ضرب المثل هاي فارسي سري هفدهم
آيينه گو مباش چو اسكندري نماند ( صاحبدلي چو نيست چه سود از وجود دل … ) :
ملك الشعراي بهار همانند :
فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر
سخن نو آر كه نو را حلاوتيست دگر
آردم را بيختم و الكم را آويختم :
ديگر هوسي در دل و ميل انجام كاري در سر ندارم .
استخوان خرد كردن :
در طلب علم و دانش و كسب آبرو رنج بسيار تحمل كردن ، تجربيات فراواني بزحمت انداختن .
جهنم هم به اين گرمي نيست :
دروغي بگو كه به عقل بگنجد ، اين طور هم كه تو ادعا مي كني نيست .
دست به سر كردن :
با نيرنگ و فريب كسي را از خود دور كردن .
سر به سر كسي گذاشتن :
براي سرگرمي كسي را دست انداختن ، با كسي به شوخي ور رفتن .
********************************************************
ما هركجا كه زندگي ميكنيم در زبان و گويش و منطقه خودمون ضرب المثل هايي داريم
اگر لطف كنيد و ضرب المثل هاي خودتون رو براي ما به اين صورت بنويسيد يا داستانشو بيان كنيد
ما هم اونا رو نتشر ميكنيم به نام خودتون و باعث ميشه كه زبان و گويش و منطقه خودتون رو به بقيه بيشتر معرفي كنيد و….
يك دنيا سپاس گذاريم از همه شما عزيزان
و منتظر نوشته هاي شما هستيم
********************************************************
نويسنده و طراح:مهدي پويان
گردآوري:مجله اينترنتي دلگرم