

آقا دیگه بگو از خاطراتت ….

به گاهوارِۀ خالیِ اصغرم سوگند

ربابُ خیمۀ ماتم نمیرود از یاد …..

خرجِ محرم و صفر رو بگیر ازین آقا ….

یه جوری شد اوضاع ، ما بچه ها تو این خیمه ها می گشتیم ، یه چیکه آب پیدا کنیم … هی علی اصغر خودشُ از گهواره می انداخت پایین …. ای آقام ….. حسین ….

فرات بود و عطش بود و کودکانِ حرم …

من در هر سنی باشم امامم … من حجتِ خدا هستم ، اما عمه ها ، برادرا و برادرزادها و کوچولو هایِ دیگه طاقت نداشتن … این دامن هایِ عربی رو بالا زدن … رو کفِ خرابه …. جیگرم آتیش گرفته بود …. جیگرم می سوخت …..حسین ………

متن روضه شهادت امام محمد باقر

متن روضه شهادت امام باقر (ع، دل دیوانه من گشته گریزان امشب

دل دیوانه من گشته گریزان امشب
شده در وادی غم بی سر و سامان امشب
به امیدی که برد ره به بیابان بقیع
سر نهاده است به هر کوی و بیابان امشب
می رود تا که ببیند به کجا دردل خاک
پیکر حضرت باقر شده پنهان امشب
بشتابید در آن مدفن بی شمع و چراغ
کند از آتش دل شمع فروزان امشب
سبط سبطین نبی با تن مجروح ز کین
شده بر جده خود فاطمه مهمان امشب
اثر زهر به زین تعبیه بر پیکر او
داده بر زندگی اش یکسره پایان امشب
امشب دلت را راهی مدینه کن ، با چشم دل نگاه کن ببین بقیع زائر ندارد . امام باقر عزاداری ندارد ، قربان قبر بی شمع و چراغ تو ، امشب دل شیعیان مدینه است ، امشب هم ناله شوید باامام صادق ، امشب امام صادق کنار بستر بابا اشک می ریزد امام باقر (ع) فرمود : من امشب از دنیا می روم چون پدرم زین العابدین شربت آبی آورد و مرا به لقای حق تعالی بشارت داد1
آی دلهای کربلائی ، امام باقر در لحظات آخر بدست حجت خدا آب می آشامد اما فدای جد مظلومش حسین ، با لب تشنه میان گودی قتلگاه ، همه با هم صدا بزنیم حسین .

متن روضه امام باقر

متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع) و مسلم (ع) – منم که زنده نمودم خدا پرستی را – محمود کریمی

بسم الله الرحمن الرحیم

“اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ،و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”

شب شهادتِ امام محمد باقر همه حاجیایی هم که رفتن الان مکه هستن،اصلا کسی نیست تو مدینه،همه رفتن آماده بشن برا عرفات…ماها بریم بقیع شلوغ کنیم،هئیت بگیرم اونجا

منم که زنده نمودم خدا پرستی را

منم که شیخ و مرادم تمام هستی را

منم که زنده نمودم علوم قرآن را

کشانده ام به تماشا بهشتِ ایمان را

منم که زنده نمودم قیام جدّم را

منم که زنده نگه داشتم مُحرّم را

در اوج عرش مقامی رفیع دارم من

و غربتی چو غروب بقیع دارم من

منم که سنگ مزارم پَرِ کبوترهاست

منم که زائرِ تنهایِ هر شبم زهراست

منم که در نَفَسَم عِطرِ کربلا جاری است

شمیم غربت من در دل منا جاری است

هزار حرف نگفته میانِ دل دارم

هزار درد نهفته میانِ دل دارم

هزار حرف نگفته ز ماجرای حسین

چقدر روضه گرفتم فقط برای حسین

هزار حرف نگفته ز ظهرِ روز عطش

ز ماجرای رباب و ز داغِ سوز عطش

سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست

سری که رفت روی نیزه ها که یادم هست

همین که رفت عمو، قامت حسین خمید

همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید

میان سلسله ها یک به یک قطار شدند

به روی ناقه ی عریان همه سوار شدند

چه زلف ها که در این ماجرا سپیده شدند

چه حرف ها که در این کوچه ها شنیده شدند

هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز

هنوز بر کفِ پا زخم آبله است هنوز

هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست

هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست

چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند

چه موی ها که سَرِ هر گذر کشیده شدند

صدای دخترکی بی قرار یادم هست

هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست

هنوز در دل ما بُغض حرمله است هنوز

هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز

شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین

شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین

سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود

سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود

از شام تا هشام فقط نا امید شد

پیش رقیه آخر سر روسپید شد

از سَم گذشته بود، دلیل شهادتش

این بود که مصائب زینب شدید شد

جا داشت ای کاش بود عمهْ رقیه کنار او

این درد هم به علت زهرش مزید شد

روضه شنیدنی ست ولی پشت خیمه او

دیده که گوشواره کجا ناپدید شد

پا می‌کشید و حجره چو گودال سرخ گشت

ازبس که محوِ روضۀ «او می‌کشید» شد

پس می‌بُرید از بدنش درخیال خود

تا اینکه ظهر نوبت «او می‌بُرید» شد

او می‌بُرید و قصه به جایی رسید که

سوم امام کرب وبلا هم شهید شد

او می برید و من می بریدم

او از حسین سر،من از حسین دل…

قربون دست و پای میانِ ریسمانت برم،یا امامِ باقر! قربون سر شکسته ات میان کوچه ها و بازار،ای آقام….

جای ما الان بقیع خالیِ،امشب بشینیم بقیع برات گریه کنیم،دو سه شب دیگه هم،همه از بقیع بریم کوفه،تو حرم مسلم داد بزنیم،این شبا،شباییِِ که مسلم داره تو کوچه ها می گرده…

سیدالشهدا فرمود:تو همه چیز بعد از عباس،مسلم…تو وفا،تو شجاعت….

میگه:دیدم از لای در مسلم نمیه شب تو کوچه ها داره میره،پاش اومد کنار یه سگِ ماده ای که بچه هاش رو داشت شیر می داد،سگِ ماده خیلی خطرناک تر از حیوانای درنده ی دیگه است،اونم بچه داشته باشه…

سگ بلند شد مقابل مسلم نعره ای کشید،میگه:دیدم مسلم پلک به هم نزد،این مسلمِ…

اراذل کوفه رو می گرفت،پرت می کرد رو بام ها،آخر خندق کندن،با هزار کلک مسلم رو دستگیر کردن…

بعد همچین مسلمی زار زار گریه می کرد،طعنه بهش می زدن:چیه؟میخواستی رئیس بشی اینجا؟ می گفت: من گریه ام برا خودم نیست،گریه ام برا اینه شما نامردا نامه نوشتید حسین بیاد،نمی خواست بیاد،شما اصرار کردید،گفتید: باغامون سر سبزِ،بیابون هامون سرسبزِ،آقا نداریم بیا،نمی خواست بیاد،نامه نوشتید بیاد،بچه ی شیرخوارِ داره….

آی رفقا! مهمون کنید همدیگه رو،ولو به ارزون ترین خوراکی،آب،در دست ترین چیز،آبِ،گواراترین چیز،آبِ،دیگه آب دست همه میرسه،این همه نامه نوشتن….

از آب هم مضایقه کردن کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

نیمه شب تو کوچه ها بچه های مسلم خسته شدن “محمد و ابراهیم”گفتن:بابا! مادیگه پاهامون درد گرفته…هی گوشه ی کوچه می نشستن،هی مسلم می گفت:پاشید بریم،خطرناکِ….

همه رفتن،درهارو بستن،خدا برا کسی غربت نیاره،خدا نیاره یه شهری همه بیان بگن: بیا خونه ی ما،قدمت بر چشم…چند روز بعد در رو به روت ببندن…

بچه هارو آورد دَرِ خونه ی شریح قاضی،در زد،کیِ؟ منم مسلم بن عقیل،از پشت در گفت:مسلم! ما برا تو جا نداریم،گفت: من خودم نمیخوام بیام خونه ات،در رو باز کن،دو تا بچه هامو امانت بگیر،دختر علی،خانوم زینب وقتی اومد اینجا،بچه هامو بهشون بسپر…قبول کرد..

یه جوری بچه ها از بابا جدا شدن،بعد از چند لحظه دید دوباره در میزنن،کیِ؟ منم مسلم…گفتم برا خودت جا نداریم…فرمود: من خودم نمی خوام بیام داخل،دَم در یه بار دیگه بچه هامو ببینم…

خیلی سختِ،قرار نبود شهادت هر دوتاشون رو ببینه،الله اکبر،جان عالم فدای اون آقایی که صدا زد:

بالا بلندِ بابا،گیسو بلندِ بابا

علی اکبر!

خرامان،خرامان

می بری از تنم جان

شهیدم کاکُلش در خون غلطونه

شهیدم خفته بینِ خاک و خونه

چشماتو قربون،زخماتو قربون

افتادی رو خاک،ای قد و بالاتو قربون

امیرالمؤمنین،خدمت پیغمبر رسید،فرمود:آقا برا من دعا کن،پیغمبر فرمودن: “اَللهُم بِحَقِ عَلىٍ عِندَکَ اِغفِر لِعَلِىٍ !” خدایا به حق علی،علی رو ببخش، مولا عرض کردند:یارسول الله! این چه دعایی بود؟ فرمودند: آیا پیش خدا کسی بزرگوارتر از تو هست که او رو واسطه قرار بدم؟

خدایا بحق علی،مارو به مُحرم برسون،پیرهن سیاهِ ما آماده است،دیگ هامون آماده است،سیاهی های حسینیه رو زدیم،پرچم هامون آماده است،خدایا دلِ مارو آماده کن،الهی بحق امیرالمؤمنین فرج آقای مارا برسان…..

حتماً بخوانید:

25 روضه شهادت امام محمد باقر (ع)

25 روضه شهادت امام محمد باقر (ع)

ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام محمد باقر، در ادامه روضه های شهادت امام باقر (ع) را تقدیم حضورتان خواهیم کرد.

متن روضه شهادت امام باقر (ع) و گریز به روضه کربلا (ذکر من سلام من کیست حضرت باقر )

ذکر من سلام من کیست حضرت باقر
خیلی امام باقر غریبه،غربت از این بالاتر این همه زائر می ره مدینه،ولی شب و روز شهادت امام باقر که میشه،مدینه یه زائر نداره؛همه رفتند مکه،یه نفر نیست پشت بقیع براش گریه کنه،بیایید امشب غریب نوازی کنیم،خیلی غریبه امام باقر
حج من قیام من کیست حضرت باقر
اسوه ی تمام من کیست حضرت باقر
زمزم و مقام من کیست حضرت باقر
پنجمین امام من کیست حضرت باقر

می کند ز آیینم مهر او نگهبانی
ای به بندگی یکتا ذات حق تعالی را
تو یگانه فرزندی دو علی اعلا را
باقر العلوم هستی ذات پاک یکتا را
نی عجب اگر بخشد سائلت دو دنیا را
جان مادرت زهرا از درت مران ما را
بی تو در جنان عاشق بنده ای است زندانی
امروز روز شهادت یه آقایی بوده آی مردم که دو سه سال بیشتر نداشت،یکی از شاهدهای کربلا بوده،هم سن و سال رقیه خانم بوده،امام باقر،همه ماجرای کربلا رو دیده
تو ز کودکی دائم محنت و بلا دیدی
با دو چشم معصومت ظلم بر ملا دیدی
راه شام طی کردی دشت کربلا دیدی
اهلبیت عصمت را زار و مبتلا دیدی
هر که این قصه شنیده است ولی من دیدم
خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم
هستی ما همه در کرببلا رفت به باد
چه به روز دل زینب که نیامد
گریز روضه رو بزنم،امشب تحویل بگیری،امشب بریم کربلا،اینقده،آقا رو این سم اذیت کرد،اما به هر سختی بود،حضرت رو اسبش تا جلوی منزل رسوند،خود حضرت به هر سختی بود پیاده شد،بچه ها ریختند دور بابا،بابا رو پیاده کردند،وارد خونه شد،آی مردم،اینجا اسب آقا صاحبش رو صحیح و سالم رسوند تا کنار خونه،دلت رفت آره،قربون این دل ها برم که با یه اشاره جلوجلو میرن،ولی من یه اسب دیگه سراغ دارم
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طا قت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
حسین…………
حالا که این قدر دلهاتون آماده شده بزار روضه کربلا بخونم از آخرین لحظات حضرت اباعبدالله بگم
وقایع‏نگار عمرسعد است ، این قضیه را گفته است . می‏گوید من از حسین‏بن‏علی‏
( علیه السلام ) تعجب می‏کنم که هر چه شهادتش نزدیکتر و کاربر او
سختتر می‏شد ، چهره‏اش برافروخته‏تر می‏گردید ، مثل آدمی که به وصل نزدیکتر
می‏شود . حتی می‏گوید در آن لحظات آخر ، هنگامی که آن لعین ازل وابد سر
مقدسش را از بدن جدا کرده بود ، رفتم سراغ حسین‏بن‏علی ( علیهمالسلام ) ،
چشمم که به حسین ( ع ) افتاد ، آن بشاشت و روشنی چهره‏اش ، آنچنان مرا
گرفت که مردنش را فراموش کردم . لقد شغلنی نوروجهه جمال‏هیبته عن‏الفکرش
فی قتله . نوشته‏اند اباعبدالله ( ع ) در حملات خود ، نقطه‏ای را
انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد . به دو منظور : یکی اینکه‏
می‏دانست دشمنان چقدر نامرد و غیر انسانند و این مقدار حمیت ندارند که‏
لااقل بگویند ما با حسین ( ع ) طرف هستیم ، پس متعرض خیمه‏ها نشویم .
می‏خواست تا جان در بدن دارد ، تا رگ گردنش می‏جنبد ، کسی متعرض خیام‏
حرمش نشود . حمله می‏کرد ، از جلو او فرار می‏کردند ، ولی زیاد تعقیب‏
نمی‏کرد ، برمی‏گشت تا خیام حرمش مورد تعرض قرار نگیرد . منظور دیگر
اینکه می‏خواست تا زنده است اهل‏بیتش بدانند که او زنده است . لذا
نقطه‏ای را مرکز قرار داده بود که صدایش به آنها می‏رسید . وقتی که بر
می‏گشت و در آن نقطه می‏ایستاد ، فریاد می‏کرد : « لا حول و لا قوش الا بالله‏
العلی العظیم ، » فریاد حسین علیه‏السلام که بلند می‏شد اهل بیت
سکونت‏خاطری پیدا می‏کردند . می‏گفتند آقا هنوز زنده است . امام ( ع ) به‏
اهل بیت فرموده بود تا من زنده هستم از خیمه‏ها بیرون نیائید ( این حرفها
را باور نکنید که اهل‏بیت دائما بیرون می‏دویدند . ابدا . دستور آقا بود
که تا من زنده هستم شما در خیمه‏ها باشید ) ، حرف سستی از دهانتان بیرون نیاید که‏
اجر شما زایل شود ، مطمئن باشید که عاقبت شما خیر است ، نجات پیدا
می‏کنید ، خداوند دشمنان شما را بزودی عذاب خواهد کرد . آنها اجازه‏
نداشتند که بیرون بیایند و بیرون هم نمی‏آمدند . غیرت حسین‏بن‏علی (
علیهماالسلام ) اجازه نمی‏داد ، غیرت و عفت خود آنها نیز اجازه نمی‏داد که‏
بیرون بیایند . لذا صدای امام ( ع ) را که می‏شنیدند : « لا حول ولاقوش الا
بالله العلی العظیم » اطمینان خاطری پیدا می‏کردند . چون امام ( ع ) بعد
از وداع کردن یک یا دو بار دیگر نیز آمده بودند و خبر گرفته بودند این‏
بود که اهل بیت امام ( ع ) هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتند . در آن‏
زمان اسبهای عربی را برای میدان جنگ تربیت می‏کردند ، چون اسب حیوان‏
تربیت پذیری است . وقتی که صاحب آن کشته می‏شد ، عکس‏العملهای خاصی از
خود نشان می‏داد . اهل بیت اباعبدالله ( ع ) در داخل خیمه هستند ،
منتظرند تا شاید صدای امام ( ع ) را بشنوند و یا یک بار دیگر جمال آقا
را زیارت کنند ، یک مرتبه صدای همهمه اسب اباعبدالله ( ع ) بلند شد ،
به در خیمه آمدند ، خیال کردند آقا آمده است ، یک وقت دیدند اسب آمده‏
در حالی که زین آن واژگون است . اینجا بود که اولاد و خاندان اباعبدالله‏
( ع ) فریاد واحسیناه ، ! وا محمدا ! را بلند کردند و دور اسب را گرفتند
( نوحه‏سرایی طبیعت بشر است ، انسان وقتی می‏خواهد درد دل خود را بگوید ،
بصورت نوحه‏سرایی می‏گوید ، آسمان را مخاطب قرار می‏دهد ، حیوانی را
مخاطب قرار می‏دهد ، انسان دیگری را مخاطب قرار می‏دهد ) ، هر یک از
افراد خاندان اباعبدالله ( ع ) بنحوی
نوحه‏سرایی را آغاز کردند . آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق‏
گریه کردن ندارید ، من که مردم ، البته نوحه‏سرایی کنید . در همان حال‏
شروع به گریستن کردند .
نوشته‏اند حسین بن علی علیهما السلام دختری دارد بنام سکینه‏خاتون که خیلی‏
هم این دختر را دوست می‏داشت. او بعدها زن ادیبه‏عالمه‏ای شد و زنی بود که‏
همه علماء و ادباء برای او اهمیت و احترام قائل بودند . اباعبدالله (ع)
خیلی این طفل را دوست می‏داشت . او هم به آقا فوق‏العاده علاقمند بود .
نوشته‏اند این بچه بصورت نوحه‏سرایی جمله‏هایی گفت که دلهای همه را سوزاند
. بحالت نوحه‏سرایی ، اسب را مخاطب قرار داد که : یا جواد ابی هل سقی‏
ابی ام قتل عطشانا ؟ ای اسب پدرم ! پدر من وقتی که رفت تشنه بود آیا او
را سیراب کردند یا با لب تشنه شهید کردند ؟ این در چه وقت بود ؟ در
وقتی بود که اباعبدالله ( ع ) از روی اسب به روی زمین افتاده بود .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین لا حول و لا قوه الا بالله العلی‏ العظیم .
سند روضه فوق کتاب حماسه حسینی جلد اول از شهید مرتضی مطهری می باشد

متن روضه امام باقر

متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع) – امشب از آسمان چشمانت – مهدی میرداماد

امشب از آسمان چشمانت

دسته دسته ستاره می چینم

در غزل گریه‌ی زلالت آه

سرخی چارپاره می بینم

زخمهای دل غریبت را

مرهم و التیام آوردم

باز از محضر رسول الله

به حضورت سلام آوردم

ان شاءالله مدینه رو ببینید،اگه دیدی کناره دستید یه جوره دیگه گریه میکنه،با یه حالی،با یه اشکی،بدون یه شب مدینه رو دیده،بقیع رو زیارت کرده،من بعضی وقت ها به بعضی رفقا میگم،اگه میخواید مدینه برید،دعا کنید شب ،مدینه نرسید،میگن،چرا؟مدینه ،مدینه است دیگه! میگم نه،روز برسید مدینه باز بهتره،همه ی مدینه روشنه،افتاب هست،اما وقتی شب میرسید مدینه،نگاه میکنی،فقط یه گوشه تاریکه،همه ی مدینه پر از چراغه،همه ی خیابونها،فقط یه گوشه تاریکه،میخوای دق کنی،می خوای داد بزنی،میگی بابا اینجا چهارتا امام ما زیر خاکن،شب خیلی سخته مدینه رسیدن،ان شاء الله بری،وصف العیش،نصف العیش،بزار یه سفر معنوی آغاز کنیم،مگه نفرمود، و قبره فی قلوب من والا،الان دل تک تک شما یه بقیعه، از قبر پیغمبر بیا،از پله های بقیع برو بالا،جلوی در بسته ی بقیع ،همچین که میرسید،یه صحنه ای صدای ناله ات رو بلند میکنه،میبینی،یه قفل بزرگ به در زدن،یعنی همون جا باید بایستی،جلوتر ممنوعه

بندگی را تو یادمان دادی

دل ما شد اسیر چشمانت

دلمان را به آسمان دادی

آیه آیه پیام عاشورا

در احادیث روشنت گل کرد

امتداد قیام عاشورا

در تب اشک و شیونت گل کرد

فکر نکنی به همین راحتی،گریه ها و روضه ها به دست من و تو رسیده،امام سجاد بعد هم امام باقر،خون دل خوردن تا این روضه ها مونده گار شد.

دم به دم در فرات چشمانت

ماتم کربلا مجسم بود

امام باقر کسی است که همه چیز و به چشم خودش دیده،مگه میشه امام باقر بگی از کربلا نگی

دم به دم در فرات چشمانت

ماتم کربلا مجسم بود

چشمه تو لحظه ای نمی آسود

همه‌ی عمر تو محرم بود

در غروب غریب دلتنگی

ناگهان حال تو مشوش شد

جان من! روی زین زهرآلود

پیکرت سوخت غرق آتش شد

گرچه از شعله های کینه شان

پیکر تو سه روز می سوزد

ولی از داغهای روز دهم

جگر تو هنوز می سوزد

معلومه میخوای با من ناله بزنی،هرکی میخواد روزی بگیره برا محرم امشب شبشه

دیده بودی سه روز در گودال

پیکر آسمان رها مانده

سر سالار قافله بر نی

کاروان بی امان رها مانده

حسین………

شنیدن کی بود مانند دیدن،ما هرچی روضه بخونیم شنیدیم،تو مقاتل ورق زدیم،اما امشب یه وجودی میخواد برات روضه بخونه،خودش همه چیزو دیده،بچه ی کوچیک یه ذهنی داره،روانشناسا میگن مواظب باشید تو کوچکی بچه تصاویر بد نبینه،بابا خیلی مثال ملموس میزنم،اونها که اهل کنایه هستن زود بگیرن،مثال راحت میزنم بگیرید، داری از تو خیابون رد میشید،یه صحنه ی تصادف میبینی،با خانواده ات باشی،اول از همه میگی این بچه نبینه این صحنه رو،قربون این آقا زاده برم،تو سنین خردسالی چه صحنه ها که ندیده

چه کشیدی در آن غروبی که

نیزه ها ازدحام می کردند

سنگها بر لبی ترک خورده

بوسه بوسه سلام می کردند

ان شاء الله این ناله رو محرم به تو بدن،اگه تا حالا ناله نزدی با این بیت ناله بزن

دل تو روی نیزه ها می رفت

دستهایت اسیر سلسله بود

قاتلت زهر کینه ها، نه نه!

قاتلت خنده های حرمله بود

جان سپردی همان غروبی که

عشق بر روی نیزه معنا شد

دل تو در هجوم مرکب ها

بین گودال ارباً اربا شد

حسین……

اقا جان امروز شاگردات اومدن،قریب به چند هزار شاگرد،چه شاگردایی،امروز اومدن بدنت رو با احترام،تو مدینه برداشتن،شنیدم چند تا کفن داشتی،شنیدم بدنت رو زمین نمونده،شنیدم کسی به بدنت بی احترامی نکرده،اما آقا جان،کربلا کار به جایی رسید،عمه جانت دید بابات داره میلرزه،زینب اومد کنار زین العابدین،گفت:عزیز برادرم،نبینم تو رو این طوری داری میلرزی،داداشم تو رو به من سپرده،چی شده عمه جان،چه اتفاقی افتاده،صدا زد عمه نگاه کن ببین،اینها دارن کشته هاشون رو دفن میکنن،هیچ کس به بدن بابام نگاه نمیکنه،هنوز بدن بابام رو خاکه،حسین…..

متن روضه امام باقر

متن روضه شهادت امام محمد باقر (ع)؛ حجت الاسلام سیدحسین مومنی

آقاجون امام باقر علیه السلام قربونت برم و قربون غربت تو برم؛ ایرانیا میگن :مثلا شهادت امام حسن علیه السلام می ریم مدینه، شهادت امام صادق علیه السلام می ریم مدینه، دیدید دیگه تو مجالس میگن، شهادت امام سجاد علیه السلام…اما شهادت امام باقر یه دونه ایرانی الان تو بقیع نیست، غربت خاصی بر بقیع حاکمه، هیچ کس نیست…آخه ایرانیان که اونجا رو رونق میدن، اگر شهادتی باشه، ولادتی باشه، ولادتش که سوم ماه صفره شهادتشم که همه ی حاجیا رفتند برای آماده شدن که برن عرفات و این ها، هیچ کس نیست. آقاجان یا امام باقرعلیه السلام قربون غربتت بشم.

اما فدات بشم اگر غیر از اینه بفرمایید آقاجان! شما وقتی به شهادت رسیدید جیگرتون رو پاره پاره کردن؟ شیعیان وشاگردان شما آمدند زیر بدن امامشونو گرفتند. گریه نکنید من که روضه نمی خونم که! خیالتون راحت باشه بدن امام باقر علیه السلام رو زمین نمانده ،بدن امام باقر علیه السلام رو کسی عریان نکرد رو خاک گرم بذاره، خیالتون راحت باشه، به فرزندشون وصیت کردند توی همون لباسی که من به تن می کردم و نمازجمعه می خواندم کفنم کن، بعد از اینکه غسلم دادی عمامه ای که به سر می گذاشتم رو برسرم بگذار، نترسید کسی عمامه ی امام باقر رو به غارت نبرده

هیچ کس نرفت به اسبش نعل تازه بزنه بر روی بدن امام باقر بره…بریم یه سر مدینه؟ یه جمله براتون می گم بعد میخوام یه خاطره از لسان امام باقر علیه السلام براتون بگم.گفت :ترک زبان بود، پنجره های بقیع رو گرفته هی تو سینش میزنه میگه یا امام حسن قربان غربتت برم آقا، می گفت:هی تو سینش میزد با لهجه ی آذری می گفت: یافاطمه پاشو دست بچه هات رو بگیر بیاید ایران، مردم ایران خیلی بامعرفتند، نمی گذارند شما غریب بمونید.

***

حدود ۳۰۰-۴۰۰ امامزاده تو قم هست، نوعا رفتم دیدم یک امامزاده نیست که ضریح نداشته باشه. به امام رضا علیه السلام میگن غریب الغربا! از کجا بوی غربت به مشامتون میرسه؟از کجا؟! ضریح نداره؟خادم نداره؟ زائر نداره؟حرمش تاریک و ظلمانیه؟

غریب میخوای باید یه سر بری مدینه، از پله های بقیع بری بالا، دستت رو به این شبکه ها بگیری، هیچ اثری از قبر نمیبینی .امام باقرعلیه السلام شما مخزن اسراری آقا، حدودا چهارسالت بوده تو کربلا ،تو خیلی چیزا رو دیدی .میشه برای این مردم بگی؟

مردم امام باقر علیه السلام داره براتون خاطره میگه، حقشو ادا کنید! آی مردم! امام باقر داره میگه ها! شما نبودید ولی من گودی قتلگاه دیدم، شما نبودید ولی من بالای تل زینبیه دیدم، شما ندیدید ولی من زندان کوفه دیدم، شما ندیدید ولی من دیدم عمه جانم رو سوار بر ناقه های بی جهاز کردند، شما ندیدید ولی من مجلس عبیدالله دیدم، شما ندیدید ولی من بازار کوفه و شام دیدم، یه حرف و تیر خلاص! آی مردم! شما ندیدید ولی من مجلس شراب دیدم، سر بریده ی جدم حسین میان تشت طلا، اون بی حیا جام شرابو سرمی کشید، مردم شما ندیدید اما من دیدم عمه جانم زینب بالای تل زینبیه… شما ندیدید ولی من دیدم یه عده رفتند به اسباشون نعل تازه زدند، به بدن مطهر جدم حسین…”الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلمو ایُّ منقلب ینقلبون؛

بحق الزهرا و ابیها و بعلها و بنیها والسرالمستودع فیها،بدماء شهدائنا و بامام زماننا اجبنا یا الله…

***

دستان بلند شده به سمتت را ناامید برمگردان

دنیا و آخرت ما و نسل ما از این خاندان جدا مگردان

در ما و نسل ما کم ارادت به اهلبیت قرار مده

این جمع و ملتمس دعا هر حاجتی دارند حاجاتشون برآورده بگردان

مرضامون،موردین نظر،شفا کرامت بفرما

شهدا،امامون درجاتشون متعالی بگردان

رهبر عظیم الشانمون،حوزه های علیمیه در پناه امام عصر محافظت بفرما

به همین زودی ما را به مدینه و کربلای حسین مهمان بگردان

خدایا پدر،مادر هر کی به گردنمون حق داره عزت دارین،اگر از دنیا رفتند سر خوان با کرامت امام باقر مهمان بگردان

آقامون به فریادمون برسون

قلبش رو ازمون راضی کن

در امر فرجشان تعجیل بفرما.

متن روضه امام باقر

متن روضه امام باقر (ع) حمید مهدیزاده

خیلی امام باقر غریبه،غربت از این بالاتر این همه زائر می ره مدینه،ولی شب و روز شهادت امام باقر که میشه،مدینه یه زائر نداره؛همه رفتند مکه،یه نفر نیست پشت بقیع براش گریه کنه،بیایید امشب غریب نوازی کنیم،خیلی غریبه امام باقر

امروز روز شهادت یه آقایی بوده که یکی از شاهدهای کربلا بوده،هم سن و سال رقیه خانم بوده،امام باقر،همه ماجرای کربلا رو دیده

گریز روضه رو بزنم،امشب تحویل بگیری،امشب بریم کربلا،اینقده،آقا رو این سم اذیت کرد،اما به هر سختی بود،حضرت رو اسبش تا جلوی منزل رسوند،خود حضرت به هر سختی بود پیاده شد،بچه ها ریختند دور بابا،بابا رو پیاده کردند،وارد خونه شد،آی مردم،ایجا اسب آقا صاحبش رو صحیح و سالم رسوند تا کنار خونه،دلت رفت آره،قربون این دل ها برم که با یه اشاره جلوجلو میرن،ولی من یه اسب دیگه سراغ دارم

آقا امام باقر همه صحنه های دلخراش کربلا را شاهد بود ، عاشورا را دیده ، قتلگاه را دیده امام باقر ، کوفه را دیده امام باقر، اما امروز مدینه یک پارچه غوغا بود ، مردم با سر و پای برهنه عقب جنازه امام باقر راه می رفتند آقا امام صادق شال عزا به گردن انداخته ، بدن امام باقر را آوردند کنار قبر عزیزانش دفن کردند ، مردم

تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را ، اما دلهای آماده:

ولی از شما می پرسم بدن پسر اینطور برداشته می شود احترام می شود اما بدن مادرش چند نفربیشتر نبودند غریبانه بدن زهرا را تشییع کردند غریبانه دفن کردند با همین حال صدا بزنید یا زهرا .

امشب دلت را راهی مدینه کن ، با چشم دل نگاه کن ببین بقیع زائر ندارد . امام باقر عزاداری ندارد ، قربان قبر بی شمع و چراغ تو ، امشب دل شیعیان مدینه است ، امشب هم ناله شوید باامام صادق ، امشب امام صادق کنار بستر بابا اشک می ریزد امام باقر (ع) فرمود : من امشب از دنیا می روم چون پدرم زین العابدین شربت آبی آورد و مرا به لقای حق تعالی بشارت داد

آی دلهای کربلائی ، امام باقر در لحظات آخر بدست حجت خدا آب می آشامد اما فدای جد مظلومش حسین ، با لب تشنه میان گودی قتلگاه ، همه با هم صدا بزنیم حسین .

یکی از دوستان خوب اباعبدالله الحسین می فرماید:شهادت امام باقر،طلیعه دار مُحرمه،شهادت امام باقر که میرسه،بوی عاشورا میآد،آی حسین،ما جاموندیم،همه کربلایی ها رفتند عرفه کربلا،خیلی مونده حالا،اما میشه خوند

باز این چه شور است،که در خلق عالم است

حسین…….

اگه بدونی این حسین گفتنت چیکار میکنه،مادرش میگه جان،حسین……..

مگه یادم میره،زیر اون خیمه نیم سوخته،عمه ام همه ی مارو جمع کرد،همه ی ما مثل جوجه های پر شکسته،سرهامون رو زیر بال و پر هم دیگه برده بودیم،آروم آروم گریه میکردیم،آخه عمه ام گفته بود بلند بلند گریه نکنید،همه ی اینها یه طرف،اما اونی که باقرالعلوم رو میکشه،اینه،همه شهادت ها یه طرف،جسارت ها یه طرف،کتک ها یه طرف،ریسمان ها و زنجیر ها،تازیانه ها یه طرف،اون نیمه شب توی خرابه یه طرف،یه همبازی داشتم،هر چی گفتم عمه جان رقیه،اینقده گریه نکن.آخه شما که نمی دونید،شما ها که خبر ندارید اینها کی بودند

طفلک بی تاب را هم می زدند

کودک در خواب را هم می زدند

آی کربلا…….حسین……….

متن روضه امام باقر

متن روضه و توسل به حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام

به خدا همۀ این خانواده آرزوشون بود اون لحظۀ آخر مثل جد غریبشون حسین جان بدن ..

امام باقر ، یادگار کربلاست .. مناظرِ کربلا مگه یادش میره؟ آقایی که تو واقعه کربلا چهار ، پنج سال بیشتر نداره اون روزا رو مگه یادش میره؟ همیشه تا آخر عمر تعریف میکرد برا همه .. جمع میکرد مردمُ میگفت برا جد غریبش حسین گریه می کردند .. با بابای مظلوم و غریبش روضه می گرفتن برا حسین ..

اجازه بدید روضه‌م رو اینطور بگم، شما تا یه واقعه ای تو ذهنت باشه، وقتِ درد و غم و اندوه لحظاتش رو یاد می کنی و اشک میریزی ، دلت میسوزه .. نمی دونم امام باقر و امام سجاد از کجا می گفتن برا همدیگه و گریه می کردند .. نمی دونم کدوم لحظات رو به یاد می آوردند و اشک می ریختن؟ ..

اگه از من رو سیاه بپرسن اونی که از حرف خودشون یاد گرفتیم اینه :..
امام سجاد شروع میکرد روضه خواندن عزیز دلم .. خیلی سختی ما کشیدیم، کربلا خیلی مناظر رو ما دیدیم اما هیچ جا شام نمی شد ..

مگه مناظر شام یادمون میره؟ آره بابا منم یادم نمی ره.. با رقیه ما رو دنبال ناقه ها می دوندن .. پاهامون آبله زده بود .. لبها خشکیده بود.. یادم نمیره بابا، وقتی ما رو وارد محله یهودیا کردن .. از بالای پشت بام همه بر سر و صورت ما سنگ می زدن .. ناسزا می گفتن .. دل عمه ام زینب رو خون می کردن ..
ای حسین ..

لحظاتِ آخرم، فرزندش امام صادق رو صدا زد .. صادقم من دارم میرم.. دیگه ساعات آخرِ .. من از دنیا رفتم مردم مدینه رو جمع کن .. منُ در سه کفن بپیچانید .. بدنم رو تشییع کنین .. اما یادم نمیره جد غریبم حسین .. براش بوریا آوردن .. کفن نبود، عجب تشییع جنازه ای کردن ..
سرش رو روی نیزه چهل منزل ..
حسین ..

متن روضه امام باقر

متن روضه و توسل به امام محمد باقر علیه السلام

زخم بال و پر کبوترها
پا به پایِ اسارت سَرها

برگِ سبزیست با نشانه‌ی سرخ
کودکی زیرِ تازیانه سرخ

همه مَحو صدایِ او هستند
پایِ مرثیه های او هستند

*اینی که فرمودند طناب رو به دست و گردن می بستند .. برای اینکه طناب یکنواخت باشه مشکل عمده ای که داشت.. اگه یکی از این عُلیا مخدَّره ها رو زمین می افتاد .. پشت سریشون اگه بچه بود طناب کشیده می شد .. چون دورِ گردن بود طناب سفت میشد ..

نفر اول امام سجادِ .. الباقی این زن و بچه پشت سر هم به سلسله بسته شده بودن .. من نمی دونم سه ساله، کجایِ این هشتاد و چند زن و بچه است ..
این عمه و برادر زاده به هم نگاه می کردند .. یه جایی امام سجاد صدا زد می زدن ..نمی دونم دیده بودید آزاده های عزیزمون می گفتن؛ یه دالانی ایجاد می کردند باید از توی این رَد می شدن .. از اول اسیر رو اینطوری می زدن .. باید از بین اینا رَد می شدن .. غیرت تو چشم امام باقر داره فریاد می زنه .. می دید عمه‌ی سه سالش داره تازیانه میخوره ..*

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش اُفتاده
قلمش نَه، دَم تیغِ دو دَمش افتاده

دَمش‌از بس که حسینی‌ ست چو پایین رفته
باز در پایِ دَمش باز دَمش اُفتاده

مثلِ بینُ الحرمین است مدینه اما
سَر پا نیست در این سو حَرمش افتاده

مثلِ روزِ دهم از فرطِ عطش با طفلان
در شب حُجره به رویِ شکمش افتاده

*اومد گفت؛ آقاجان! رفتم تو خیمه‌ی سقا .. دیدم این بچه ها پیراهن هاشونُ بالا زدن .. شکم هاشون رو روی زمین نمناک گذاشتن ..*

آخرین لحظه همان لحظه‌ی تلخی ست که من
دیده از دستِ عمویش عَلمش افتاده

* تموم شد روضه اما دوسه خط .. هم ترس دارم، هم می خوام روضه‌ی امام باقر آتشین بمونه .. من میگمُ رد میشم .. شما هم هر جوری دلتون خواست گریه کنین ..

فَلیَبکِ الباکون .. گریه کنا، گریه کنن ..
و اِیّاهم فَلیَندَب النادِبون .. اونی که گریه اش بیشترِ سینه بکوبه اشک بریزه، ناله کنه .. (یعنی چی؟) بچه دیدی یه چیزی میخواد ناله میکنه؟
فَلیَصرُخِ الصارِخون .. داد بزنید ..
وَ لَیضِّجَ الضاجون .. ضجه بزنید ..
وَ لَیِعِّجَ العاجون .. فریاد بزنید ..

مگه می خوای چی بگی؟*

دیده که دستُ سَر و چشم عمو عباسش
تا دَم علقمه در هر قدمش اُفتاده

نفسش را رمقی نیست و در خاطرِ من
زخمهایِ تن آقا رقمش اُفتاده

بعد اینقدر مصیبت به سرش آوردند
تازه تیغ آمده بر قدِ خمش اُفتاده

آخرین لحظه به یادِ فقط این جمله‌ی شمر
که خودم می کِشم و می کُشَمش اُفتاده

آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه‌لب صورت خود روی‌خاک

ای حسین ..

متن روضه امام محمد باقر

متن روضه برای شهادت امام محمد باقر (ع)

آری زهرش دادن،‌ مسومش کردن حضرتُ .. اما همه‌ی روضه‌ی امام باقر این نیست .. غربت و مظلومیت گره خورده با روضه های کربلا .. دو سه بیت بخونم و از همه التماسِ دعا ..

تو زِ کودکی دائم محنت و بلا دیدی
با دو چشم مظلومت ظلم بر ملا دیدی

راهِ شام طی کردی دشتِ کربلا دیدی
اهل بیتِ عصمت را، زار و مبتلا دیدی

راس جد خود را بر طشتی از طلا دیدی
که زیرِ چوب بر لب داشت آیه های قرآنی

خیمه‌ها کَز آتش سوخت، سیدی کجا بودی؟
*یه سئوال اینجا داریم از امام باقر .. یه سئوالم الان این گریز به ذهنم زد ..
مدینه ام وقتی بی بی و امیرالمؤمنین برگشتن خونه، زینب از مادر پرسید .. همه آرام شدن یه گوشه نشستن .. زینب اومد جلو مادر :

درآن ساعت که در می سوخت پرسیدی کجا بودم؟
تو می خوردی کتک من هم به زیر دستُ پا بودم

*حالا باید بلند گریه کنی ..*

خیمه ها کَز آتش سوخت سیدی کجا بودی
زیر خارها خفتیم، بین عمه ها بودیم

شاید ای عزیزِجان زیر دست و پا بودی
رویِ شانه‌ی مادر یا از او جدا بودی
یا به زیر کعبِ نی در خدا خدا بودی
چهار سال سِنت بود با چنان پریشانی

*عرضِ روضه من تموم .. به نظرِ من سخت ترین صحنه بر امام باقر .. صبح شام غریبان بوده .. تا عمر داشت از یادش نرفت .. صبح که نور خورشید همه جا رو فرا گرفت .. دید صورتِ همه عمه ها کبوده .. شب چشم درست نمی بینه، کجا ضربه خورده ..*

یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود ..

ای ملائک ناله در هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید

یا زِ دست قاتلت خنجر بگیر
یا رهِ گودال بر مادر بگیر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا