دسته‌بندی نشده

10 متن روضه جانسوز ویژه شهادت امام جعفر صادق (ع)

متن روضه شهادت امام جعفر صادق (ع)

اگر به دنبال متن روضه برای شهادت امام جعفر صادق (ع) هستید، این مقاله را از دست ندهید و تا انتها با ما همراه باشید.

متن روضه شب شهادت امام جعفر صادق (ع)

در شب غصه دلم رنگ سحر می خواهد

انشاالله یه همچین شبی ههمون بقیع باشیم، فردا روزش کلنگ زنی ساختن حرم باشه، بشینیم تا صبح برای امام صادق گریه کنیم، کلنگ حرم بزنیم

در شب غصه دلم رنگ سحر می خواهد

وقت پرواز شده بال سفر می خواهد

غربت شهر مدینه همه جا معروف است

روضه اش خون دل و دیده ی تر می خواهد

حُرمتِ موی سپیدم که در این شهر شکست

قصه ای شد که سرانجام جگر می خواهد

همه ی قوت من را اثر زهر گرفت

آه هم از بغض ترک خورده اثر می خواهد

نیمه شب، دشمن و بی حرمتیش یادم هست

او چه از جان منه سوخته پر می خواهد

آه طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد

بردن پیر مگر چند نفر می خواهد

آتش و هیزم و کوچه همه اش تکراری است

غم این صحنه فقط ضربه در می خواهد

نه عمامه به سرم بو زمبن افتادم

نه کسی دور برم بود زمین افتادم

جام چشم منه بی تاب پر از غم می شد

داشت لبریز غم و گریه ی نم نم می شد

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب

از نفس های منه سوخته دل کم می شد

بند نعلین و کهنسالی و رنج کوچه

به زمین خوردن من داشت مسلم می شد

ماه شوال که حال دل من را می دید

با زمین خوردن من داشت محرم می شد

وقتی سه بار شمشیر تا نیمه از غلاف بیرون کشید، آخرین بار غلاف کرد، غلط کار شد گفت: منو ببخش اشتباه کردم؛ چی دیده مگه، ازش پرسیدن گفت: هر موقع اومدم شمشیر بکشم دیدم روسول خدا پشت سر جعفر بن محمد ایستاده، غصبناک، بار سوم اومدم شمشیر بکشم فرمود: منصور یه مو از سر جعفرم کم بشه دودمانت به باد میدم؛ ترسیدم.

فرمود: منصور دو تا کار دارم، گفت: یکی اینکه نیمه شب دنبال من نفرست، بچه ها خانواده ام دلواپس میشن، دوماً اگه خواستی کسی بفرستی این ابن ربیع ملعون نفرست، بی ادبه جسارت می کنه فحش می ده

روضه شهادت امام جعفر صادق

متن روضه خوانی شهادت امام جعفر صادق (ع)

منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق (ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت:

آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق (ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد.

این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد.

رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید:

دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم.

تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.

آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید.

گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد.

امام صادق (ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم.

آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر (ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد.

یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر (ص) نزدیکتر آمد و فرمود:

منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم.

می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند.

ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

متن روضه شهادت امام جعفر صادق

متن روضه شهادت امام صادق (ع)

زهر طرف به کمام تیر غم زمانه گرفت

دل مرا که بسی بود خون نشانه گرفت

چو جدّ خویش علی سالها به خانه نشاند

ز دیده ام همه اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود از یاد

که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد

مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

سر برهنه ، پای برهنه برد مرا

پی اذیت من بارها بهانه گرفت

هنوز ز خستگی راه بود در بدنم

که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد

مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت

چه کردند با پسر فاطمه ، چه خون ها که به دل فرزندان فاطمه نکردند ، شبانه امام صادق را با سر و پای برهنه بردند قصر منصور ، این نانجیب چند مرتبه شمشیر کشید برای شهادت امام صادق ، آخر الامر دستور داد آقا را با احترام برگردانند ،

اما مدینه بچه ها نبودند ببینند قاتل بالای سر بابایشان با شمشیر ایستاده است ، اما قربان جد مظلومش حسین ، کربلا بچه ها بودند ، دیدند هر کسی هر چه در دست داشت به بدن عزیز زهرا زد .یکی با شمشیر می زد ، یکی با نیزه می زد آنهایی که سلاح نداشتند با سنگ به بدن ابی عبدالله زدند . همه صدا بزنیم حسین …

متن روضه برای شهادت امام صادق

متن روضه برای شهادت امام جعفر صادق (ع)

جام چشم من بی تاب پر از غم می شد

داشت لبریز غم و گریه نم نم می شد

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب

از نفس های من سوخته دل کم می شد

یه پیرمرد،یه پیر مرد محاسن سفید،یه خورده تند راه بری،اونایی که پدر پیر دارن،دیدی کربلا میبریش،مشهد میبریش،یه خورده تندتر راه میری،نفسش میگیره،میگه بابا صبر کن پاهام دیگه رمق نداره. اون بی حیا سوار بر اسبش هی تند می رفت،امام صادق علیه السلام با اون کمر خمیده و محاسن سپید.

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب

از نفس های من سوخته دل کم می شد

چرا؟

بند نعلین و کهن سالی و رنج کوچه

به زمین خوردن من داشت فراهم می شد

خیلی رو این کلمه تکیه می کنم، می خوام با این کلمه روز شهادت روضه بخونم، خودم خرج محرمم رو بگیرم،آی شیعه ها،آقاتون تو کوچه چند بار زمین خورد،یه پیرمرد ناتوان،چه جوری زمین میخوره،

ماه شوال که از حال دلم باخبر است

با زمین خوردن من داشت محرم می شد

گفتم رو زمین خوردن حساس باش، می خوام با این کلمه روضه بخونم،دیگه از امروز به بعد تا محرم، هر جا شنیدی یکی زمین خورده،بزن تو سینه ات بگو،آخ حسین،چرا؟ آخه

بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت

من نمی خوام خیلی باز کنم،همتون یه عمری روضه خون و روضه فهمید

بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت

در نظر روضه ی گودال مجسم می شد

حسین…..

آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم کربلا زمین خورد،آقاجان شما رو، ابن ربیع با همه ی بی حیاییش، تو کوچه ها یه جوری برد زمین بخوری،شما رو تحقیر کنه،دیگه زخمی نزد،تازیانه ای نزد،اما ارباب ما کربلا،چند بار زمین خورد،وای وای،ای وای ای وای،مطمئنم حق این روضه رو ادا می کنی،

والا نمی گفتم روز شهادتی. حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو کشیدن،این همه داغ روی داغ دیده،عبارت مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور که رو اسب نشسته،به نیزه تکیه بده، استراحت کنه،

نانجیب یه نگاه کرد، دید حسین داره استراحت میکنه،گفت:نذارید حسین استراحت کنه،چیکار کردن،یا امام صادق،با شما همچین کاری نکردن،اما کربلا هر کی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران کردن،سنگ به پیشونیش خورد،پیراهن عربیش رو بالا زد،سینه ی حسین پیدا شد،بگم یا نه؟

حرمله رسید تیر سه شعبه رسید،حسین…………..آی آی، الهی بمیرم برات آقاجان،چنان تیر و زد،من نمی خوام معنی کنم،هرکی عربی متوجه میشه،خودش ناله میزنه، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه رو زد،ابی عبدالله از پشت در آورد، …… …..، دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالای ذوالجناح، با صورت….حسین….

یه نگاه به منصور کرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط کردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع کرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات کاری ندارم،امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه کشوندی تو کاخت،

بهم میگی از من چیزی بخواه، من که با تو کاری ندارم، فقط من و زود برگردون خونه،چرا؟ آخه،زن و بچه ام منتظرن،داشتی من و می آوردی،همه میلرزیدن،بچه هام همه گریه میکردن،منصور دستور داد امام رو ببرن،یه جمله،کربلا هم همه بچه ها منتظر بودن،همه از خیمه ها ….حسین،دستت رو بیار بالا به نیت فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سه مرتبه بگو حسین.

روضه شهادت امام صادق

روضه شهادت امام جعفر صادق (ع)

یه مدینه یه بقیعه یه امامی که حرم نداره

گریه کن ها سینه زن ها کسی نیست تا

روی قبرش یه دونه شمع بذاره

امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی

ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون کنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا کنید روز برسید مدینه،کسی که نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش کنم اون دل شب چه خبره،اون هایی که نرفتن ،همچین که اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست،

همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیک یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میکنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریکه،اونم بقیعه،

می خوام بیام مدینه کنج بقیع خیمه ی غم بپا کنم من

زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا کنم من

ای مهربونم،تازه جوونم

مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،

سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل کرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،

تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه کرد،گفت:آقا چرا گریه میکنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نکنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت کنه شیعه ای که برای مادر ما بلند گریه کنه،

من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میکنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،

همچین که ببینی که موی سفید داره احترامش میکنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میکنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی که با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میکشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،

امام رو پا برهنه و پیاده تو کوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میکنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،

همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند کرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال کردن چرا نزدی،چرا کار رو تموم نکردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب کرده میگه بنداز شمشیرت رو، به دست و پای امام صادق افتاد،

به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب کن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه کرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت کردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت کربلا،

قربون اون حسینی برم،که تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میکنن،حسین…….یه تکیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید کار حسین رو تموم کنید،آی حسین….

قاتل حیا کن چشم مولا نیمه باز است

مهلت بده این آخرین راز و نیازاست

نامحرمان را دور سازید ای ملائک

یه بانوی قامت خمیده در نماز است

آی حسین…….

روضه درمورد شهادت امام صادق

متن روضه سوزناک شهادت امام جعفر صادق (ع)

امام صادق (ع) را شبانه نزد منصور آوردند. منصور سه بار شمشیر کشید تا امام را به شهادت برساند. اما بار سوم شمشیرش را غلاف کرد و گفت: آقا را با احترام برگردانید، سوال کردند گفت: هر سه بار پیامبر (ع) را دیدم ترسیدم امام را شهید کنم.

یا رسول الله! اینجا یک شمشیر برهنه دیدی، طاقت نیاوردی و مانع شدی، اما کربلا، زینب (ع) آمد بالای تل زینبیه، نگاه کرد به سمت قتلگاه، دید شمشیر ها بالا می روند، نیزه ها بالا می روند، و همه در یک نقطه فرود می آیند. دست هایش را بر سر گذاشت، هی صدا می زد وامحمداه، واعلیاه، و اماماه و احسیناه…

به امام صادق (ع) هم عرض می کنیم، آقا جان! سه بار بر روی شما شمشیر کشیده شد. ولی دیگر چوب خیزران به لب و دندان شما نخورد.

منصور انگوری را به زهر آلوده کرده بود، و بدین وسیله به امام صادق (ع) زهر خورانید و آن حضرت را مسموم کرد، و به شهادت رسانید. امام هفتم بدن بابا را غسل داد، نماز خواند، تشییع جنازه ی با شکوهی در مدینه برگزار شد. شاگردان امام صادق (ع) شال غزا به گردن انداخته بودند.

همه اشک می ریختند و به سر وسینه می زدند. و وا اماما می گفتند. امام هفتم (ع) بدن بابا را غسل داد، و کفن کرد و نماز خواند. بدن امام را با احترام به خاک سپردند. امام «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله» یا امام صادق (ع) شما را زهر دادند، و مظلومانه شهید کردند.

اما بعد شهادت، کسی با بدن شما کاری نداشت. ولی قربان آن آقایی که بدنش روی خاک گرم کربلا بود. ده نفر آماده شدند. اسب های خود را نعل تازه بستند، و نازنین بدن پسر فاطمه (ع) را زیر سم اسبان قرار دادند.

متن روضه به مناسبت شهادت امام صادق

متن روضه درمورد شهادت امام صادق (ع)

بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. دیدم طبقی از خرمای (طبرزد) برای حضرت آوردند به من فرمود: بیا جلو از این خرما بخور، عرض کردم: گوارا باد، قربانت گردم، در راه حادثه ای دیدم، گریه راه گلویم را گرفته است.

امام علیه السلام پرسیدند: چه حادثه ای؟ گفتم: پیرزنی از شیعیان با پهلو به زمین خورد. به ظالمین جده ات زهرا سلام الله علیها لعنت فرستاد. گفت: « لعن الله ظامیک یا فاطمه » نوکران حکومتی شندیدند. او را گرفتند، می زدند و می بردند.

امام صادق علیه السلام تا این را شنیدند از خرما خوردن دست کشیدند و چنان ناراحت شدند و گریستند، که دستمال و محاسن شریفش از اشک، پر شد. به مسجد سهله رفتند، و برای آن پیرزن دعا کردند. بشار می گوید: امام صادق علیه السلام: دعا کردند و بعد فرمودند:

برویم، آن پیرزن را آزاد کردند. یا امام صادق! شما تا نام حضرت فاطمه سلام الله علیها را می شنیدید، این طور دگرگون می شدید. پس چه می کردید، اگر می بودید و درک می کردید، آن مصیبتی را که فرشتگان آسمان به خاطر آن به گریه افتادند؟

آن هنگامی که امام علی علیه السلام فرمودند: بچه ها، ای حسن و ای حسین بیایید و با مادرتان خداحافظی کنید. حسین علیه السلام آمدند و مادر را در آغوش گرفتند و ناله می زدند. همه از دیدن این صحنه به گریه افتادند، فضای خانه یک پارچه اشک و ناله شده بود.

امام علی علیه السلام می فرماید: « خداوند را گواه می گیرم، که فاطمه ناله جانکاهی کشید، بندهای کفن باز شد. حسین را در آغوش گرفت. ناگهان شنیدم هاتفی در آسمان صدا می زند: ای علی! حسن و حسین را از سینه ی مادرشان بلند کن، که سوگند به خدا، این حالت آنها، فرشتگان آسمان را بر گریه انداخت ».

روضه امام صادق

متن روضه امام صادق (ع)

ابو ایّوب نحوی می‌گوید: نیمه‌های شب منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه‌ای در دستش می‌باشد، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامة محمّد بن سلیمان ” والی مدینه ” است که نوشته:

جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام) وفات کرده است، و سه بار گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون، کجا مانند جعفر علیه السلام یافت می‌شود؟ سپس به من گفت برای محمد بن سلیمان بنویس: « اگر او (امام صادق ع) به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن».

جواب آمد: او به پنج نفر وصیت کرده که عبارتند از: ابو جعفر منصور، محمدبن سلیمان، عبدالله و موسی (دو پسرش) وحُمَیْدَه (مادر کاظم علیه السلام).

و در روایت دیگر آمده: جواب آمد: به پنج نفر وصیت کرده است: 1ـ ابوجعفر منصور 2ـ عبدالله 3ـ موسی 4ـ محمدبن جعفر 5ـ به غلامی از خود.
منصور دانیقی گفت: ” راهی به کشتن اینها نیست. “

اینجا این سفاک خونریز، از طرفی دستور قتل وصی امام صادق (ع) را صادر می کند، و از طرفی برای فوت امام صادق (ع) که خود مسبب آن بوده است، گریه می کند، البته این مطلب جدیدی نیست، چون عصر عاشورا هم فردی در همان حال که خلخال را از پای یکی از دختران اباعبدالله (ع) باز می کرد، به حال آنها می گریست، سؤال کرد پس چرا خلخال پای مرا می ربایی؟ گفت: اگر من این کار را نکنم کس دیگری این خلخال را می رباید. “

متن روضه امام جعفر صادق

متن روضه ی شهادت امام جعفر صادق (ع)

ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی / هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی
بـا آن که بی ‌حد است عنایات کبـریا / مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی
علمت به علـم ذات الهی ا‌ست متصل / دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی
در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق / در سایـه ی ولایـت تــو هــر ولایتـی
هر جمله از کلام تو شمعی است دل فروز / هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی
جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن / گوینـد در ثنـای تـو هـرجـا روایتی
صدها فرشته بر دهنش بوسه می‌زند / شیرین‌ لبـی کـه از تو بگوید حکایتی
تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم / هشتم فروغ حسن خدا، آیت ششم
قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست / وحی خدای عزوجل در صدای توست
تفسیر سوره‌هاش به مـا می‌دهد نشان / داری بــه آیـه ‌آیـه ی قـرآن تــو داوری
شیـخ ‌الائمــه ‌ای و امامــان مـا همـه / دارنـد در ثنــات، دم مــدح‌گستــری
گر ذوالفقـار جـای قلـم در کفت نهند / دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری
بر حضرتت ز سـوی خدا دم ‌به ‌دم درود / بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری
در سایـه ی تـو ای ششمیـن حجت خدا / شکر خدا که مذهب من هست جعفری
از جن و انس و حور و ملک روز ابتدا / ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری
نه مالکی نه شافعی هستم نه حنبلـی / من با هدایت تو شدم شیعه ی علی
من غربت حریـم تو را دیده‌ام ز دور / یک عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور
نگذاشتنـد دستـه ‌گـل آرم بـرای تو / از اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور
می‌خواستم مزار تو را شست ‌و شو کنم / کردم نثار خـون دل از دیده‌ام ز دور
سـازم خموش روز قیـامت جحیم را / اشکی که بر مزار تو پاشیـده‌ام ز دور
تـا کسب آبـرو کنـم از روضـه البقیع / صورت ز خاک قبر تو پوشیده‌ام ز دور
افتاده بـود بـر دل و بر جان شراره‌ ات / از مـا سـلام بــر جگـر پـاره‌ پـاره‌ ات
ای آه آسمـان ولایـت چـرا مـدام / می‌ریخت از دو دیده به دامن ستاره‌ ات

پای جنازه‌ات به سـر و سینه می‌زدند
الهی قربونت برم آقا این جونا الحمدالله اهل روضه اگه یه روز برای بچه های فاطمه گریه نکنیم مریض می شیم. اگه یه پیرمرد بیاد همه بهش احترام می کنن، میگن پیرمرد، محاسن سفید، بهترین جا رو آماده می کنن؛ اگه یه پیرمرد زمین بخوره همه میدون زودی بلندش می کنن،

اما غرورش می شکنه میگه یه روز جوون بودم مثل حالا نبودم آی جوونا امام صادق پیرمرد بود. نیمه شب ریختن تو خونه اش نماز شب می خوند، نا نجیب چنان سجاده رو کشید این پیرمرد با صورت رو زمین افتاد دستاش بستن، در خونه رو آتیش زدن.

اجازه بدید عبا به تن کنه، نه نمیشه اجازه بدید عمامه به سر کنه، نه نمی شه؛ پا برهنه آوردنش. امروز یه سوال دارم آقا دستاتو بستن میدونم، با سر برهنه بیرونت آوردن می دونم، در خونت سوزوندن میدونم، اما دیگه کسی جلو چشمت سیلی به ناموست نزد

متن روضه شهادت امام صادق

متن روضه وفات امام جعفر صادق (ع)

ای مدینه بنگر در سوز و در گدازم
قسمت من اینه بسوزم و بسازم
یاد آن نمازی که نیمه شب شکستند
یاد بازوانی که بین کوچه بستند
پیر مو سپیدم بُریدم مشکل شد آخر کار من

خدا ببین سر پیری،گیر کی افتادم،هر کی هر جا باشه دیگه سر پیری احترامش بجاست

پیر مو سپیدم بُریدم مشکل شد آخر کار من
دشمنم سواره نداره رحمی به حال زار من
با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر
بی ادب تو سواره ای من پیاده،تو جوانی من پیرم
با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر
ناله ام شنید و کشید و من هم زمین خوردم به سر

آروم آروم داری میفهمی چی شد،نه؟ این آقا مرد بود،تو داری این جوری ناله میزنی

دلت شکست و بیاد رقیه افتادی
اون یهودی سگه کی بود شما رو زمین بزنه آقا
دلت شکست و بیاد رقیه افتادی
خودت برای رضای خدا زمین خوردی
حالا که عمه کوچلومو زمین زدند
با دلی پر از درد به نامرد گفتم کمی آهسته تر
ناله ام شنید و کشید و من هم زمین خوردم به سر
اشک غم سفته ام روز و شب گفته ام آه کجایی مادر
ای مدینه دشمن با حمله ی شبانه
همره دل من سوزانده درب خانه
دشمن یهودی تا وارد حرم شد
زنده خاطرات جانسوز مادرم شد

همچین که وارد خانه شدند یک دفعه پرده ها کنار رفت،خاطرات مادرم زهراسلام الله علیها برام تداعی شد

ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابر دود
مادر جوانم کمانم در پشت در افتاده بود

هیچکی نبود به داد بچه های فاطمه برسه،زینب داشت پرپر میزد،حسین داشت بال بال میزد،از یه طرف علی رو میکشیدند،از یه طرف فاطمه افتاده بود،خاک به دهنم!یه طرف محسن….همین قدر بدون امام زمان(عج) هر روز داره این

صحنه ها رو میبینه،
ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابردود
مادر جوانم کمانم در پشت در افتاده بود
آنچه دیده ی دل بدیده هرگز نگردد باورم
مانده روی مسمار به دیوار ردی زخون مادرم
ای گل خزانم آتش زدی به جانم
ای پرستوی من رفتی زاشیانم
از غمت خمیدم امیدم رفیق خفته زیر گل
مرتضی و دوری صبوری……….
به حق ائمه ی بقیع ده مرتبه یا الله

روضه امام جعفر صادق

متن مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع)

خدا، بغضی توی گلوم نشسته
ببین چقدر دلم شکسته
دستای من رو کینه بسته، خدا
خدا، دشمن ما چقدر پلیده
می بینه که موهام سفیده
ولی بازم من و کشیده، خدا
آتیش گرفته قلبم، آتیش گرفته خونم
میون آتیش و دود روضه می خوام بخونم
یه روزی پشت این در زهرشون و رسوندند
یه روزی پشت این در مادرم و سوزوند
خدا خدا خدایا
خدا، آخه چه رسم روزگاره
افتاد نفس هام در شماره
منم پیاده اون سواره، خدا

به خدا روضه از این بالاتر نیست، اون بی حیا خودش سوار اسب شد، امام صادق هفتاد ساله رو پشت سرش کشوند…..

خدا، آخه چه رسم روزگاره
ابن ربیع حیا نداره
هی نام مادر و میاره
وقتی شبیه بابا اون بی حیا من و برد
همون جا افتادم که مادرم من زمین خورد
انگار دارم می بینم بابام و دست بسته
تو گوشمه صدای گوشواره ی شکسته
خدا خدا خدایا
خدا، درسته قلبم دریدن
به روی من شمشیر کشیدن
ولی سرم رو نبریدن
خدا، درسته حق منو خوردن
منو تو کاخ مستی بردن
سرمو تو تنور نبردن،خدا
نمیره روی نیزه هرگز سر بریده ام
نمی سوزه تو آتیش محاسین سپیدم
هیچ وقت رو ناقه دسته خواهرم نبندن
هیچ موقع مردم مست به دخترم نخندن

وقتی منصور شمشیر کشید، وقتی نتونست جسارت کنه، افتاد رو دست پای امام صادق گفت: حالا هر چی بخوای برات فراهم میکنم، هر چی بخوای بهت میدم، امام گفت: من چیزی از تو نمیخوام فقط منو زود برگردون به خونه ام اهل وعیالم نگرانن،

آخه منو نصف شب با سر برهنه آوردی، زود منو برگردون زن بچم نگرانن؛ یه روزی هم حسین یه نگاه به خیمه ها کرد دید دارن به خیمه ها حمله میکنن، اگه دین ندارید آزاد مرد باشید هنوز حسین داره نفس میکشه بیاید کار منو تموم کنید، آی حسین…..

قاتل حیا کن چشم مولا نمیه باز است

متن روضه امام جعفر صادق

همچنین ببینید:

25 عکس نوشته سوزناک ویژه شهادت امام جعفر صادق (ع)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا