دسته‌بندی نشده

داستان خره در سينما ( آخرت خنده )

داستان خره در سینما ( آخرت خنده )

مدتي مي شد كه خره حوصله ي هيچ كاري رو نداشت و همش تو خونه مي نشست وهي به خودش مي پيچيد و جفتك مينداخت.

وقتي ديگه خيلي حوصلش سر رفت يه دفعه وجدانش پيداش شد و كمي با هم جر وبحث كردن تا اين كه يه دفعه وجدانش گفت :

اصلآ بيا بريم سينمايي ،پاركي ،دريايي ،جنگلي ،كوهي ،دشتي ،دمني ،چمني….. تا دلمون واشه.

خره هم ديد كه از هيچي بهتره گفت:باشه.

و وجدان گفت:آها.

تو راه وجدان داشت آهنگ معرف يكي از خرهاي معاصر رو مي خوند و مي گفت:

گر تنها خري شدم در اين زمانه چه كنم كار دله نداره چاره

من عاشق شدم در اين طويله خري كه دوسش دارم ببين همينه

خرتر از خودش پيدا نمي شه من هم مي گم خرم تا باورت شه

و …….

آقا خره كه ديد داستان خيلي خشك شروع شده گفت: وجدان مي خوام يه جوك برات تعريف كنم ولي خركي نخندي كه خراي توي خيابون بگن اينا عجب خرايي ان.!!!!!

وجدان گفت:آها بگو ببينم.

خره گفت: يه خره ميره ساندويچي ميگه 51ي ساندويچ يونجه اسپاندياناواكايي با سس بنفش بهم بده.

ساندويچي ميگه : ساندويچ يونجه اسپاندياناواكايي باچي؟

خره ميگه: با يه سس بنفش… فهميدي ؟؟؟؟يييييييييييييه… سسسسسسسسس… بنفشششششششش

ساندويچي ميگه:نداريم ، خر قبلي همشوبرد.

بعد خره خودش زد زير خنده.

وجدانش گفت: بي معني

خره گفت نفهميدي؟

وجدان گفت :نه

خره گفت: من هم نفهميدم. و وجدان گفت: آها.

ديگه رسيدن به سينما. روي تابلو زده بود:

سالن شماره يك :خر كونگ فو كار.

سالن شماره دو : خركش عاشق.

سالن شماره سه: جزيره خر خورها.

سالن شماره چهار : خر تنها.

سالن شماره پنج : خر 2012 .

در ضمن ” در سالن بعد از اتمام فيلم آقاي خرصدا اجراي زنده دارد.”

خره گفت: وجدان به نظر من خر كونگ فو كار چينيه پس بدرد نمي خوره.

خر كش عاشق هم هنديه معلومه خرمان خان ميره تو جو فيلم هندي پس اونم بدرد نمي خوره.

جزيره خرخورها رو هم ديديم.

خر تنها هم عاشقانه است الآن داغ دلمون تازه ميشه. پس بريم فيلم خر2012 رو ببينيم

چون ماهواره زياد تبليغش رو ميكنه. وجدان گفت : آها .

خلاصه رفتن بليت گرفتن كه برن داخل كه ناگهان خره نگاهش به يه خره افتاد كه يه لحظه احساس كرد به خر ديگه اي تبديل شده وفهميديم كه خره يه دل نه صد دل عاشق شده. رفت جلو و گفت : سلام بر يگانه بانو خره عالم. مي تونم چند لحظه وقتتون رو بگرم؟

بانو خره گفت : برو خره مزاحم نشو.

خره گفت: خواهش ميكنم بريم يه دور بزنيم يه كم بچريم ، قول ميدم زياد وقتتون رو نمي گيرم.

بانو خره داد زد و گفت: برو اون ور خره مگه نعل نامزديمو نمي بيني من نامزد دارم.

اگه منو باتو ببينه پوست سرمو ميكنه .

خره گفت: نامزدت كدوم خريه ، كه من نمي بينمش.؟؟؟

بانو خره با دست اشاره كرد و گفت: مي بيني؟ اون خر روياهاي منه، كه سوار بر يك خر سفيد بالدار اومد و دست منو گرفت وبرد به شهر آرزوهاي يونجه اي كه با هم بچريم.

خره گفت: برو خره ،اون خودش خره ، تو هم خري حالا چه طور اون خره سوار يه خر ديگه شده و اومده دست تو خرو گرفته و برده ؟؟!!!!!!

بانو خره گفت: تو هم عجب خرنفهمي هستي . درسته كه اون خره ،من هم خرم و تو هم خري

ولي بزار حكايت يه خره كه فكر مي كرد گاوه رو براتون تعريف كنم.

خره گفت تعريف كن.

خواست تعريف كنه كه وجدان خره با چند بسته تخمه رسيد و گفت : سلام خره راستي اين خره و اون خره رو ميشناسي؟

خره گفت: آره همين الآن باهاشون دوست شدم ولي تو الآن بايد بري اون ور بشيني.

وجدان گفت: آها ……….. ولي چرا؟

خره گفت: آخه مجلس خرونه است.

وجدان گفت : آها .و سريع گفت حد اقل اونارو بهم معرفي كن.

خره گفت : معرفي نداره كه : اين يه خره و اون هم يه خر ديگه اصلآ اينجا همه خر ان.

وجدان گفت: آها و رفت.

بانو خره شروع كرد به تعريف حكايتش:

داستان ما از اونجا شروع ميشه كه يه روز يه خره كه خيلي زياد با كامپيوترش بازي هاي خركي مي كرد خريتش گل مي كنه و جو مي گيردش و فكر مي كنه كه گاوه ……

خلاصه حكايتش كه تموم شد. خره ازش پرسيد : خوب اين چه ربطي داشت؟

بانو خره گفت: اصلآ ربطي نداشت ، گفتم كه فضا عوض شه.

خره گفت چه فضايي؟

بانو خره گفت :همين فضاي خرونمون.

بعد خره گفت :آها از اون لحاظ.

بعد وجدان هم از اون ور داد زد : آها دمت گرم عجب داستاني بود بقيشو بعد بايد برام تعريف كني ها ، و اومد رو كرد به خره و گفت : حوصله من سر رفته بيا بازي كنيم .

توي اين بازي تو بايد 5 بار پشت سر هم بگي: “من خرم و اگر خر باشم خر را خر پندارم.”

خره هم گفت : “من خرم و اگر خر باشم خر را خر پندارم.”

يه دفعه بانو خره پريد وسط حرفش و گفت: خره كم كم دارم ته خريتت شك مي كنم.

خره گفت چرا؟ بانو خره گفت : آخه اين فكر كرده تو خري.

خره گفت: آها و رو كرد به وجدان و گفت: تو فک کردی من خرم؟!!! مگه بهت نگفتم كه مزاحم نشو، زود باش برو اون طرف واسه خودت گرگم به هوا بازي كن. وجدان هم گفت: آها و رفت.

وجدان كه رفت ،خره خطاب به بانو خره گفت : بانو خره ما خودمون خريم پس چرا گفتي: كه اون فكر كرده كه ما خريم؟ اون بيچاره درست فكر كرده كه ما خريم.

بانو خره گفت: بزار حكايتي رو برات تعريف كنم تا بفهمي.

خره گفت اسمش چيه؟ بانوخره گفت : خري كه فكر مي كرد گاوه .

خره گفت :اينو خوب همين چند لحظه پيش تعريف كردي . فكر كردي ما خريم.

بعد بانو خره زد زير خنده و گفت: ديدي گفتي خريم و خودت جواب خودت رو دادي و به حرف من رسيدي؟

وجدان از اون ور داد زد و گفت: آها راست ميگه ها ضريب هوشي بالايي داري ها.

خره هم گفت: آها راست مي گي ها.

بقيه خراي توي سينما كه اعصابشون خرد شده بود و از حرف ها و صر و صداي اونا نتونسته بودن فيلمو ببينن شرع كردن به داد و فرياد و عر عر كردن و جفتك انداختن .

و هر خري رو كه مي ديدي مي گفت: اينا عجب خرايي ان و شروع مي كردن به جفتك انداختن و به عنوان اعتراض سرشونو مثل خر مي انداخت پايين و مي رفت بيرون.

خراي قصه ما هم اومدن بيرون و يه دفعه خره بلند گفت : عجب فيلمي شده ها.

خراي ديگه كه توي سالن انتظار نشسته بودن فكر كردن كه فيلمش خيلي خوب بوده و سريع رفتن تو سالن تا فيلم رو ببينن.

بانو خره گفت: خره تو فيلم رو ديدي؟ خره گفت نه. بانو خره گفت : پس چرا گفتي عجب فيلميه كه همه ي خراي توي سالن فكر كردن فيلم خوبيه و رفتن تو؟

خره گفت: در گوشي به بانو خره گفت : بابا منظورم با همين جريانات خرونه خودمون بود. بانو خره هم گفت : چقدر خرن.

باز وجدان از اون ور داد زد و گفت: آها.

خره و بانو خره تعجب كردن وگفتن تو چه طوري شنيدي؟

وجدان گفت : اگه يه خر هم جاي من بود اينو مي فهميد.

خره و بانو خره گفتن :آها راست مي گي ها.

(يكي از خوانندگان داستان ميگه پس نامزد بانو خره كجاست؟

پس خوبه بدونيد بانو خره توهم فانتزي داره.)

خلاصه خره و بانوخره و نامزد تخيلي بانو خره با هم قرار گذاشتن كه بعدها هم همديگرو ببينن.

بعد خره با وجدانش اومدن خونه كه ناگهان ديدن بخاري خونه خاموش شده.

خره گفت : كي بخاري رو خاموش كرده؟

وجدان گفت: خره من و تو خوب باهم رفتيم بيرون حتمآ خودش خاموش شده پرسيدن نداره آها فهميدي؟.

خره قبول نكرد و گفت: فكر كردي يالامو تو طويله سفيد كردم؟ نه… واسش كلي درس خوندم. و بدون كه يه خر تحصيل كرده هيچ چيزي رو بدونه علت قبول نمي كنه.

بعد يه صدايي اومد و گفت: من خاموش كردم.

خره گفت : تو ديگه كدوم خري هستي و اينجا چه كار مي كني؟؟

اونم جواب داد: من خر ايمني هستم و شما مي دونيد اگه همه خرا مثل شما باشن چي مي شه؟

خره گفت :نه.

خر ايمني گفت : دنيا خر تو خر مي شه و اينو هر خري مي دونه.

خره گفت : تاحالا به اين مسئله از اين ديدگاه نگاه نكرده بودم.!!!!!!!!!

خره ايمني گفت : تو اگه فكر داشتي كه بهت نمي گفتن خره تازه من اصلآ از اين ديدگاه نگاه نكردم و از اون ديدگاه هم نگاه نكردم و اصلآ نمیدونم که ديدگاه چي هست .

خره ايمني گفت نمي دونم ولي بزار حكايت يه خر كه فكر مي كرد گاوه رو برات تعريف كنم:

خره پريد وسط حرفش و گفت : خودم ميدونم نمي خواد بگي.

وجدان هم گفت :آها.

خره ايمني هم گفت: نكات ايمني را جدي بگيريد و رفت.

دوباره وجدان و خره تو خونه تنها شدن. وجدان رفت دراز شد رو مبل و كنترل رو برداشت وگفت: تلويزيون رو روشن كنم ببينم وجدان جهاني دست كيه؟؟؟!!!

وسط اخبار يه دفعه مجري گفت: به خبري كه هم اكنون به دستمان رسيد توجه كنيد:

اون خبر به ما ربطي نداره ولي چون به خر قصه ي ما ربط داره ميگم:

اون خبر اين بود كه:

خري توانسته بود به خريت خود پي ببرد و دستگاهي بسازد بود كه خريت را معلوم مي كرد.

فرداي صبح اون روز همه خرا رفتن زير دستگاه جديد و دستگاه هم به هرخري كه توش مي نشست مي گفت: شما خر هستيد. و همه خرا خوش حال از خريت خودشون ازش بيرون ميومدن و از خوش حالي عرعر سر مي دادند و جفتك ميزدن.

بعد خره رفت پيش سازنده دستگاه و پرسيد: اين دستگاه چه طور كار مي كنه؟

سازنده پاسخ داد: “به سختي.”

خره گفت : مي دونم به سختي كار مي كنه ولي چه طور؟

سازنده دستگاه دوباره گفت : به سختي كار مي كنه.

خره گفت : آها حتمآ نكته اش تو همينه.

سازنده دستگاه گفت: چه طو فهميدي.

خره هم گفت: به سختی!!!!

وجدان هم گفت: آها.

…………………………………………………………………………………………………….

اين داستان ادامه دارد…..

نويسنده و طراح:مهدي پويان

گردآوري:مجله اينترنتي دلگرم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا