دسته‌بندی نشده

قصه کودکانه مورچه و کبوتر + نتیجه اخلاقی داستان

داستان کودکانه مورچه و کبوتر

در یک روز گرم تابستان، مورچه ای در جستجوی آب در حال قدم زدن بود. پس از مدتی قدم زدن، رودخانه ای را دید و از دیدن آن خوشحال شد. او برای نوشیدن آب از روی صخره ای بالا رفت، اما لیز خورد و در رودخانه افتاد. او در حال غرق شدن بود اما کبوتری که روی درختی نزدیک نشسته بود به او کمک کرد.

داستان کودکانه مورچه و کبوتر

کبوتر با دیدن مورچه در دردسر، به سرعت یک برگ را در آب انداخت. مورچه به سمت برگ حرکت کرد و از آن بالا رفت. سپس کبوتر برگ را با احتیاط بیرون کشید و روی زمین گذاشت. به این ترتیب مورچه نجات یافت و او برای همیشه مدیون کبوتر بود.

داستان کودکانه مورچه و کبوتر

مورچه و کبوتر بهترین دوستان شدند و روزها به خوشی گذشت. با این حال، یک روز، یک شکارچی به جنگل رسید. کبوتر زیبا را دید که روی درخت نشسته و تفنگش را به سمت کبوتر نشانه گرفت.

نتیجه اخلاقی داستان مورچه و کبوتر

مورچه ای که کبوتر را نجات داد این را دید و پاشنه شکارچی را گاز گرفت. از شدت درد فریاد زد و اسلحه را رها کرد. کبوتر از صدای شکارچی نگران شد و متوجه شد که چه اتفاقی ممکن است برای او بیفتد. او پرواز کرد!

separator line

نتیجه اخلاقی داستان مورچه و کبوتر

از داستان مورچه و کبوتر نتیجه می گیریم که یک کار خوب هرگز بدون پاداش نمی ماند.

separator line

حتماً بخوانید:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا