دسته‌بندی نشده

مجموعه منتخب متن سرود به مناسبت آغاز امامت امام زمان (عج)

متن سرود ولایت حضرت امام زمان (عج)

ای که هر دم ، دم ز مولا میزنی

پس چرا وقت عمل جا میزنی

ای که گویی در پناه مهدی ام

مستحق یک نگاه مهدی ام

نام مهدی جان من بازیچه نیست

عاشق مهدی خدا داند که کیست

ای که اظهار ارادت می کنی

در خفا صد ها جنایت می کنی

عاشق مهدی نودار وفاست

قلب او آئینه مهر و صفاست

ذکر یا مهدی ز هر ذکری نکوست

دوستی با او جواز آبروست

ما نه اندر عشقبازی جاهلیم

ما برای عشق حرمت قائلیم

هر کسی چشم انتظار مهدی است

بی تکلف ریزه خوار مهدی است

سرمه افرشتگان خاک رهش

حاتم طائی گدای درگهش

چشم زیبایان عالم سوی اوست

یوسف مصری غلام کوی اوست

دل گلستان است و مهدی یاس اوست

صد میخانه زنده از انفاس اوست

معجزاتی برتر از عیسی کند

بی عصا کار دو صد موسی کند

مهدی موعود یعنی مصطفی

رو نوشتی از علی المرتضی

اوست عین احمد ، احمد عین اوست

مه غباری از کف نعلین اوست

هر که قائل نیست بر امر ظهور

بی شعور است بی شعور است بی شعور

انتظار او همه درد است درد

هر که با مهدی بود مرد است مرد

انتظار او همه فیض است فیض

دشمن او نطفه حیض است حیض

او امیر ملک و جن آدم است

او ولی امر کل عالم است

در زمین و در سما این صحبت است

مهدی زهرا امام امت است

خط آزادی ز کلک شصت اوست

جمعه ها پرونده ها در دست اوست

اولیاء را چون وصی خاتمه است

نقش مهر دست او یا فاطمه است

این همه شور از پی خوش عهدی است

آرزوی ما ظهور مهدی است

سید (خوش زاد) ای دل سوخته

فاطمه دیده به مهدی دوخته

شاعر : مرحوم سید حسن خوشزاد


متن مولودی حضرت امام زمان (عج)

و گریز به مجلس یزید

ای حجت منتظر خدا را

بر حال پریش ما نظر کن

ما گرچه بدیم کن مدارا

این شام سیاه ما سحر کن

تا کی ز فشار جور اعدا

بر روز خوشی شویم محتاج

تا کی دل صاف اهل معنی

باشد بخدنگ ظاهر آماج

تا کی غم و ابتلای دنیا

مانند یمی به سینه موّاج

در سینه دگر نمانده یارا

این نقشه به نقشۀ دگر کن

یک مشت مروّج حقیقت

در بحر مجاز چون حباب است

این غم شده موجب فضیحت

منهیّۀ جد تو ثواب است

جز اسم نمانده از شریعت

معمورۀ ملک دین خراب است

ویرانه ببین متین بنا را

تعمیر خرابیش ز سر کن

بلبل به قفس، کلاغ آزاد؟

در پنجۀ زاغ اسیر شاهین

احباب ملول و مبغضین شاد

رفته ز میانه عهد دیرین

کاخ ستم و جفاست آباد

معروف شده است منکر دین

پر گشته جهان ز جور و بیداد

از داد نمانده رسم و آئین

باز آ و جهانِ پر جفا را

مملو ز عدل و داد بر کن

یابن الحسن ای ولی داور

کی موسم ادّعای خون است؟

تا کی شنویم ز اهل منبر

جدّ تو قتیل قوم دون است

در نیزه سر و بخاک پیکر

زخمش ز ستارگان فزون است

در کرب بلا بپاست محشر

افلاک ز لرزه بی سکون است

نی دادرس آل هل اتی را

بر وادی کربلا گذر کن

اخیار ملول و دلفکار است

تا دست خدا در آستین است

اسلام به نزد کفر خوار است

تا مُستَتَر آن مُعزِّ دین است

مارا دل و سینه داغدار است

تا دور زمانه این چنین است

بس ننگ شها به ذوالفقار است

تا خون خدای در زمین است

باز آ و تمام اصفیا را

از آمدن خودت خبر کن

ای باسط معدلت بپا خیز

از ناله صباح ما چوشام است

دلها همه خون و دیده خونریز

از جور یزید و اهل شام است

تا تیغ دو پیکر و شرر بیز

ای شاه نهفته در نیام است

آسایش و عشرت دل آویز

ما را بخدا قسم حرام است

این منتظران بینوا را

لطفی ای امام منتظر کن

از یاد کجا شود فراموش

آن ظلم که شد به آل اطهار

بر فاطمه بود زیب آغوش

آن سر که عدوش کرد بس خوار

از باده یزید مست و مدهوش

استاده به پا امام بیمار

زینب ز عزای دل سیه پوش

اهل حرم از دو دیده خونبار

یاد آر شها چنان جفا را

بیرون ز دل آه پر شرر کن

ای قائم عترت پیمبر

آئینه جمال لامکان را

بردست بگیر بهر کیفر

آن قبضه تیغ خونفشان را

ای منتقم ای سلیل حیدر

امید توئی جهانیان را

تا حال ندیده چرخ اخضر

ظلمی چو جفای خیزران را

زین غصه گداخت سنگ خارا

بر طاقت عمّه ات نظر کن

در طشت زر آن سر منوّر

حق کرده بقوم ناحق اثبات

با آن لب خشک و هم ز خون تر

با صوت فصیح خوانده آیات

ناگاه یزید ظلم پرور

با خبث ضمیر و کینه ای ذات

گفتا که ایا سلیل حیدر

من دست بدارم از تو هیهات

رحمی کنم آل مصطفی را

این فکر هوا ز سر بدر کن

گفتی که بمسند خلافت

از آل امیه من جدیرم

بر دست یزید دست بیعت

هرگز ندهم که خود امیرم

اینک سر تو بصد حقارت

آمد به برابر سریرم

خود مست ز بادۀ شهادت

اهل حرمت شده اسیرم

بنگر شرف و جلال مارا

شکوه بخدای دادگر کن

ای باد صبا دمی خدا را

بنگر به فغان و ابتهالم

رو مقدم پور مرتضی را

ده بوسه و عرضه دار حالم

گو ای که شهی تو ماسوا را

مستغرق لجّه ای ملالم

از درگه خود مران گدا را

محروم مکن بده سوالم

مستخدم درگهم شما را

لطفی بنما و مفتخر کن

مداح شما مگر نی یم من

کالوده به محنت جهانم

شب تا سحر آه و داد و شیون

کارم شده و به الامانم

در رتبه «حسینیم» مبرهن

در جامعه «سعدیِ زمانم»

این درد مفصّلم خدا را

با نیمه نگاه مختصر کن

شاعر : مرحوم حسینی سعدی زمان


به امامت رسیدن حضرت امام زمان (عج)

بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم

جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم

مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم

ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم

منت از دست طبیبان نکشیدیم دمی

چون به دستان شفابخش تو ایمان داریم

جانمان خرج عزایت نشود می میریم

ما فقط بین حسینیه به تن جان داریم

همه چشمیم ، بنه پا ، به خدا دلتنگیم

چند یعقوب در این کلبه ی احزان داریم

ما شنیدیم برات حرمت دست رضاست

انتظار نگه از شاه خراسان داریم

کرم دست تو بدجور گدا می طلبد

بی سبب نیست اگر میل کریمان داریم

نام تو برده شد و مادرت از راه رسید

رفقا جمع بشینید که مهمان داریم

بخدا حسرت هر طائر قدسی ست رفیق

شور وحالی که دراین روضه ی رضوان داریم


متن سرود ولایت حضرت امام زمان (عج)

از نگاه تو نه تنها چو لبت مست شدیم

بلکه از نشئه ی این می همه از دست شدیم

طاق علیای فلک زیر پر طائر ماست

چه غم ار در نظر بی بصران پست شدیم

خفته بودیم به خلوت گه سلطان عدم

به یکی جلوه ی مستانه از او هست شدیم

چشم ما طاقت دیدار رخ یار نداشت

از می ترک خودی بی خود و سرمست شدیم

دل سودازده رنگ هوس نفس نخورد

بنده ی او چو از این دام بلا رست شدیم

تا به پای تو توانیم نهادن سر عجز

باسر زلف گره گیر تو همدست شدیم

ماهی بحر وفاییم و به دام تو اسیر

خرم از یاری طالع که در این شصت شدیم

تیر مژگان تو با ما به جدل خاسته بود

راحت اندر دل پر درد چو بنشست شدیم

مجمع پاکدلان است خرابات مغان

خاک این کعبه از آن است شدیم

راز ناگفته بسی ماند ولیکن « عابد »

حیف در قافیه شهر به بن بست شدیم

شاعر: مرحوم عابد تبریزی


مولودی حضرت امام زمان (عج)

کشیده بین من و تو اگر چه پرده خطایم

خوشم به این که وجودِ تو شد شفیع جزایم

ستایشِ تو فزون کرده اعتبار و بهایم

اگر چه غرق خطایم به لب ثنای تو دارم

تویی امید و پناهم تویی همه کس و کارم

چه میشود به سر آید دگر زمان ظهورت

بیا و عالمیان مفتخر نما به حضورت

تو چون جناب سلیمانی و جهان همه مورت

چه میشود که به موری رسد عطای سلیمان

به حرمت تو مرا آفریده حضرت سبحان

بیا ز حوری و غلمان و انس و جن و ملک سر

یگانه حجت باقی ز نسل پاک پیمبر

بیا که رفته جوانی به انتظار تو سرور

سر آمد همه شد آنکه سر نهاده به کویت

بیا که جلوه ی حق را نشان دهد گل رویت

بیا که تنگِ تو دلهای مؤمنان شده مولا

ببین بدون تو زندان برای ما شده دنیا

ببین که ظلم و جنایت فرا گرفته جهان را

به جز تو شیعه ندارد در این زمانه پناهی

ستمگران زمان را تویی گواه الهی

شاعر : حسنعلی بالایی


آغاز امامت حضرت امام زمان (عج)

غدیر دوم شیعه امامتت عشق است

به جن و اِنس و ملائک ولایتت عشق است

سلام من به رکوع و سجود هر سحرت

امیر عدل مجسم عبادتت عشق است

به ذکر مادر مظلومه ات به پا خیزی

برای عزت شیعه قیامتت عشق است

به دشت خشک عدالت شبی که می آیی

برنگ حضرت باران کرامتت عشق است

تو از تبار حسینی و ما همه حُریم

به گوشه چشم حسینی عنایتت عشق است

سرشک چشم ترت بوی یاس عباس است

شبیه سروِ علمدار قامتت عشق است

به روز بی کسی دل کنار من بودی

انیس ومونس اخر رفاقتت عشق است

کنار قبه ی شش گوشه در شب جمعه

صدای عرشی و سوز تلاوتت عشق است

شروع قصه ی تو در ازل چنین بوده

که عشق اول راه و نهایتت عشق است

شاعر : سجاد احمدیان


متن سرود امامت حضرت امام زمان (عج)

قیامتی است گمانم قیامت مهدی است

جهان محیط وسیع کرامت مهدی است

زمان زمان شروع زعامت مهدی است

غدیر دوم شیعه، امامت مهدی است

همه کنید قیام و همه دهید سلام

امام کل زمان ها دوباره گشت امام

بشارت آمده بهر بشر مبارک باد

شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد

بهشت وصل خدا را ثمر مبارک باد

برای منتظران این خبر مبارک باد

خطاب نور همه آیه های نصر شده

ولیِّ عصر، دوباره ولیِّ عصر شده

خطاب حضرت معبود را بخوان با من

پیام قاصد و مقصود را بخوان با من

بیا ترانه ی داوود را بخوان تا من

سرود مهدی موعود را بخوان با من

دوباره آیه جاء الحق آشکار شده

به یمن وصل، همه فصل ها بهار شده

ز تیرگی چه زیان کوه نور نزدیک است

رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است

فراق رفته و فیض حضور نزدیک است

الا تمامی یاران! ظهور نزدیک است

فرار ابر و رخ آفتاب را نگرید

سراب ها همه رفتند، آب را نگرید

بشارت ای همه یاران که یار می آید

نوید رحمت پروردگار می آید

محمد از طرف کوهسار می آید

علی گرفته به کف ذوالفقار می آید

دعای عهد و فرج را همه مرور کنید

سلام تازه بر آن تک سوار نور می آید

ز مکه سر زده صبح قیام ابراهیم

رسد به عالم هستی پیام ابراهیم

امام عصر که بر او سلام ابراهیم

قیام کرده، کنار مقام ابراهیم

حرم رسانه ی آوازه ی «انا المهدی» است

جهان پر از سخنِ تازه ی«انا المهدی» است

جهانیان! همه جا در کنار یار کنید

دل خزان زده خویش را بهار کنید

یهودیان همه جا در شرارِ نار کنید

الا تمامی وهابیان فرار کنید

رها کنید حرم را، حرم، دیار علی است

به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است

شاعر : غلامرضا سازگار


متن جشن آغاز امامت حضرت امام زمان (عج)

جهان چو باغ دل شیعه، خرم است امشب

محیط نور خدا ملک، عالم است امشب

سرور آل رسولِ مکرّم است امشب

امامت ولی‌الله اعظم است امشب

پیمبران خدا! عیدتان مبارک باد

تمامی شهدا! عیدتان مبارک باد

موالیان ولایت، ز جا قیام کنید

غدیر دوم شیعه است، احترام کنید

نظاره بر ثمر یازده امام کنید

حضور حضرت مهدی همه سلام کنید؛

تمام ملک خدا شد ز نور، پوشیده

امام عصر، لباس ظهور پوشیده

دوباره بعثت نو در جهان شده تکرار

بهار تا به ابد، جاودان شده تکرار

کمال دین به زمین و زمان شده تکرار

ولادتِ همه پیغمبران شده تکرار

پر از فروغ ولایت شده تمامِ زمان

امام گشته به امر خدا، امامِ زمان

گرفته عید به ارض و سما، خدا، امشب

به خلق می‌دهد عیدی جدا جدا، امشب

الا تمام امامان و انبیا، امشب-

نظر کنید به سرداب سامرا امشب؛

به روی منتقم آیت خدا نگرید

فراز شانۀ او رایت خدا نگرید

شبِ ظهور بوَد، یا قیامتِ کبراست؟

که عید منتقم خون سیدالشهداست

به اولیای خدا، عید اولیای خداست

کسی که از همه خوشنودتر بوَد، زهراست

گشوده شیر خدا باز، رایتِ ظفرش

مبارک است به زهرا و یازده پسرش

الا ظهور تو عید تمام منتظران!

یگانه مصلح عالم، امام منتظران

به لحظه‌های ظهورت، امامِ منتظران

به پیش روی تو بر پا، قیام منتظران

بیا که عترت و قرآن در انتظار تواَند

شتاب کن که شهیدان در انتظار تواَند

خوش آن زمان که بوَد روی چشم ما قدَمت

مسیح از فلک آید به شوق فیض دمت

بود به دوش علمدار کربلا، علَمت

تمام وسعت ملک خدا شود حرَمت

بیا بیا که بر آری تو حاجتِ همه را

بر آر دست و بگیر انتقامِ فاطمه را

تو چون رسول خداوند منجی بشری

تو تیر آخرِ ذریۀ پیامبری

تو دست عدل خداوندگار دادگری

تویی که منتظران را امام منتظری

قسم به ذات خداوند حق‌تعالایت

حسین، چشم گشوده به قد و بالایت

امام عصری و اعصار در زعامتِ توست

به حقِّ حق که امامت فقط امامتِ توست

کرم، گدای سرِ سفرۀ کرامت توست

“سلامت همه آفاق در سلامت توست”

هماره تو که بشر سر به سجده بگذارد

خدا وجود تو را از بلا نگه دارد

زمان نوید دهد وصل یار، نزدیک است

رها شدن ز شب انتظار، نزدیک است

گذشته فصل زمستان، بهار، نزدیک است

طلیعۀ فرَجِ هشت و چار نزدیک است

به صبحِ روزِ ظهورِ امام عصر، قسم

برآر دست و دعای فرج بخوان “میثم

شاعر : غلامرضا سازگار


متن جشن امامت حضرت امام زمان (عج)

اى صاحب ولایت و والاتر از همه

اى چشمه حیات و افاضات دائمه

اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود

اى انتهاى سلسله اولیاء همه

از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد

از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه

شاها به افتخار قدوم شریف تو

شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه

یابن الحسن بیا، که شد از روز غیبتت

دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه

از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند

وز کینه هاست، فکر همه در مهاجمه

مشکل بود، که جمله حق بشنود کسى

کز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه

قرآن، که «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون»

با رأى هر کسى، شده تفسیر و ترجمه

تا دولتِ جهانىِ خود را به پا کنى

دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه

حکم تو عدل مطلق و فرمان داور است

حاجت نباشدت به شهود و محاکمه

ز آن سرکشان، که مردم دنیا به وحشتند

قلب سلیم و پاک تو را نیست واهمه

با این قواى جهان گیر ظالمان

تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه

اى پرچم شکوه تو بر آسمان بلند

یک ره، نظر فکن به علمدار علقمه

بنگر به خاک و خون، عَلَم سرنگون او

گویى که با درفش تو دارد مکالمه

امشب “حسان” به یاد تو از غصّه فارغ است

هر دم کند دعاى ظهور تو، زمزمه

شاعر : حبیب الله چایچیان (حسان)


متن سرود آغاز امامت حضرت امام زمان (عج)

صبا سلام مرا بر در نگار رسان

بگو ز فرقت تو اصلی دیده گریان است

سرشگ دیده اش از هجر تو چو در یتیم

کنار چشمه چشمش نشسته غلطان است

چو شمع بزم وفا گرچه میکند خنده

ز درد فرقت تو لیک سینه سوزان است

به کنج غم همه شب تا سحر کند ناله

چو زلف خویش سیه طالع و پریشان است

وفا ندیده ز صیاد دهر همچو غزال

ز دست مردم روبه صفت گریزان است

ز مال و مکنت دنیا اگر تهی دست است

هزار شکر به گلزار او غزل خوان است


متن مناجات با حضرت امام زمان (عج)

هر تکیه ای که باقَدَمَت پا گرفته است

بی شک اجازه از خودِ زهرا گرفته است

میسوزد از غمت همه ی تار و پودِ من

با هَر زبانه مِهرِ تو بالا گرفته است

عمریست مانده در عطشِ دیدنت دلم

اما گناه، راهِ تماشا گرفته است

دور از مَسیر عشقِ تو میگردد عاقبت

هر کَس که راهِ عشرت دنیا گرفته است

هستی که هست تشنه ی عدل و عدالتت

از ظلمِ ظالمان، دل دنیا گرفته است

بَر انتقامِ محسنِ شش ماهه، دربهشت

دستِ قنوت، اُم ابیها گرفته است

“باید خودت برای ظهورت دعا کنی”

عِصیانِ ما که روحِ دعا را گرفته است

خوشبخت آن کَسی ست که هنگام امتحان

از صاحب الزّمانِ خود امضا گرفته است

شاعر : داود تیموری


متن جشن حضرت امام زمان (عج)

دیشب به دست غم گره افتاد در دلم

یعنی هوای سامره افتاد در دلم

گفتم به خود که روز نیایش شب دعاست

ای غم برو که مقصد من سُرّ مَن رَأست

آن جا که انبیا به طوافش رسیده اند

سیمرغ ها به قله ی قافش رسیده اند

آن جا که چشم ها پلی از آب بسته اند

یعنی دخیل گریه به سرداب بسته اند

آن جا که جلوه گاه گل روی دلبر است

این عطر روح پرور از آن کوی دلبر است

او را هزار ماه جبین مشتری بود

او را نگین وحی در انگشتری بود

سنگ بنای کعبه سیاهیّ خال اوست

وجه خدای جلّ جلاله جمال اوست

جان بی فروغ طلعت او جان نمی شود

او حجت خداست که پنهان نمی شود

روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را

احلی من العسل کند این جام زهر را

در عدل او جهان زبر و زیر می شود

یعنی فروغ عدل جهان گیر می شود

یوسف به بوی پیرهنش زنده می شود

دل های مرده با سخنش زنده می شود

شاعر : محمد جواد غفورزاده (شفق)


آغاز امامت حضرت امام زمان (عج)

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

تنها تو منجی بشر و آدمیتی

اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی

تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی

تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق

چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی

با نغمه ی الهی داوود می‌رسی

موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست

نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر

همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است

خوی و خصال تو همه عین محمد است

همراه توست معجزه‌های پیمبری

داری به روی شانه عبای پیمبری

مولا بیا به دین بده روح دوباره ای

با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ای

برپاست نهروان و جمل‌های دیگری

بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند

یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

شاعر : یوسف رحیمی


سرود ولایت حضرت امام زمان (عج)

شها چرا تفقدی ازاین گدا نمیکنی

نظر به چشم مرحمت به آشنا نمیکنی

برای دیدن رخت حجاب جان سبب شده

ولیک واقفم مرا زخودجدا نمیکنی

بشوق پای بوس تو بکوی عشقت امدم

زراه لطف اعتنا بمن چرا نمیکنی

من ای امیرقافله که آیم از قفای تو

ندانم از چه ره نظر تو بر قفا نمیکنی

من شکسته دل مگر دل ترا شکسته ام

که برمن شکسته دل تو اعتنا نمیکنی

بکاردل زهجرتو گره فتاده است عجب

مگرتو عقده های دل به غمزه وا نمیکنی

بقلب مفلسان غم چه میشود نظرکنی

تو مشتی خاک تیره را مگر طلا نمیکنی

تو چاره ساز عالمی توئی طبیب درد من

بدرد دل علاج دل چرا دوا نمیکنی

بخاک آستانه ات رخ نیازهشته ام

که حاجتم روا کنی چرا روا نمیکنی

بدولت و به مرتبت رسیدنم بدست تو ست

چو میروی نظاره ای بزیر پا نمیکنی

قیامت آفریده ای بدان قیام قامتت

دوباره حشر دیگری عجب بپا نمیکنی

صفا گرفته گلشن دو عالم ازصفای توست

که گفته باغ عشق را تو باصفا نمیکنی

هرآنچه خواستم مرا عنایت ازتو شد ولی

کنون بآنچه طالبم بمن عطا نمیکنی

تو خواجه من غلام تو تو شاه من گدای تو

روا بود عنایتی به بینوا نمیکنی

زنای دل نوا رود رسد بدشت نینوا

کسی چه داند از کجا چو نی نوا نمیکنی

زکعبه تا نجف روی ولیک نیست باورم

که بانوای دل گذر زکربلا نمیکنی

بناله خو گرفته ای چو نی بدل نوا فکن

تو(صالح)ازچه روی دل بکربلا نمیکنی

شاعر : صالح تبریزی


متن شروع امامت حضرت امام زمان (عج)

خسرو خوبان

ای شاهد فرخ رخ وی یاردلآرا

تاکی بغم هجر پسندی مارا

برگیر زرخ پرده و بی پرده عیان شو

وزجلوه خود شاد نما اهل ولارا

کن خیره زدیدار رخت چشم جهانی

انگشت نما کن مه انگشت نمارا

تا شمس جمال تو ببینند خلایق

تحقیرنمایند مراین شمس سمارا

نورقمرازشمس بودلیک به تحقیق

شمس ازرخ تو کسب کند نور و ضیا را

زان لعل چو یاقوت بفرما سخنی چند

تا خضر ببیند به عیان آب بقارا

هر عقده که درکار جهان است شودحل

گربازکنی آن دو لب عقده گشارا

احیای دل مرده این این مرده دلان کن

تعجیل نما ازپی این کارخدارا

فرض است طواف حرم کعبه ولی حق

بی حب تو از کس نخردسعی و صفارا

برخیل محبان تو ای خسرو خوبان

بگشای کف مرحمت و جود و عطارا

شاها به جلال و شرف حق نظری کن

این (طوطی) افسرده و بی برگ و نوارا

شاعر : مرحوم طوطی همدانی


متن سرود آغاز امامت حضرت مهدی (عج)

یا ولی الله یا کهف الوری

یا امین الله مصباح الهدی

ای بتو پاینده این گردان سپهر

ای بتو تابنده نجم و ماه و مهر

ای بتو ثابت زمین و آسمان

ای بتو قایم مکان و لامکان

ای به حکمت زآسمان ریزان مطر

ای به امرت ازصدف رویان گهر

ای رهاننده ز طوفان نوح را

ای نگهدارنده درتن روح را

ای شفا بخشنده مرایوب را

ای رها کرده زغم یعقوب را

گرنیاوردی برون ازقعرچاه

که شدی درمصریوسف پادشاه

گرنبد نیروی تو ادریس کی

می نهادی بر فراز چرخ پی

گر شدی عیسی به چارم آسمان

گرنشد لطف تو با وی همعنان

ای دهنده مر سلیمان را نگین

ای نگهدارنده عرش برین

ای زآدم توبه اش کرده قبول

ای تو روح حیدر و جان رسول

عادرا کردی تو با صرصر هلاک

ای به حکمت رفته قارون زیر خاک

شهرهای لوط کردی واژگون

نیل را برقبطیان کردی تو خون

خضردرظلمات بد عطشان تو

موسی اندر کوه سرگردان تو

شاعر : مرحوم عشیقی تبریزی


متن جشن به امامت رسیدن حضرت امام زمان (عج)

ای حب تو حقیقت و مجازاست

عشاق زهجران تو درسوزو گداز است

هرچندره کوی تو با شیب و فراز است

ره از همه جا بسته ولی درب تو باز است

عالم همه را بردرتو روی نیازاست

ای شاه نیم قابل دیدارولیکن

هستیم زهجران تو بیمارولیکن

غم نیست زبیماری دلدارو لیکن

دارم گله اززلف تو بیمارولیکن

گربازنمایم سراین رشته دراز است

آنان که همه طالب انوارهدایند

وان کعبه شناسان حقیقی بکجایند

ای کاش که روی تو بینند و بیایند

خود قبله و چشم سیهت قبله نمایند

وان طاق دو ابروی تو محراب نماز است

ازنیستی تاعالم هستی بدویدیم

هرچند که دیدیم بغیرتو ندیدیم

آثار محبت همه جزتو نگزیدیم

ازهردو جهان قبله کوی تو گزیدیم

رو سوی تو داریم که بهتر زحجازاست

شاها دلم از لطف تو چندان گله دارد

ازعشق تو برگردن من سلسله دارد

لطف تو چرا ازسرمن فاصله دارد

چشم تو بهرکس نظری کامله دارد

جزبامن دلخسته که پیوسته به نازاست

بیزار ازاین عالم و فردوس نعیمم

زیرا که رسد از سر کوی تو نسیمم

ای شه بنما لطف که من دریتیمم

منمای ز بی لطفی خود دل بدو نیمم

الطاف تو اندرسر سودا و بیاز است

تا گفت بلی دل ببلای تو درافتاد

پیش سر عشاق هوای دگرافتاد

اندرره تو باختن جان هنر افتاد

برسینه (بلخی)زفراقت شررافتاد

او هست چومحمود و دو زلف تو ایاز است

شاعر : مرحوم شهید بلخی


سرود حضرت امام زمان (عج)

هان لب خود واکنم یانه بگو

کفررا رسوا کنم یانه بگو

غنچه آسا داغ دارم درگلو

بوی سرب داغ دارم درگلو

واژه های خشمگین می سوزدم

دردمردم درد دین می سوزدم

پیش از این هرچند ایمان داشتم

راست میگویم غم نان داشتم

مدتی زندانی گندم شدم

درکپک زار ضلالت گم شدم

خواب دیدم باغها پرپرشدند

خوشه های سبز خاکسترشدند

یادم آمد اهل گندم نیستم

نازپرورد تنعم نیستم

یادم آمد گم شده شمشیر من

بازتاب ناله تکبیرمن

یادم آمد نیزه من نی شده است

اسب من در کوه پائین پی شده است

یادم آمد زخم خوردن کارماست

مرگ را دربرفشردن کارماست

پیشوایم زخم درمحراب خورد

مرگ را درسجده مثلآب خورد

پیشوایم نینوارا آفرید

کل ارض کربلا را آفرید

یادم آمد وارث پرچم منم

یادگار غیرت میثم منم

نخل شد دارش ولی جزلا نگفت

او خدایی بود از خرما نگفت

دارها برپاست مرد دار کو

میثمی ازتیره ایثارکو

یاعلی لب واکنم یانه بگو

کفررا رسواکنم یا نه بگو

رخصتم ده درد دین می سوزدم

واژه های خشمگین می سوزدم

زهدبازان اهل بیعت نیستند

گوئیا اهل ولایت نیستند

مدعی هم حیله بازی میکند

با فقاهت جهل بازی میکند

فقه ما با نوروحی آمیخته است

مدعی ازعقل خودآویخته است

معرفت جزدرحضوروحی نیست

عقل روشن جزبنوروحی نیست

ای برادر معرفت بازی مکن

پیش خورشید آتش اندازی مکن

فقه ما خون شهید ثانی است

سینه قم بازهم طوفانی است

فقه ما از پشت خنجرمیخورد

فقه ما زخم برادرمیخورد

فاش گویم ای تحجرپیشه ها

فقه ما پاک است ازاین اندیشه ها

فقه ما یعنی خمینی درخروش

فقه یعنی میثم خرما فروش

فقه ما یعنی بهشتی درشرار

شیخ فضل الله در معراج دار

فقه ما یعنی مدرس درقیام

نعره عریان و تیغ بی نیام

یاعلی فیضیه تنها مانده است

داغها درسینه ما مانده است

هیچ روشنفکردرد دین نداشت

فقه را چشم حقیقت بین نداشت

درد دین سهم روان روشن است

بویی ازاین درد درجان منست

خودهمین است اینکه میسوزد مرا

درد دین است اینکه میسوزد مرا

این منم سروی زنسل بیدها

وارث خاکستر خورشیدها

هفت پشتم بهردین بی سرشدند

سوختند ازدرد و خاکسترشدند

پاسدار روشنائیها منم

یادگار کربلائیها منم

فجرصادق تیره خواهد شد مگر

تیغ بر خون چیره خواهد شد مگر

کربلا در کربلا خونیم ما

دشت اندردشت مجنونیم ما

یاعلی امروزتنها نیستی

دردل مایی و بی ما نیستی

عافیت کیشان سر درزیر بال

کیستند این پیر اشباه الرجال

یا علی آنانکه بیعت کرده اند

ترک سودای سلامت کرده اند

ما که همراهان آگاه توایم

تا ظهور نور همراه توایم

ای فرقت سینه هارا سوخته

حسرتت آیینه هارا سوخته

ای تو سیمرغ جهان رازها

قبله نامرئی پروازها

ای جهان بهر ظهورت منتظر

ای سیاهی ها بنورت منتظر

چارده قرن است مظلومیم ما

همچنان از عدل محرومیم ما

ما شهید زخم مظلومیتیم

قرنها در انتظار رجعتیم

لحظه لحظه دیر شد مولای من

آرزو ها پیر شد مولای من

با امید آنکه میاید سحر

می نهم شب تیغ خودرا زیر سر

ای خوشا زیر لوایت تاختن

زندگی را پیش تیغ انداختن

کاش ای موعود حق می دیدمت

پیش تر از مرگ می بوییدمت

ای گل نرگس گل زهرا بیا

ای تمام آرزوی ما بیا

شاعر : حاج جلال محمدی


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا