دسته‌بندی نشده

داستان کوتاه کودکانه ابر + دانلود قصۀ صوتی

داستان کوتاه کودکانه ابر

توی آسمون آبی تکه ابری بود که خیلی دوست داشت بباره پایین رو نگاه کرد دید دریاست ، با خودش فکر کرد : از کمی بارون آب دریا نه بیشتر میشه و نه کمتر برم جایی که اینقدر آب نباشه .

داستان کوتاه کودکانه ابر

همراه باد راه افتاد و رفت و به چمنزار رسید . گلها رو دید و بوته ها رو و بچه ها رو که داشتند توی چمنزار بازی می کردند . با خودش فکر کرد اینجا خیلی خوبه چمنزار سیراب مبشه.

داستان کوتاه کودکانه ابر

می خواست بباره که بچه ها فریاد زدند آهای ابر چکار می کنی اگر بباری ما دیگه نمی تونیم بازی کنیم . ابر با خودش گفت راست میگند اگر ببارم نمی تونند بازی کنند.

داستان کوتاه کودکانه ابر

دوباره همراه باد راه افتاد به دهکده رسید. پشت بامها رو دید و ناودونها و جوی آبها رو. با خودش گفت چقدر خوبه رو دهکده ببارم. زمزمه کنان از ناودونها سرازیر بشم و با جویبارها براه بیفتم.

داستان کوتاه کودکانه ابر

خواست بباره که مادربزرگ سرش را از پنجره بیرون اورد و گفت آهای ابر چکار می کنی مگه نمی بینی رختها را تازه شستم و روی بند پهن کردم تا خشک بشند می خوای کارمو زیاد کنی؟

دانلود قصۀ صوتی ابر

ابر با خودش گفت نه من دوست ندارم کار مادربزرگ را زیاد کنم دوباره همراه باد راه افتاد به مزرعه رسید. مردی را دید که کنار مزرعه اش نشسته و داره فکر می کنه.

دانلود قصۀ صوتی ابر

ابر روی مزرعه ایستاد و مرد ابر را دید و از جاش بلند شد و دستهاشو مشت کرد و گفت بازم یه ابر دیگه. تا کی می خوای بیای منو تماشا کنی و بری؟

ابر خیلی غمگین شد با خودش گفت هیچکی منو نمی خواد هیچکی دوست نداره من ببارم کاش یه ابر بی بارون بودم. دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و زد زیر گریه.

دانلود قصۀ صوتی ابر

اشکهاش بصورت بارون درامد و روی زمین شخم زده مرد بارید. مرد همچنان کنار زمینش بالا و پایین می تپید و دستهایش را تکان میداد. اما ابر اینقدر مشغول گریه بود که صدای مرد رو نشنید.

اینقدر گریه کرد که دیگه اشکی براش نموند انوقت صدای مرد رو شنید که می گفت اهای مرد مهربون متشکرم که اینجا باریدی. اگر نمی باریدی امسال بچه های من چیزی برای خوردن نداشتند.

ابر با خودش گفت چقدر خوبه که بچه ها برای خوردن چیزی داشته باشند . خواست چیزی بگه که انقدر سبک شده بود که نسیم اونو با خودش بجای دور برد. قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید….

separator line

دانلود قصۀ صوتی ابر

separator line

حتماً بخوانید:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا