دسته‌بندی نشده

۶ شعر گلچین شده زیبا به مناسبت فرا رسیدن عید قربان

اشعار زیبا به مناسبت عید سعید قربان

شعر پروین اعتصامی در مورد عید قربان

گه احرام، روز عید قربان
سخن می‌گفت با خود کعبه، زین‌سان

که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پرده بزم وصالم

مرا دست خلیل الله برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت

نباشد هیچ اندر خطه خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست

بسی سرگشته اخلاص داریم
بسی قربانیان خاص داریم

اساس کشور ارشاد، از ماست
بنای شوق را، بنیاد از ماست

چراغ این همه پروانه، مائیم
خداوند جهان را خانه، مائیم

پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست
حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست

در اینجا، بس شهان افسر نهادند
بسی گردن فرازان، سر نهادند

بسی گوهر، ز بام آویختندم
بسی گنجینه، در پا ریختندم

بصورت، قبله آزادگانیم
بمعنی، حامی افتادگانیم

کتاب عشق را، جز یک ورق نیست
در آن هم، نکته ای جز نام حق نیست

مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیتی، کاین کار پرداخت

درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه

“انا الحق” می زنند اینجا، در و بام
ستایش می کنند، اجسام و اجرام

در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند
سخن گویان معنی، بی زبانند

بلندی را، کمال از درگه ماست
پر روح الامین، فرش ره ماست

در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست

نه دام است اندرین جانب، نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت

خوش آن درزی، که زرین جامه‌ام دوخت
خوش آن بازارگان، کاین حلّه بفروخت

مرا، زین حال، بس نام آوری‌هاست
بگردون بلندم، برتری‌هاست

separator line

شعر بلند مفهومی به نام سخنی با کعبه به مناسبت عید قربان

بدو خندید دل آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست

چنان رانی سخن، زین توده گل
که گویی فارغی از کعبه دل

تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبه‌ای مانند دل نیست

تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حی داور

تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است

تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند

تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا بازست در، هرگاه و بیگاه

تو را گر بنده‌ای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد

تو را تاج ار ز چین و کشمر آرند
مرا تفسیری از هر دفتر آرند

ز دیبا، گر ترا نقش و نگاریست
مرا در هر رگ، از خون جویباریست

تو جسم تیره ای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم

تو را گر مروه ای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی

درینجا نیست شمعی جز رخ دوست
و گر هست، انعکاس چهره اوست

تو را گر دوستدارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه

تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند

درین عزلتگه شوق، آشناهاست
درین گمگشته کشتی، ناخداهاست

بظاهر، ملک تن را پادشاییم
بمعنی، خانه خاص خداییم

درینجا رمز، رمز عشق بازی است
جز این نقشی، هر نقشی مجازی است

درین گرداب، قربانهاست ما را
به خون آلوده، پیکانهاست ما را

تو، خون کشتگان دل ندیدی
ازین دریا، به جز ساحل ندیدی

کسی کو کعبه دل پاک دارد
کجا ز آلودگیها باک دارد

چه محرابی است از دل باصفاتر
چه قندیلی است از جان روشناتر

خوش آن کو جامه از دیبای جان کرد
خوش آن مرغی، کزین شاخ آشیان کرد

خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی

کسی بر مهتران، پروین، مهی داشت
که دل چون کعبه، ز آلایش تهی داشت

بیشتر بخوانید::

داستان آموزنده ویژه کودکان به مناسبت عید سعید قربان (صوتی)

دعای قربانی کردن + معنی و اعمال بعد از قربانی در عید قربان

دانلود و متن مداحی مولودی عید سعید قربان از میثم مطیعی

شعر مداحی عید قربان

شعر زیبا به نام تحفه ی عید قربان

شوق دیدار قرار از دل ِ بیمار زدست
هی به تن ، حال ِ دل ِ زار نبینی چه نشست

گفتمش خیز به پا موسم ِ حج ، چون دگران
خانه را سیر تماشا ، دلِ معشوقه پرست

تن سبک سر ، من و این راه چه دشوار و دراز
کی بلد هیچ مناسک که به دستور شده ست

دل شتابان ، ز چه دشوار مبادا به هراس
پیچ و خم نیست ، چه هموار نه بالاش نه پست

اول ِ کار به نیّت ، که من اش خوب و روان
داند او حرف و سخن های من از روز الست

رختِ احرام چه خوب است تن آلوده چرا
هر چه پیرایه رها ، خویشتن از بوده و هست

لب به لبیک عجب حال و هوا از سر لطف
وقت رقص آمده میدان به سماعست به مست

این مقامی که نمازش به تو فرموده بجا
جای پا جای خلیل است که بت هاش شکست

هفت اگر سعی به هفتاد مبادا نرسی
نا امید از چه ، به امید کمر باید بست

وقت ِ قربانی و تقصیر ، من از سینه برون
غرقه در خون ، تو به تیغ از سر پیمان نه گسست

بی نشان با دل خود خنده زنان گفت که هی !
دل اگر این ، ز تو صد بار دلم خسته و خست

اردکان شب عید قربان

شاعر شمس الدین عراقی

شعر مولودی برای مداحی عید قربان

شعر کوتاه به مناسبت عید قربان

عید قربان آمدومن هم شدم قربانیت
گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت
مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر
این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت
همچو یک بوته گیاه خشک دوراز چشم باد
جان گرفتم درکویر ازاین دم بارانیت
جان وتن این سر همه تقدیمتان کردم بتا
من که هستم تا کنم این بار نافرمانیت
چشم (فانی)خون گریست ازهجرآن زیبا صنم
آخر ای جانا ترا رحمی براین زندانیت

ابوالقاسم حیدری

عید قربان مبارک ، متن آهنگ به مناسبت عید قربان

شعر تبریک عید سعید قربان

اتمام حجت کردم!
طاقتم طاق شده
درد فراق وصل تو را می طلبد
این عید قربان،
قربان تو می شوم…

خیالبافی میکنی
اسمان،ریسمان می بافی
بافتنی می بافی…
انقدر بافتی تا باختی!

چه لباس برازنده ای…
جنس غرور
من دنبال دوختن بودم
خودت بریدی!

عسل یا انگبین
فرقی نمی کند…
ندار؛
فقط “غصه” می خورد!

عجب کارنامه افتضاحی
صفر می شویم
بیست حراج میکنیم…!؟

چقدر “شور” میزند دلم
“شیرینی” حضورت هنوز زیر زبانم است
نیامدی…!؟
دلم قاطی کرده

زندگی سراسر هیچ
ارج وقرب نمی خواهم
دنیا را گوشه ای می اندازم و به تو فکر می کنم
دوست داشتن”کسب وکار من است”

تحریک نکن !
خدا دل می سوزاند
من زخمی دست خودم هستم
تو امواج منفی داری…

به روی خودت نیار
قصه ما، مال خودمان است
ابرویت را می خرم
تو هم چیزی نگو
فقط پنجشنبه ها تنهایم نگذار…

جلال مهدی پور

separator line

شعر عید سعید قربان

ناله ای کرد دلم گویا پیامی آمده
از لب جانان من گویا سلامی آمده

دل نشد سیر از غم شیرین یار
چونکه از یارم مرا هردم ندایی آمده

گر طناب عشق را محکم ببسته از ازل
این چنین از او مرا در دل گواهی آمده

تا ننوشی شمه ای از وصل دوست
کی تو را از هجر او آ ه و فغانی آمده

گفت هر گه وفاداری نمودی آمدم
اینچنین بر جان عشاقش چراغی آمده

هر کجا دیدم که دل در راه نیست
ز نور حق به دل راه و نشانی آمده

عید قربان است جهدی کن دگر
کعبه دل را مگر واجب طوافی آمده

بر کسی معلوم نیست سر این جهان
هر که را عشقی و زیبا نگاری آمده

فرهاد تو از فراق هر بتی نالیدی
ازپس فریادها اینک جوابی آمده

فرهاد غلامعلی زاده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا