دسته‌بندی نشده

10 دلنوشته زیبا و احساسی به مناسبت دهه فجر

دلنوشته دهه فجر

دههٔ فجر در ادبیات سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته می‌شود که طی آن سید روح‌الله خمینی بعد از تبعید چهارده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ به ایران وارد شد

و در نهایت در بیست و دوم بهمن ماه با اعلام بی‌طرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی سقوط کرد و انقلاب ۵۷ ایران حادث شد. در ادامه دلنوشته های دهه فجر را خواهید دید.

دلنوشته برای دهه فجر

وقتی بهمن پنجاه و هفت رسید، روزها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی باقی نگذاشتند؛ چنان که شب ها فانوس فریادهای «الله اکبر» بر بام سرنوشت این ملت، درخششی دو چندان یافت.

هنوز بهمن به نیمه ی خود نرسیده بود که فرشته ی موعود انقلاب در آسان خدایی کشور بال گشود و عطر کلامش جان فرزندان ملت را حیات دوباره ای بخشید.

امام آمد و انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرد و دهه ی فجر، شکوه جاودانه اش به رخ طاغوتیان کشید. خداوند متعال با دست های روح اللهی خود به یاری ما آمد.

خورشید در جشنی بی غروب بربام روشن جهان ایستاده بود و تولد جمهوری گل محمدی را، نظاره می کرد. هلهله ی پیروزی در گوش خانه ها و خیابان ها پیچید و عطر گلاب و صلوات، جان عاشقان را سرمست کرد

و صمیمی ترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و در سایه سار خورشیدی ترین مرد قرن با بارگاه تفضل و رحمت الهی راه یافتیم و جشن روشن آزادی را به برکت این عطیه ی الهی، به تماشا ایستادیم.

دلنوشته دهه فجر

متن دلنوشته دهه فجر

ای امام خوبی ها ای خمینی عزیز سال ها ملت ایران چشم به راه تو بود، سال ها نام تو در قلب های سبز عاشقان حک شده بود، سال ها آسمان خود را در ظلمت فرو برده بود، و سالها جاده ها در حسرت نیامدنت محو شده بود.

امام عزیزآمدی و با آمدنت بهار کم کم از راه رسید و خود را از تازیانه زمستان که سال ها گرفتار آن شده بود رها کرد. دهه فجر آمد که آمدنش طلوع فجر آزادی را نوید می دهد به میهن باز گشتی؛ دیو بیرون شد و فرشته درآمد.

آری همه میهن به استقبال تو آمد؛ میهنی که تا پای جان از (راه) و (رهبر) دفاع کرد و زمین گل باران شد. زمینی که تارش گل های سرخ و پودش چشمان عاشق و منتظر بود خود را برای در آغوش گرفتن قدومت گشوده بود.

آفتاب وجودت ابرهای تیره ی تردید و شکاکیت را کنار زد و درخشندگی را هدیه ی قلب های سبز عاشقان کردی و همه ی دل های بی قرار از انتظار طلوعت در آمدند و فاصله ها محو شد.

خیابانها رنگ عشق گرفت و شب برای همیشه فراری شد؛ نسیم از لابه لای سروهایی که در تماشای تو ایستاده بودند می گذشت و پیام سبزآزادی را یادآور می شد.

آری اینک ۲۲بهمن تابلویی رنگی و چند بعدیست که پیش رویمان قرار گرفته و یادآور روزهای خون و آتش و صحنه های نبرد است؛ یاد آور روزیست که آتش بر ابراهیم گلستان شد و خون وطنمان را لاله زار کرد.

امام مهربانی ها تو آمدی و کابوس ترس و وحشت را برای همیشه از میان بردی و پرده های غفلت را از هم دریدی تو بودی که حضور سبزت سراسر میهن را عطرآگین کرد و کلام طنین اندازت کوچه پس کوچه ها ی قلب های عاشقان را گلباران.

آری تو بودی که غرور ابر قدرت ها را در هم شکستی و دل نشین ترین بهار را میهمان آشیانه ی غم گرفته ی پرستوها کردی.

میلاد انقلاب نور بر مقام معظم رهبری، همه عاشقان ارادتمندان به ولایت مبارک باد. می‌دانم، آری می‌دانم؛ آن روز، پنجره‌ها برای آشتی با صبح، نفس تازه کشیدند.

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته زیبای دهه فجر

آن روز، خوبی‌ها به صلیب کشیده شده بود و خون از پنجه استعمار چکّه می‌کرد و قفس، تنها جایگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادی سرداده بودند.

می‌دانم، همان دقایقی که گوش‌ها به ضبط صوت چسبیده بودند، تا نوای باران را که چکه‌چکه می‌کرد و پلیدی‌ها را می‌شست، بشنوند.
چه شوری داشت، چه بلوایی شده بود و چه غوغایی می‌کرد؛

تکاپوی خفته که بیدار شده بود و دستانی که زانوی غم بغل گرفته بودند؛ حالا مشت شده بود.

تندتند ورق بود که بر سینه دیوار می‌چسبید: «آزادی…». و بطری بود که بمب می‌شد و حالا «شاهِ معکوسِ» روی دیوارها، تمام حشمت 2500 ساله را زمین می‌ریخت.

آن روز کودک بود که رهِ مردان خدا می‌پیمود و یک شبه مرد می‌شد؛ مردی که در کوچه پس کوچه‌های شهر، نوک سلاح‌ها در انتظار سینه پر تپشش کمین کرده بود.

پیرزن کنج حلبی‌آباد، دیگر از شاه سخن نمی‌گفت، سراغ از «آقا» می‌گرفت. می‌دانم؛ آری خوب می‌دانم شهدا، کف خیابان نماندند؛ دستانی آنها را بالا برد؛ اصلاً شهدا هیچ‌وقت زمین نمی‌مانند.

و می‌دانم، حالا پس از سی‌سال از آن روزها، سیب معطر آزادی در دست من است، من دانه سیب خواهم کاشت و درختی از نو خواهم رویاند.
آه، من تو را گم نخواهم کرد، «من همان دبستانی‌ای هستم که به من چشم امید بسته بودی.» من تو را گم نخواهم کرد هرگز، هرگز!

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته کوتاه دهه فجر

مى‌آید؛ بر بام بلند آرزو و به جست‌وجوى شهیدانى که مسیرش را با خون خویش مطهر کردند. خانه‌هاى قلبمان، شانه‌هاى مهربان او را مى‌جویند تا در سایه خورشیدى‌اش، طعم خوش آزادى را بچشند.

اگرچه سیه مستان شب، با خنجر ظلم، سپیداران باغ را سر بریده‌اند، دست نوازش باغبانى چون روح خدا، نگاهى سبز را به درختان آرزوهاى‌مان باز مى‌گرداند.

خوش آمدى به وطن؛ پرسوختگان منتظرت، چشم‌انتظار دست نوازش تواند که از بام بلند دیدار، بر خاطر مجروحشان بکشى، اى روح خدا!

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته 22 بهمن

یک گیاه بیابانی را تصور کن. می‌خواهی از ریشه در بیاوری‌اش؛ ولی هر چه سعی می‌کنی، کمتر نتیجه می‌گیری. انگار شرایط سخت و گرم و خشک بیابان، ریشه‌ها را ضخیم‌تر و عمقی‌تر کرده است.

ریشه‌ها به هم می‌گویند: گیریم که هوا گرم و خشک است؛ گیریم آسمان با خاک اینجا قهر کرده و باران نمی‌بارد؛ مهم نیست، ما ریشه‌هایمان را آن‌قدر در دل خاک نفوذ می‌دهیم که قطره‌ای آب پیدا کنیم… .

و همین کار را هم می‌کنند. ریشه‌ها به مثابه باورها و اعتقادات یک آدمی، عمیق و قدرتمند می‌شوند. این‌طور است که گیاه بیابانی را باید بی‌خیال شوی؛ وگرنه دست‌هایت از تیزی تیغ‌هایش آزرده می‌شوند.

ریشه‌ها کاری به کمبود نیروها و امکانات ندارند. آنها تا جایی که می‌شود، نفوذ می‌کنند و نفوذ آنها در دل خاک، گیاه را راسخ‌تر می‌کند. ریشه‌ها، باورِ گیاهند.

باورها و اعتقادات، عجب چیزهای عجیبی‌اند! اساطیری‌ترین واژه‌ای که معجزه‌آسا‌ترین کارها در تاریخ کرده است. وقتی به انجام دادن کاری باور داشته باشی، اگر همه بادها هم مخالف تو بوزند، باز هم «تو» برنده‌ای.

نورِ باور که آذینِ اندیشه تو باشد، درخشنده‌ترینی، پایدارترین؛ مثل همان گیاه پر از تیغِ بیابانی، از ریشه در‌آوردنت دشوار می‌شود. آن وقت گل‌ها و بوته‌ها و درخت‌های باغ‌های سرسبز استوایی به تو حسودی می‌کنند.

حسودی می‌کنند که ریشه‌ات عمیق‌تر شده. حسودی می‌کنند که تو این همه استواری؛ ولی آنها با باران‌های تند موسمی می‌شکنند و ریشه‌کن می‌شوند.

اعتقاد، چیز عجیبی است. ریشه‌دار بودن آن مقوله‌شگفت‌انگیزی است. ریشه‌دار بودن، برای قیام کردن علیه دیگران، دیگرانی که تو را و ریشه‌دار بودن تو را نمی‌خواهند، برگ برنده توست.

اعتقاد به پیروزی، عمق و نهایت توست. بال پرواز توست. سلاح بُرَنده تو در هر قیام و انقلابی است.

گفتم انقلاب… یادم افتاد انقلاب خودمان هم به‌سبب اعتقاد و ریشه‌دار بودنمان پیروز شد… ما گل‌های بیابانی‌ای بودیم که ریشه‌هایمان در عمق خاک، سرود اتحاد می‌خواندند.

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته 12 بهمن

اینک، برخیزید اى شهیدان راه خدا؛ باغبان سبز عاطفه، براى دوباره روییدن دانه سرخ وجودتان، به دیدار آمده است. برخیزید که ذوالفقار عدالت، در دست فرزند على است!

امروز، پرچم سه رنگ وطن، با نام سبز روح الله آغاز مى‌شود و با سپیدى صبح آزادى و سرخى خون عدالت خواهان، در مى‌آمیزد تا بر قلّه‌هاى رفیع شرافت و صداقت سرزمینمان برافراشته شود. مبارک باد طلوع فجر، در گلزار وطن.

آن روز، پرنده آهنین، حامل فرشته‌اى بود که بر فرودگاه چشمان منتظرانش مى‌نشست و جاده‌ها، شاخه شاخه گل در مسیرش مى‌ریختند تا باغبان بازگشته از سفر را استقبال کنند.

گل‌ها، اشاره‌اى سرخ بود براى رسیدن او به بهشت زهرا؛ آنجا که جوانان عاشق، قطعه به قطعه عشق خود را با نام و تاریخ شهادت، بر مزار پاکشان امضا کرده بودند.

و سرانجام، روح خدا بر بلنداى سخن خویش، اشتیاق دیدار را به اوج تماشا رساند. آن روز، زنگ اول مدرسه‌اى بود که استاد عشق با درس «اللّه‌ اکبر»، تمام مسیر را خلاصه مى‌کرد.

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته ورود امام خمینی (ره)

ای گستره هر چه خوبی و حسن! ای ستاره درخشان آسمان ایران! ای نگاهت تپش گام‌های رهایی! ای طنین نَفَست سبزتر از هر چه بهار! ای صدف صدق و صفا! ای چشمه نور! ای خمینی پیروز! خوش آمدی به سرزمین دلیران و سبزقامتان.

اماما! مقدمت را گرامی می‌داریم و بر شهیدانِ سال‌های آغازین انقلاب، از سر اخلاص گُلِ سلام نثار می‌کنیم؛ بزرگ‌مردانی که از این سرزمین پاک، به سوی افلاک پر گشودند؛

شهیدانِ والا مقامی که خارهای پلیدی را از سرزمین آینه‌ها تاراندند و آزادی و استقلال را برای ما به ارمغان آوردند. اینک در دهه مبارک فجر، یادِ یادآوران سرسبزی و طراوت،

پویندگان راه حق و حقیقت، ایمان‌مداران پاسدار مکتب ولایت، نگاهبانان قلعه شرافت و مردانگی، و شهیدان راه عزّت و آزادگی را گرامی می‌داریم.

دلنوشته دهه فجر

متن مجری برای دهه فجر

نژاد هر تکبیر، به خون و آگاهى مى‌رسد. وطن نیز با تکبیرهاى خون‌رنگ مردان، به حیاتى دوباره رسید. ما، از دلِ تک‌تکِ قصیده‌هاى قیام کرده، صداى خون را مى‌شنویم.

در رگ‌هاى انقلاب ما، شعر ایستادگى جارى است. میان این نغمه‌هاى بهشت زهرایى، شهیدان را مى‌شنویم که زنده‌ترین فریادهاى روزگارانند.
از نقطه شروع مقدس خون‌ها پیدا بود که قاعده ما بر پیروز شدن است.

شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته درباره دهه فجر

«والفجرِ و لَیالٍ عَشْر…». دهه مبارک فجر، تجلی شکوه‌مند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، با انقلاب اسلامی خویش،

صفحه‌ای زریّن را در تاریخ حیات آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی و استقلال را در گوش جان جهانیان طنین‌انداز کرد. در این دهه مبارک، یاد حضرت امام (رحمت الله علیه) را گرامی می‌داریم؛

ابرمردی که هماره دم مسیحایی‌اش، جان‌بخش جان‌های حقیقت‌جوست و هنوز پس از گذشت سال‌ها از رحلت ملکوتی‌اش، نامش بر پایه‌های ستم استکبار لرزه می‌افکند و یادش،

در دل‌های مستضعفان و آزادگان زمینْ، امید می‌آفریند و انگشت اشارت او، به آیندگانْ امتداد راه را نشان می‌دهد.

دلنوشته دهه فجر

دلنوشته درمورد امام خمینی (ره)

آمدى، تا روزهایمان رنگ سربلندى بگیرد و دست‌هاى‌مان بوى لبخندهاى آشتى. آمدى، تا پشت آن همه شب‌هاى طولانى، طعم روز را فراموش نکنیم و به زیارت آفتاب برویم.

آمدى، تا پیروزى، فانوس شب‌هاى بى‌چراغى ما باشد و لبخند، عطر خوش آزادى‌مان. تو که آمدى، زمستان در برف‌هاى ناتمامش آب شد و بهار، در سینه‌هاى ما شکوفه زد.

دلنوشته دهه فجر

بیشتر بخوانید:

25 عکس نوشته زیبا و پرمحتوا ویژه دهه فجر و 22 بهمن برای پروفایل

نقاشی ۲۲ بهمن : 50 نقاشی دهه فجر و 22 بهمن برای رنگ آمیزی کودکان

15 انشا در مورد دهه فجر مناسب پایه سوم تا هشتم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا