دسته‌بندی نشده

متن نوحه و روضه سید مجید بنی فاطمه برای سوگواری اربعین

متن روضه و نوحه سینه زنی اربعین سید مجید بنی فاطمه

متن روضه شهادت حضرت رقیه (س) – برید کنار میخوام سَرُ ببینم

برید کنار میخوام سَرُ ببینم

زخمایِ روزِ آخر رو ببینم

جلو چشامُ نگیرید که میخوام

پارگی هایِ حنجرُ ببینم

“مَن الَّذی ایتَمنی “بابایی

دیگه تو آغوشِ منی بابایی

این همه جا رفتی دلت نیومد

به دخترت سر نزنی بابایی

لبای غرق خون با تو چه کرده چوب خیزرون

زده چه ضربه ای شکسته دندونِ تو از همون

حالا که اومدی کنار من بمون

جایِ طناب رو تنمِ بابایی

زخمیِ دور گردنم بابایی

محلۀ یهودیا شلوغ بود

کاشکی فقط میزدنم بابایی

میون نامسلمونا حَرم رفت

اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت

کاشکی فقط میزدنم بابایی

یه دسته موهام با گُل سَرم رفت

شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم

سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم

کبودِ چشمم از شبی که گم شدم

تو شام چی گذشت که گریه می کرد هی می فرمود : الشام .. الشام .. بابا شامیا خواستن غرورِ مارو بشکنن .. نانجیب گفت از بدترین محله ردشون کنید محلۀ یهودیا .. یه جوری دف میزدن ، پایکوبی میکردن همه بچه ها ترسیده بودن .. (به امام حسین اوج روضه همینه .. ) دامنِ عمه رو گرفت گفت عمه .. کاش عمو عباسم بود .. کاش علی اکبر بود عمه .. عمه اگه بابامُ ببینم میگم پاهام درد میکنه .. اگه بابامُ ببینم میگم از ناقه افتادم .. عمه اول گله گی زجر رو میکنم .. آخه نصف شب وقتی تو بیابون افتادم نگفت این بچه اس .. نگفت این دخترِ .. تا اومد جلو اول یه سیلی تو صورتم زد … بابا گوشم درد میکنه …

به جرم اینکه ندارم پدر زدن مرا

شبیه مادرِ در پشتِ در زدن مرا

خبر نداشتم این ها چقدر نامردند

خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا

خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون

پدر درست همین دور و بر زدند مرا

پدر، وقت غذا تازیانه می آمد

نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا

سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد

چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا

چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را

چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا

چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان

اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا

فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی

سپر نداشتم و با سپر زدند مرا

پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین

پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا

مگر به یادِ که افتاده اند دشمن ها

که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟

زدند مادرتان را چهل نفر یکبار

ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا

خوش اومدی تو از سفر بابا

تو رو خدا منو ببر

کجا یهو تو بی خبر بابا

گذاشتی رفتی …

دیگه تمومه گریه و زاری

تمومه این شبایِ بیداری

آخه نگفتی دختری داری

گذاشتی رفتی …

نذار بازم بهم جسارت شه

همین لباسِ پاره غارت شه

منو ببر که عمه راحت شه

بابا .. بابایی ..

هی میگفت عمه دلم برا بابام تنگ شده .. عاقبت اومدن جلو خرابه گفتن چرا سر صداس .. گفتن برید کنار .. کی بود باباشُ میخواست .. یه طشتی رو جلو بچه گذاشتن .. بچه ترسیده .. ناخنها شکسته ..

میگفت عمه من غذا نمیخوام .. آخه تقصیر نداره .. سری که توی تنورِ بویِ نون گرفته .. گفتن مگه باباتُ نمیخوای .. این روپوش کنار بزن .. تا روپوشُ کنار زد .. یه مرتبه بچه بغض کرد … عمه این بابای منه ..!!

بابا همیشه دخترت رو بغل میگرفتی ، حالا باید من بغلت کنم .. بابا ببخش دستام توان نداره ..آخه از رو ناقه افتادم .. شروع کرد موهای بابا رو با پنجه هاش شونه کردن .. نگاه به لب و دندون بابا کرد .. ارباب مقاتل میگه اینقدر با مشت به دهنش زد .‌.

دختری که از کربلا تا شام بهانۀ بابا رو گرفته .. یه وقت دیدن دیگه صداش نمیآد .. سر یه طرف .. این دختر یه طرف .. هر چی زینب سلام الله علیها میگفت : رقیه ..!! بابات اومده …

مگه نمیگفتی دلم برای بابا تنگ شده .. همچین که دستشُ آورد بالا دید جون نداره .. دید دستهاش سرد شده .. گفت زن ها بیایید .. باباش اومد بردش …

خوش اومدی تو از سفر بابا

تو رو خدا منو ببر

کجا یهو تو بی خبر بابا

گذاشتی رفتی …

دیگه تمومه گریه و زاری

تمومه این شبایِ بیداری

آخه نگفتی دختری داری

گذاشتی رفتی …

نذار بازم بهم جسارت شه

همین لباسِ پاره غارت شه

منو ببر که عمه راحت شه

بابا .. بابایی ..

هی میگفت عمه دلم برا بابام تنگ شده .. عاقبت اومدن جلو خرابه گفتن چرا سر صداس .. گفتن برید کنار .. کی بود باباشُ میخواست .. یه طشتی رو جلو بچه گذاشتن .. بچه ترسیده .. ناخنها شکسته ..

میگفت عمه من غذا نمیخوام .. آخه تقصیر نداره .. سری که توی تنورِ بویِ نون گرفته .. گفتن مگه باباتُ نمیخوای .. این روپوش کنار بزن .. تا روپوشُ کنار زد .. یه مرتبه بچه بغض کرد … عمه این بابای منه ..!!

بابا همیشه دخترت رو بغل میگرفتی ، حالا باید من بغلت کنم .. بابا ببخش دستام توان نداره ..آخه از رو ناقه افتادم .. شروع کرد موهای بابا رو با پنجه هاش شونه کردن .. نگاه به لب و دندون بابا کرد .. ارباب مقاتل میگه اینقدر با مشت به دهنش زد .‌.

دختری که از کربلا تا شام بهانۀ بابا رو گرفته .. یه وقت دیدن دیگه صداش نمیآد .. سر یه طرف .. این دختر یه طرف .. هر چی زینب سلام الله علیها میگفت : رقیه ..!! بابات اومده …

مگه نمیگفتی دلم برای بابا تنگ شده .. همچین که دستشُ آورد بالا دید جون نداره .. دید دستهاش سرد شده .. گفت زن ها بیایید .. باباش اومد بردش …


متن روضه اربعین حسینی (ع) – بعد یه عالمه بلا و درد و غم کشیدن

بعد یه عالمه بلا و درد و غم کشیدن

پاشو داداش مسافرای اربعین رسیدن

یا حسین به قلب پاکت سلام

من اولین زائرِ کربلام

وای برات گریه کردم هر شب

وای بگو ای طبیب هر تب

وای که راضی شدی از زینب

من و ببخش اگه تا حالا واسه تو نمردم

من و ببخش اگه برات کم تازیونه خوردم

من و ببخش اگه تنت رو

دست خاک گرمه صحرا سپردم

طبیعی ِ از اول محرم گریه کردی، نوکرا هم نفس زدن پا به پاشون گریه کردی، گریه کردی اما تشنه نموندی، گریه کردی اما گرسنه نموندی،گریه کردی اما پا برهنه تو بیابونا نرفتی،قربون گریه ی تک تک شما برم.

امام صادق علیه السلام فرمود: مثل برگی که ازدرخت آروم آروم رو زمین می افتاد، تا این زن و بچه رسیدن خودشون رو ازمحمل ها روی این قبرها انداختن

اونایی که رسیدن کربلا خبر میدن، میگن: من الان رسیدم کربلا،یکی میگه: ما تنظیم کردیم روز اربعین برسیم کربلا، دلشوره ندارن،میگه: برسیم کربلا، می رسیم پیش محبوبمون امام حسین، قلبمون آروم میشه، ولی تنها کسی که حالش بد بود هر چی نزدیک کربلا می شد اونم زینب بود، می گفت: اون روزی که من وارد کربلا شدم،رقیه با من بود، حالا رفتم برگشتم بی رقیه.

تا خودشون رو انداختن روی این قبرا،یکی میگه: جانم حسین،یکی میگه: علی اکبرم،یکی میگه: علی اصغرم، یکی میگه: قاسمم،یکی میگه: عبدالله، هر کی عزیزش رو صدا میزد،عاقبت همه دور عمه ی سادات رو گرفتن،چون از شب یازدهم کسی گریه ی زینب رو ندیده بود، تازه روضه خوانی های زینب شروع شد، زینب تو کربلا فقط یه جا روضه خوند، اونم توی گودال بود، روضه خون زینب، گریه کن یه دختری بود، عمه این بدن کیه؟

پیغمبر تا دید فاطمه گریه میکنه،گفت: عزیزم چرا گریه میکنی؟ گفت: بابا! شما که نیستی،علی که نیست، داداش حسنش نیست پس کی برا حسینم گریه میکنه؟صدا زد غصه نخور، آخرالزمان یه عده ای میان، مرداشون مثل زن جوان مرده داد میزنن

گفت تو این عالم همه چیز مردونش خوبِ، اما گریه ی برا حسین زنونه خوبِ، امروز نمیگم برا حسین داد بزن، امروز میگم برا یه نفر دیگه داد بزن، زینب همچین که گریه می کرد،یه وقت دید سکینه داره میره یه سمتی، گفت: عمه! همه جای عالم گریه کنِ بابا دخترِ، کجا داری میری؟ صدا زد:عمه جان! رباب برا علی اصغر گریه میکنه، لیلا برا علی اکبر گریه میکنه، نجمه برا قاسم گریه میکنه، تو برا بابام گریه میکنی، اما کربلا عموم کسی رو نداره، میخوام برم بگم عمو کجا بودی پامونو تو مجلس شراب باز کردن؟….

همه دور زینب رو گرفتن، یه وقت دیدن زینب داره حرف میزنه، داداش! اگه اینجا نامحرم نبود، آستینم رو بالا میزدم،جای تازیانه هارو بهت نشون میدام، یه نگاه کرد گفت: حسین یادتِ چهار ساله بودم،نیمه شب می اومدیم کنار قبر مادر، بابا اول حرفی که زد صدا زد: حسن جان! حسین جان! این روشنایی هارو کم کن، نمیخوام چشمی به چادر زینب بیوفته… فقط همین قدر بگم داداش: خواهرت از مجلس بازار رد شد، از محله یهودیا….. حسین….

در این سفر یک اشتباه کردمتو چوب خوردی من نگاه کردم


متن سینه زنی شور ویژه شب جمعه و اربعین – وقتی دلتنگم ، نمیشه برم

وقتی دلتنگم ، نمیشه برم
من آروم میشم ، با عکسِ حرم ..
قلبم محتاجِ ، یه جرعه نفس
من باشم با تو ، همین منو بس ..
دلتنگی یعنی حال من …
دلتنگی شد وَبال من …
دلتنگی سخته واسه اون که هوایی میشه
بی تابی یعنی گریه ها …
بی تابی بغضِ تو صدا …
بی تابی یعنی نوکرت کربلایی میشه
حرم حرم حرم من و اشک و آه
حرم حرم حرم من و خیمه گاه
حرم حرم حرم من و قتلگاه …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا