دسته‌بندی نشده

درس چهاردهم فارسی کلاس یازدهم | حملۀ حیدری

درس چهاردهم فارسی کلاس یازدهم |

دلیران میدان گشوده نظر

که بر کینه اول که بندد کمر

قلمرو ادبی: نظر: مجازاً چشم/ بندد کمر:کنایه است از آماده شدن برای انجام کاری
قلمرو فکری: پهلوانان همه منتظر بودند که دشمنی نبرد را چه کسی آغاز می‌کند.

که ناگاه عمرو آن سپهر نبرد

برانگیخت اَبرَش برافشاند گَرد

قلمرو زبانی: عمرو: عَمْرْو (عَمْرْ) و عُمَر در عربی هر دو اسم خاص هستند و برای اینکه شکل مکتوب آنها با هم اشتباه نشود به اولی یک حرف «و» اضافه می‌کنند؛ اما این واو تلفظ نمی‌شود. این نوع واو را واو تفریق می‌گویند که برای تشخیص و تفریق تلفظ نوشته‌ها آورده می‌شود.
قلمرو ادبی: سپهر نبرد: چندان ترکیب زیبایی به نظر نمی‌آید. صفت و طرف تشبیه مناسب برای یک پهلوان نیست. شاید اصطلاح ترجمه‌ای باشد و از زبان دیگری ترجمه شده باشد./ آسمان، طرف تشبیه بی کرانی و فراخنایی هست اما در اینجا (در ادبیات حماسی) اندام و هیکل پهلوانی مورد نظر است./ برافشاند: کنایه از سریع رفتن اسب./ اغراق. اسبی که بر اندام او نقطه‌ها باشد. در اینجا مطلق اسب منظور است.
قلمرو فکری: ناگهان عمرو اسبش را به حرکت آورد و به میدان آمد و همه جا را پر از گرد و غبار کرد.

چو آن آهنین کوه آمد به دشت

همه رزمگه کوه فولاد گشت

قلمرو ادبی: آهنین کوه: استعاره از عمرو. اینکه عمرو خود چون کوهی از جنس آهن است، وارد میدان نبرد که می شود.
قلمرو فکری: همه رزمگه کوه فولاد گشت: اندام عمرو که پوشیده از آهن و فولاد (لباس رزم) بود همه میدان جنگ را پر کرد. (اغراق)
قلمرو زبانی: هم رزم: حریف، هم نبرد.

بیامد به دشت و نفس کرد راست

پس آن گاه باستاد همرزم خواست

قلمرو ادبی: نفس کرد راست: کنایه از نفسی تازه کرد.
قلمرو فکری: آمد به میدان جنگ و لحظه‌ای ایستاد و نفسی تازه کرد و بعد ایستاد و حریف طلبید.

حبیبِ خدایِ جهان آفرین

نگه کرد بر روی مردان دین

قلمرو زبانی: حبیب خدا: حبیب الله از القاب پیامبر است. آدم صفی الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی روح الله، محمد حبیب الله.
قلمرو فکری: پیامبر، آن دوست خداوند خلق کننده به مسلمانان و سپاهیانش نگاه کرد.
قلمرو ادبی: استعاره: حبیب خدا استعاره از پیامبر

همه برده سر در گریبان فرو

نشد هیچ‌کس را هوس، رزم او

قلمرو ادبی: کنایه: سر در گریبان بردن کنایه از ترسیدن و خجالت کشیدن
قلمرو فکری: همه از ترس عمرو سر خجالت فرو برده بودند و از شرمندگی و ترس هیچ کس به هم نبردی و هم رزم شدن با او، تمایل نشان نداد.

به جز بازوی دین و شیر خدا

که شد طالب رزم آن اژدها

قلمرو زبانی: اَژدها: اژدها و اژدرها هر دو به یکی معنی است. «ها» در اژدرها و اژدها جزء کلمه است نه علامت جمع. اژدر در فارسی قدیم استعمال ندارد. مار بزرگ جثه با دهانی فراخ.
قلمرو ادبی: بازوی دین: استعاره از حضرت علی (ع). اضافهٔ استعاری/ شیر خدا: استعاره از حضرت علی / اژدها: استعاره از عمرو./ قلمرو فکری: به جز حضرت علی (ع)، که خواهان جنگ با عمرو شد.
قلمرو فکری: به جز حضرت علی (ع) که خواهان جنگ با عمرو شد.

برِ مصطفی بهر رخصت دوید

ازو خواست دستوری امّا ندید

قلمرو زبانی: بر: پیش، نزد/ بهر: برای/ دستوری: رخصت، اجازه/ دستوری ندید: اجازه نداد، مصلحت ندید
قلمرو ادبی: بر و بهر: جناس ناهمسان افزایشی
قلمرو فکری: حضرت علی برای اجازه گرفتن از پیامبر با شتاب به سمت او رفت ولی پیامبر صلاح ندید که اجازه دهد.

عمرو برای بار دوم مبارز می‌طلبد. پیامبر (ص) از لشکر می‌پرسد که چه کسی حاضر است با عمرو بجنگد؟ لیکن جز علی (ع) کسی اعلام آمادگی نمی‌کند. پیامبر (ص) به علی (ع) هشدار می‌دهد که او عمرو است. علی (ع) جواب می‌دهد: «من هم علیّ بن ابی طالبم» و پس از گفت‌وگوهای بسیار، از پیامبر (ص) اجازهٔ نبرد می‌گیرد. در میدان نبرد، عمرو از جنگ با علی امتناع می‌کند؛ با این بهانه که نمی‌خواهم به دست من کشته شوی، امّا علی (ع) در پاسخ می‌گوید: «ریختن خون تو برای من از مُلک روی زمین بهتر است.»؛ عمرو این بار خشمگینانه از اسب پایین می‌آید و:

به سوی هژبر ژیان کرد رو

به پیشش برآمد شه جنگ جو

قلمرو زبانی: هُژَبْر: شیر./ ژیان: خشمناک
قلمرو ادبی: هژبر ژیان و شه جنگجو: استعاره از علی (ع)./ کرد رو: کنایه: حرکت کرد.
قلمرو فکری: عمرو به طرف علی (ع) که همچون شیری خشمگین بود، رو آورد و حضرت علی (ع) نیز در مقابل او ایستاد.

دویدند از کین دل سوی هم

در صلح بستند به روی هم

قلمرو ادبی: از روی کینه به سوی هم حمله‌ور شدند و راهی برای صلح با هم باقی نگذاشتند.
قلمرو فکری: آرایه: تضاد: صلح و کینه – جناس ناهمسان (ناقص اختلافی): روی و سوی – کنایه: در صلح بستن کنایه از مانع دوستی شدن – استعاره‌ی مکنیه: درِ صلح

فلک باخت از سهمِ آن جنگ، رنگ

بوَد سهمگین جنگ شیر و پلنگ

قلمرو زبانی: فلک: آسمان/ سهم: ترس، بیم، نصیب/ سهمگین: مهیب، خوفناک
قلمرو ادبی: شیر و پلنگ: استعاره از حضرت علی و عمرو./ سهم در معنای تیر با جنگ ایهام تناسب دارد./ فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ: تشخیص/ شیر و پلنگ: مراعات نظیر./ جنگ و رنگ: جناس ناهمسان اختلافی/ این بیت حسن تعلیل دارد./ رنگ باختن: کنایه از ترسیدن/ واج آرایی صامت «گ».
قلمرو فکری: آسمان نیز از ترس آن جنگ رنگش پرید. آری، جنگ شیر و پلنگ ترسناک است.

نخست آن سیه روز و برگشته بخت

بَر افراخت بازو چو شاخ درخت

قلمرو ادبی: ابتدا آن بیچاره‌ی بخت برگشته دستان همچون شاخه‌ی درختش را بالا برد.
قلمرو فکری: کنایه: سیه روز کنایه از بدبخت – مجاز: بازو مجاز از دست – واج‌آرایی: تکرار صامت «خ» – تشبیه: بازو به شاخ درخت

سپر بر سر آورد شیر اِله

عَلَم کرد شمشیر آن اژدها

قلمرو ادبی: اله با اژدها قافیه نمی‌شود، پس باید آن را «الا» خواند نظیر «پادشاه» که به ضرورت قافیه اغلب «پادشا» خوانده می‌شود./ شیراله: استعاره از حضرت علی / اژدها: استعاره از عمرو.
قلمرو فکری: حضرت علی سپرش را بالا آورد و مانع قرارداد، عمرو دوباره شمشیرش را بالا آورد.
قلمرو فکری: حضرت علی، آن شیر خدا، سپر خود را بالای سرش گرفت و عمرو، آن اژدهای خشمگین، شمشیرش را برای ضربه زدن بالا برد.

بیفشرد چون کوه پا بر زمین

بخایید دندان به دندان کین

قلمرو زبانی: خاییدن: جویدن، به دندان نرم کردن.
قلمرو ادبی: پا بر زمین افشردن: خود را محکم کردن و آماده برای کاری شدن./ دندان به دندان خاییدن: خشمگین شدن، بیان حالت خشم و عصبانیت.
قلمرو فکری: عمرو همچون کوهی پاهایش را بر زمین کوبید و از روی خشم دندان‌هایش را بر هم سایید.

چو ننمود رُخ شاهد آرزو

به هم حمله کردند باز از دو سو

قلمرو ادبی: شاهد آرزو: تشبیه./ رُخ نشان دادن، کنایه از خودرا آشکار ساختن.
قلمرو فکری: شاهد آرزو، رخ نشان نداد؛ یعنی آن دو به آرزوی خود که غلبه بر دیگری بود، نرسیدند.

نهادند آوردگاهی چنان

که کم دیده باشد زمین و زمان

قلمرو ادبی: آوردگاهی: میدان جنگ، مجازاً جنگ و نبرد./ زمین: مجازاً اهل زمین/ زمان: مجازاً اهل زمان/ زمین، زمان: جناس ناهمسان اختلافی.
قلمرو فکری: چنان جنگی را به وجود آوردند که اهل زمین و زمان چنین جنگی را به خاطر ندارند.

ز بس گَرد از آن رزمگه بردمید

تنِ هر دو شد از نظر ناپدید

قلمرو ادبی: آوردگاهی: میدان جنگ، مجازاً جنگ و نبرد./ زمین: مجازاً اهل زمین/ زمان: مجازاً اهل زمان/ زمین، زمان: جناس ناهمسان اختلافی.
قلمرو فکری: چنان جنگی را به وجود آوردند که اهل زمین و زمان چنین جنگی را به خاطر ندارند.

زره لَخت لَخت و قبا چاک چاک

سر و روی مردان پُر از گرد و خاک

قلمرو زبانی: لخت لخت: پاره پاره.
قلمرو ادبی: سرو روی: مجازاً بدن، مراعات نظیر.
قلمرو فکری: لباس آنها در اثر ضربات پاره پاره شده بود و سر و صورتشان پر از گرد و خاک شده بود.

چنین آن دو ماهر در آداب ضرب

زِ هم رد نمودند هفتاد حرب

قلمرو زبانی: ضرب: ضربه زدن، جنگیدن. حرب: پیکار و جنگ. جمع حروب. در اینجا مجازاً یعنی حمله و ضربه حرب. (در درس پیشین «آلت حرب و نزاع مانند شمشیر، خنجر، نیزه و …» معنی کرده‌اند.
قلمرو ادبی: ضرب و حرب: جناس ناقص اختلافی
قلمرو فکری: آن دو جنگجو آن چنان در آداب شمشیرزنی مهارت داشتند که بسیاری از ضربات سلاح‌های جنگی را از خود دفع کردند و به سلامت رستند.

شجاع غضنفر، وصّیِ نبی

نهنگِ یم قدرت حق، علی

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر/ یم: دریا
قلمرو ادبی: غضنفر: شیر، استعاره از حضرت علی (ع) / نهنگ یم قدرت حق: اضافهٔ تشبیهی./ نهنگ، یم: مراعات نظیر.
قلمرو فکری: شیر شجاع، جانشین پیامبر و نهنگ دریای حق، حضرت علی (ع) (این بیت با بیت بعدی خود موقوف المعانی است.)

چنان دید بر روی دشمن زِ خشم

که شد ساخته کارش از زهرِ چشم

قلمرو ادبی: خشم و چشم: جناس ناهمسان اختلافی/ زهر چشم: نگاه تند، اضافهٔ استعاری
قلمرو فکری: چنان از روی خشم به چهرهٔ دشمن نگاه کرد که عمرو از زهر چشم کارش ساخته شد.

برافراخت پس دستِ خیبرگشا

پی سر بریدن بیفشرد پا

قلمرو زبانی: برافراخت: بلند کرد.
قلمرو ادبی: خیبرگشا: تلمیح دارد به جنگ خیبر، صفت برای دست./ بیفشرد پا: اصرار ورزیدن.
قلمرو فکری: پس دست قدرتمند خود را بلند کرد و آماده شد برای کشتن او.

به نام خدای جهان آفرین

بینداخت شمشیر را شاه دین

قلمرو زبانی: بینداخت: بزد.
قلمرو ادبی: شاه دین: استعاره از حضرت علی
قلمرو فکری: حضرت علی (ع) با نام خدای جهان آفرین شمشیر را زد.

چو شیر خدا راند بر خصم، تیغ

به سر کوفت شیطان دو دست دریغ

قلمرو ادبی: دو دست به سر کوفت: کنایه از اظهار تأسّف و درماندگی./ سر و دست: مراعات نظیر.
قلمرو فکری: وقتی که حضرت علی (ع) بر دشمن شمشیر کشید شیطان دو دست افسوس بر سر کوبید و ناامید شد.

پرید از رخ کفر در هند رنگ

تپیدند بُت خانه‌ها در فرنگ

قلمرو زبانی: تپیدند: بی‌قرار و مضطرب شدند
قلمرو ادبی: رنگ از رخ پریدن: کنایه از ترسیدن،/ تشخیص/ کفر: مجازاً عالم کفر/ تپیدند بت خانه‌ها: تشخیص./ فرنگ و رنگ: جناس ناهمسان افزایشی
قلمرو فکری: با آن ضربه حضرت علی (ع)، رنگ از کل عالم کفر پرید و تمام بت پرستی از هم پاشید.

غضنفر بزد تیغ بر گردنش

درآورد از پای، بی‌سر تنش

قلمرو ادبی: آرایه: مراعات نظیر: گردن، پا، سر و تن – کنایه: از پا در آوردن کنایه از نابودن کردن، کشتن – استعاره: غضنفر استعاره از حضرت علی (ع)
قلمرو فکری: حضرت علی (ع)، آن شیر شجاع، شمشیر را بر گردن عمرو زد و سرش را از بدنش جدا کرد.

دَم تیغ بر گردنش چون رسید

سر عمرو صد گام از تن پرید

قلمرو زبانی: دم: لبه/ تیغ: شمشیر/ قلمرو ادبی: بیت اغراق دارد.
قلمرو ادبی: تناسب: گردن، سر و تن – اغراق: مصرع دوم
قلمرو فکری: وقتی که شمشیر بر گردن عمرو فرود آمد، سر از تن او جدا شد و صد قدم آن طرف‌تر فرود آمد.

چو غلتید در خاک آن ژنده فیل

بزد بوسه بر دستِ او، جبرئیل

حمله‌ی حیدری، باذل مشهدی

قلمرو زبانی: ژنده فیل: فیل بزرگ وعظیم الجثه
قلمرو ادبی: غلتید در خاک: کنایه از کشته شدن/ ژنده فیل: استعاره از عمرو/ بزد بوسه بر دست او جبرئیل: تشخیص
قلمرو فکری: وقتی عمرو قوی هیکل به دست حضرت علی کشته شد، جبرئیل بر دستان حضرت علی بوسه زد و او را تحسین کرد.

separator line

کارگاه متن پژوهی: فرایند واجی ابدال

برخی از واج‌هایی که در کنار هم قرار می‌گیرند، به دلیل هم‌نشینی، ویژگی‌های همدیگر را می‌گیرند و یکسان می‌شوند. به این پدیده «ابدال» می‌گویند.

ابدال در مصوّت‌ها

الف) تلفظ «بـ» پیشین در واژه‌های برُو – بدُو – بکُش – به صورت «بُـ» به علت وجود مصوّت / ُ /؛ در حالی که «بـ» پیشین در فعل‌های امر، معمولاً «بِـ» تلفّظ می‌شود.
مثل: بنشین – بزن – بگیر – بکُش

ب) تلفّظ «نـ» پیشین در واژه‌های نمی‌رود – نِمی‌رفت – نِمی‌آید – نِمی‌شنید – به صورت «نِـ» به علّت وجود مصوّت «ی»؛ در حالی که «نـ» پیشین در سایر ساخت‌ها «نَـ» تلفّظ می‌شود.
مثل: نَرفت – نَگفت – نَشنیده است – نَیامد

ابدال در صامت‌ها

هرگاه دو واج «نـ + ب» بی‌فاصله در کنار هم قرار گیرند، واج «نـ» به «م» تبدیل می‌شود:
منبر ←← ممبر
سُنبل ←← سُمبل
شنبه ←← شمبه
پنبه ←← پمبه

در گذشتهٔ زبان فارسی نیز این تغییر در حوزه‌های زیر اتّفاق افتاده است:
واج پایانی «اَ = ‌ٓ ا ه» به «اِ = ٓ ا ه» بدل شده است.
نامَه ←← نامِه
خانَه ←← خاِنه

ابدال گاهی نموِد نوشتاری نیز می‌یابد:
در کلمات فارسی:
سپید ←← سفید
پلیته ←← فتیله
در کلمات عربی:
لکن ←← لیکن
تخلیص ←← تلخیص

separator line

قلمرو زبانی (صفحهٔ 115 کتاب درسی)

1- معادل معنایی واژه‌های زیر را از متن درس بیابید.
اسب (اَبرَش)
اجازه (دستور)
شیر (غضنفر)

2- چهار واژهٔ مهمّ املایی از متن درس انتخاب کنید و بنویسید.
غزا – حرب – غضنفر- خاییدن – غلتیدن

3- در بیت بیست و یکم گروه‌های اسمی و هستهٔ هر یک را مشخص کنید.
روی دشمن (روی): متمم / دشمن: مضاف الیه / خشم: متتم / زهر چشم (زهر): متمم / چشم: مضاف الیه

separator line

قلمرو ادبی (صفحهٔ 115 کتاب درسی)

1- در متن درس، دو نمونه «استعاره» بیابید و مفهوم آن‌ها را بنویسید.
شیر خدا: استعاره از حضرت علی (ع)
اژدها: استعاره از عمرو

2- مفهوم کنایه‌های زیر را بنویسید.
– دندان به دندان خاییدن (خشم و عصبانیت)
– رنگ باختن (ترسیدن)

3- دو نمونه از کاربرد آرایهٔ «اغراق» در متن درس بیابید. بیت 3 و 27

separator line

قلمرو فکری (صفحهٔ 116 کتاب درسی)

1- معنی و مفهوم بیت ششم را به نثر روان بنویسید.
یعنی: همه از ترس و خجالت سرها را به پایین انداخته بودند و هیچ کس آرزوی جنگ با عمرو را نکرد.

2- پیام ابیات زیر را بنویسید.

چو شیر خدا راند بر خصم، تیغ

به سر کوفت شیطان دو دستِ دریغ

ناراحتی دشمنان از شکست کفر و پیروزی اسلام

پرید از رخ کفر در هند رنگ

تپیدند بت خانه‌ها در فرنگ

گسترش اسلام تا دورترین نقاط دنیا

3- داستان زیر را که از مثنوی مولوی انتخاب شده است، به لحاظ محتوا با درس مقایسه کنید.

از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزّه از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت در روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی

در زمان انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غزایش کاهلی

گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل

گفت بر من تیغ تیز افراشتی

از چه افکندی مرا بگذاشتی؟

گفت: من تیغ از پی حق می‌زنم

بندهٔ حقّم نه مأمور تنم

شیر حقّم نیستم شیر هوا

فعل من بر دین من باشد گوا

در درس حمله‌ی حیدری از حضرت علی (ع) فقط یک چهره‌ی مبارز و جنگجو به نمایش گذاشته شده که در جنگ بسیار شجاع و ماهر است و از کسی نمی‌هراسد؛ اما در مثنوی مولانا علاوه بر بُعد قهرمانی و حماسی علی و شجاعت او، به ایمان و اخلاص و عرفان علی (ع) نیز اشاره شده است و اتفاقاً این بُعد حضرت علی (ع) پر رنگ‌تر از بُعد حماسی و جنگجویی او به تصویر کشیده شده است. در حمله‌ی حیدری قصد علی (ع) فقط کشتن دشمن است؛ اما در مثنوی کشتن فرع بر داستان است و به فرو خوردن خشم، بنده‌ی مطیع خدا بودن و رضایت پروردگار بیشتر توجه شده است.

separator line

شعرخوانی: وطن

منم پورِ ایران و نام آورم

ز نیروی شیران بوَد گوهرم

قلمرو زبانی: پور: پسر، فرزند./ گوهر: نژاد و تبار.
قلمرو ادبی: شیران: استعاره از پهلوانان و دلیران و …

کنم جان خود را فدایِ وطن

که با او چنین است پیمان من

قلمرو فکری: جان خود را فدای وطنم می‌کنم؛ زیرا پیمان و عهدی که با او بسته‌ام این چنین است.
قلمرو ادبی: تشخیص: پیمان با وطن بستن – واج‌آرایی: تکرار صامت «ن»

دفاع از وطن، کیشِ فرزانگی ست

گذشتن ز جان، رسم مردانگی ست

قلمرو فکری: دفاع از سرزمین مادری مذهب دانایی و حکمت است. در راه وطن، جان خود را فدا کردن راه و رسم مردانگی است.
قلمرو ادبی: از جان گذشتن کنایه از خود را به کشتن دادن

کسی کز بدی، دشمن میهن است

به یزدان، که بدتر ز اهریمن است

قلمرو فکری: آن کسی که از روی بدذاتی دشمن وطن باشد، به خداوند قسم که از شیطان هم بدتر است.
قلمرو ادبی: تضاد: یزدان و اهریمن – مراعات نظیر: بدی، دشمن و اهریمن – تشبیه: دشمن میهن به اهریمن شبیه شده است.

مرا اوج عزّت در افلاک توست

به چشمانِ من کیمیا خاک توست

قلمرو فکری: اوج عزّت و شرف من در آسمان تو نمایان شده و در نظر من خاک تو همچون کیمیا با ارزش است.
قلمرو ادبی: تشبیه: خاک وطن به کیمیا – تضاد: افلاک و خاک – مجاز: چشم مجاز از دیدگاه

رَود ذرّه‌ای گر ز خاکت به باد

به خون من آن ذرّه آغشته باد

نظام وفا

قلمرو فکری: اگر ذره‌ی کوچکی از خاک تو جدا شود، آرزو می‌کنم که آن ذرّه با خون من آمیخته شود (در راه توی آرزوی شهادت می‌کنم)
قلمرو ادبی: تکرار: ذرّه – کنایه: به باد رفتن کنایه از نابود شدن و از بین رفتن – مجاز: خون مجاز از شهادت – جناس همسان: باد، باد

separator line

درک و دریافت (صفحهٔ 117 کتاب درسی)

1- درباره‌ی لحن و آهنگ این سروده توضیح دهید.
لحن و آهنگ این شعر کاملاً حماسی، ضربی و کوبنده است. وزن شعر، همان وزن شاهنامه‌ی فردوسی است که برای بیان احساسات میهن‌پرستانه و وطنی بسیار مناسب است.

2- یکی از بیت‌ها را به دلخواه انتخاب کنید و پیام کلی آن را بنویسید.

separator line

واژه‌نامه

آوردگاه: میدان جنگ، نبردگاه
اَبرَش: اسبی که دارای پوست خال‌دار یا رنگ به رنگ (به ویژه سرخ و سفید) است. در اینجا مطلق اسب منظور است.
امتناع: سرباز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی، خودداری کردن
برافراختن: برافراشتن، بلند کردن
پور: فرزند مذکّر، پسر
تپیدن: بی‌قراری و اضطراب نمودن، لرزیدن از ترس
حبیب: دوستدار، یار، از القاب رسول اکرم (ص)
حرب: جنگ و نزاع
خدو: آب دهان، بزاق
دستوری: رخصت، اجازه دادن
رزمگه: مخفّف رزمگاه، میدان جنگ
ژَنده: بزرگ، عظیم
ژیان: خشمناک، خشمگین
سهم: ترس
سهمگین: هراس‌انگیز، ترس آور
ضرب: زدن، کوفتن
غزا: پیکار، جنگ
غضنفر: شیر
قبا: نوعی جامۀ جلو باز که دو طرف جلوی آن با دکمه بسته می‌شود.
کیش: آیین، دین، مذهب
کیمیا: مادّه‌ای فرضی که به گمان پیشینیان، فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می‌کند.
منزّه: پاک و بی‌عیب
هژبر: شیر

separator line

حتماً بخوانید:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا