دسته‌بندی نشده

داستان کودکانه کوتاه شیر احمق

قصه کوتاه کودکانه شیر احمق

داخل یک جنگل، شیری زندگی می‌کرد. شیر قصه ما پیر شده بود و نمی‌تونست سریع بدوه. هر روزی که می‌گذشت شکار کردن براش سخت‌تر می‌شد.

یک روز شیر وارد جنگل شد تا غذا پیدا کنه و به یک غار رسید. آروم به غار نزدیک شد و یک بویی از داخل غاز به مشامش خورد. وارد غار شد اما چیزی داخلش نبود. با خودش گفت که اینجا قایم میشم تا حیونی که داخل غار بوده برگرده. اما اونجا خونه یک شغال بود. این شغال هر روز بعد از خوردن غذا به خونش برمیگشت. اما وقتی به غار نزدیک‌تر شد، فهمید یک مشکلی وجود داره. فضا ساکت ساکت بود. شغال به خودش گفت یک جای کار میلنگه! چرا همه پرنده ها و حشره ها ساکتن؟

قصه کوتاه کودکانه شیر احمق

خیلی آروم و با احتیاط وارد غارش شد. دور و برش رو نگاه کرد و به دنبال نشونه ای از خطر بود. وقتی وارد دهانه غار شد، هوشش بهش هشدار خطر میداد. با خودش گفت: باید مطمئن بشم همه چی سر جاشه! یهو یک نقشه عالی به سرش خورد.

شغال بلند گفت: سلام دوست من. اتفاقی افتاده؟ چرا اینقدر ساکتی؟

صدای شغال داخل غار پیچید. شیر که دیگه نمیتونست گرسنگیشو تحمل کنه با خودش گفت حتماً به خاطر منه که این غار ساکته و قبل از این که شغال بفهمه مشکلی وجود داره باید یک کاری کنم.

شغال به حرف زدنش ادامه داد: قرارمون رو یادت رفته دوست عزیز؟ تو باید به من سلام کنی وقتی برمیگردم خونه.

شیر صداش رو عوض کرد و گفت: به خونه خوش اومدی دوستم!

پرنده ها با صدای بلند جیر جیر کردن و با شنیدن صدای شیر فرار کردن. شغال هم همینطور. اون قبل از این که شیر یک لقمه چپش کنه، با سرعت تمام برای جان عزیزش فرار کرد.

شیر زمان زیادی منتظر موند تا شغال وارد غار بشه اما وقتی شغال وارد نشد، شیر فهمید که کلاه سرش رفته. شیر از دست خودش عصبانی بود که حماقتش باعث شده یک غذای چرب و نرم از دستش دربره!

separator line

حتماً بخوانید:

قصه کودکانه کوتاه خانواده‌ی کبوتر

قصه کودکانه کوتاه خانواده‌ی کبوتر

قصه گفتن برای کودکان تاثیر به سزایی در رفتار کودک خواهد داشت و قدرت تخیل و خیال‌پردازی او را تقویت می‌کند. با ما باشید و از خواندن و شنیدن این داستان…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا