دسته‌بندی نشده

5 متن مجری شب یلدا زیبا و احساسی

متن مجری شب یلدا

به مناسبت فرا رسیدن شب یلدا، در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از متن های مجری گری برای شب یلدا را برای شما عزیزان آورده ایم. امیدواریم لذت ببرید. تا انتها با ما همراه باشید.

متن مجری گری شب یلدا

شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.

یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.

یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایمان بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند. مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند. مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.

یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

متن مجری شب یلدا

متن مجری شب یلدا برای مدرسه

امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند.

آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.

یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.

متن مجری شب یلدا

متن مجری برای شب یلدا

یادش بخیر…دوران کودکی هم -مثل الان- دوست داشتم همه ی چیزهای قشنگ رو باور کنم! حتی اگه ته دلم یه حسی بهم می گفت اینها همش قصه است، باز هم در خیالات کودکانه ی خودم اونها رو واقعی و زنده از تو دل قصه ها بیرون می کشیدم…

یادمه تو یکی از کتابهام از ننه سرما نوشته بود، که شب یلدا از اون دور دورا میومد و بقچه ش رو که توش پر از برف و بارون بود تو آسمون باز می کرد و زمستون میشد…ننه سرما رو خیلی دوست داشتم…شبهای یلدای کودکی هم با خودم عهد می بستم که تا صبح بیدار بمونم و از پشت پنجره بیرون رو نگاه کنم تا هر وقت ننه سرما از راه رسید بتونم ببینمش…

ولی ننه سرما بچه ها رو دوست داشت و دلش نمیومد اونها رو چشم انتظار خودش نگه داره! هنوز شب به نیمه نرسیده دونه های ریز برف از آسمون شروع به افتادن می کرد! و من با خوشحالی از پشت پنجره فریاد می زدم: ننه سرما اومد…ننه سرما اومد…و با کلی خواهش و تمنا مادرم رو راضی می کردم که بهم اجازه بده بیرون برم و چند دقیقه ای لذت راه رفتن روی اولین برف زمستونی رو تجربه کنم …

گاهی هم قایمکی گلوله کوچکی درست می کردم و میذاشتم تو جیب کاپشنم و با خودم میاوردم تو خونه…دلم می خواست یادگاری نگهش دارم ولی همین طور که دستهام رو روی بخاری نگه می داشتم تا گرمشون کنم می دیدم که اون گلوله کوچیک و کوچیک تر میشه و بعد از چند دقیقه ناپدید…

سالهاست که باور کردم دلیل زمستون اومدن ننه سرما نیست … ننه سرما با بقچه ی پر از برفش لای کتابهای قصه خاک خورد و با رفتن اون خیلی چیزهای دیگه هم … رفت!

گاهی خیلی دلتنگ ننه سرما میشم و دلتنگ همه ی سادگی و صمیمیتی که تو اون روزها موج میزد…و جای اونها رو الان تجملات دست و پاگیر و لبخندهای تصنعی و تلویزیونی که مهم ترین بهانه ی کنار هم نشستن هامون شده، گرفته…نمیدونم ایراد از کجاست، از ما آدمها یا از چرخ زمانه؟!

دلم میخواد ننه سرما رو دوباره باور کنم و پشت پنجره ی بخار گرفته ای که هر چند دقیقه یک بار با آستینم پاکش می کنم منتظر بشینم و با پایین اومدن اولین دونه ی سفید فریاد بزنم: ننه سرما خوش اومدی…

ولی انگار که ننه سرما هم از گردش عجیب و غریب روزگار سرگیجه گرفته…سالهاست که یا زود میاد یا دیر میاد…گاهی هم که اصلا یادش میره که بیاد…

متن مجری شب یلدا

متن مجری گری برای شب یلدا

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر …

چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !

پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان !

پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق دعای خیر …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !

زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! الهی خیر بیبینی ای شب چله مادر

بله دوستان ، شب یلدا همه دور هم در طولانی ترین شب سال سرگرم خوردن آجیل و میوه و گرم گفتگوی های خودمون هستیم ، و دوست داریم که این شب تموم نشه ! آیا تا به حال فکر کردید کسانی هستن که توی این سرما بدون خونه و سرپناه با شکم گرسنه از خدا میخواد این شب سرد هرچه زودتر تموم بشه . . . ؟

متن مجری شب یلدا

متن ادبی شب یلدا

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام

در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست

کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام

در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق

فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل

وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود

من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز

از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام./

متن مجری شب یلدا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا