دسته‌بندی نشده

کافه دلگرم ( ایام خوش مدرسه ) حتماً بخونید..!!!

کافه دلگرم ( ایام خوش مدرسه ) حتماً بخونید..!!!

دلم لک زده واسه شوخی های خرکی دوستام
واسه فحش هامون که فحش نبود و صمیمیت بود
واسه کتک زدن و فرار کردن و زمین خوردن و خندیدن دوستام
واسه اذیت کردن دوستام تو حیاط مدرسه و سر کلاس
واسه دودره کردن خوراکی دوستام
واسه لج کردن و خط خطی کردن کتاب دفترا
واسه پچ پچ کردنای سر کلاس درس
واسه خورد کردن اعصاب معلم
واسه اینکه بفرستنم دفترمدرسه و ازمدیر وناظم مدرسه کتک بخوریم
واسه ” آقا برم دستشویی “
واسه ” آقا برم آب بخورم”
واسه ” آقا … فلانی اذیت میکنه “
واسه…
واسه اذیت کردن میز جلویی و لگد زدن و خاکی کردنشون..
واسه استرس امتحان و چیدمان صندلیهای کلاس تو زنگ تفریح برای تقلب
واسه نمره همیشه 14 درس عربی
واسه اینکه یه بار دیگه مدیر یا ناظم یا هر معلم و دبیری که میاد سرکلاسمون بهمون بگه :
” کلاس شما شیطون ترین و بی نظم ترین و تنبل ترین کلاس این مدرسه است.”
واسه به صدا دراومدن زنگ تفریح و بدو بدو از کلاس بیرون زدن و از پله هاپایین و بالا رفتن
واسه کل کل با کلاس بقلی سر همه چیز مخصوصاً چیزای بیخودی
واسه اینکه یه باردیگه تمام دغدغم این باشه که معلم یه روز نیاد مدرسه و از دست درس و معلم راحت بشیم ( حالا بگذریم ازاین که واسه همین چه دعا ها و حرف هایی میزدیم چه دعا هایی واسه مرگ و مریض شدن معلم یا آشناهاشون میکردیم.)
دلم میخواد یه بار دیگه سر صف حاضر بشم و ناظم، با ازجلو نظام دادن و خبر دار کردن اعصابمو خورد کنه..
دلم تنگ شده واسه تکیه کلام های همیشگی و اعصاب خورد کن مدیر مدرسمون سر صف
دلم تنگ شده واسه پچ پچ کردن سر صف و اینکه مدیر از صف بیارمون بیرون و ….
دلم تنگ شده که واسه انجام ندادن تکلیف ازکلاس بندازنمون بیرون…
دلم تنگشده واسه خنگول ترین نخبه کلاسمون که همیشه هرچند مسخرش میکردیم اما اگه یه روز سر کلاس نمی یومد، کلاسمون دیگه سوژه خنده خوبی نداشت و کسالتبار سپری میشد
واسه اینکه یه بار دیگه خنگول کلاس باعث بشه اون صورت عبوس دبیر ریاضی از رو چهرش ورداشته بشه و بفهمیم که دبیر ریاضی هم مث همه آدمه و خنده و این چیزارو هم بلده ( قصد توهین ندارما شما این یه تیکه رو عاطفی بدونید؛ خب بگذریم)
دلم تنگ شده واسه بچه زرنگ کلاس که زود بیاد و ما از روی دفترش تمرین های سخت رو بنویسیم و به معلم نشون بدیم…
واسه شاعر کلاسمون که با شعر های بی ردیف و قافیه ش موجبات خنده و شادی رو فراهم میکرد و ما بیشتر از حافظ و سعدی دوسش داشتیم چون مجبور نبودیم شعراشو حفظ کنیم واسه امتحان..!!!
واسه زنگ ادبیات و ” آقا ما بخونیم ، آقا ما بخونیم “
واسه درس دینی و گرفتن نمره با شاهکلید سوالات ( ایمان ، تقوا، عمل صالح)
واسه درس ریاضی و حل معادلات و نا معادلات و چرت معادلات
واسه کلاس فیزیک و اون شخص و اون جعبه و راستای افق و ضریب اصطحکاک ، که هرچند ناچیز بود اما بدطور پدرمون رو در آورد و اگه دستم به اون شخص یا جعبه برسه آتیششون میزنم ( البته حواستون باشه الان دبیر فیزیک کنارتون نباشه)
واسه درس جبر و احتمال و اون تاس و سکه گور به گور شده که از سر میز قمار اومد و شد به یه علم و باعث شد ما کلی نمره تک نسیبمون بشه آخه به ما چه احتمال دخترزایی و پسر زایی شمسی خانم چقدره..!!!
واسه شیمی و محلول شیمیایی و جدول تناوبی که خداروشکر ازشرش راحت شدیم و دیگه با اون استثنا ها که سوژه دام های آموزشی قلم چی بود و همیشه توش گیر میکردیم
واسه زنگ ورزشی که برامون مقدس بود هر چقدر بیشتر خسته میشدیم ، خستگی سایرکلاسا بیشتر از تنمون بیرون میرفت..
آخ که واسه بغل دستیم چقدر دلم تنگ شده
شما اسم بغل دستیتون یادتونه؟
یه لحظه به اون روزا و نشستن کنارش فکر کنید
میدونم که بعد چند لحظه خود به خود میزنید زیرخنده….
واسه بغل دستیم که همیشه باهاش دعوا داشتم و درعین حال رفیق شیشم بود
همونی که روزی چند بار دعوا داشتم باهاش و شاهد همه دروغایی بود که به معلم میدادم
رفیق غارم نبود اما رفیق تقلبام بود و رفیق کلخوراکی هام
یه جورایی میشه گفت که نون و نمک همو خورده بودیم…
خیلی دلم تنگ شده
یادش بخیر..
واسه دانش آموز پشت سری که دلم میخواست خفش کنم
واسه درس جغرافیا و زیست و تاریخ و پرورشی و….
واسه درس زبان و سیننیم انتنیم ( مترادف و متضاد ) ها واسه لحجه و طرز تلفظ کلامات که هرکسی یه جور میخوندشون و آخرش نفهمیدیم کدومش درسته…
و گاهی باعث سوتی ها و گاف های بزرگی میشد که کلاس منفجر بشه دلم تنگ شده
دلم واسه آبخوری های مدرسه و کثیف کاری ها و آب پاشیدن به دوستام و….. تنگ شده
دلم واسه بابای مدرسه تنگ شده
آخ آخ آخ که چقدر دلم واسه نگهبان سالن شدن و مراقب کلاس بودن تنگ شده
واسه اینکه یه بار دیگه پای تخته باشم و بگم :
آهای تو….. اسمت میره تو خوب ها
آهای تو ساکت نمونی ضربدرمیزنم جلو اسمت…
آدم احساس میکرد رئیس سازمان ملل شده
تریپ شخصیت و قدرت آدمو میگرفت بد طور……..
واسه اینکه بفرستنم دفتر مدرسه که گچ یا ماژیک بیارم یا زنگ تفریح رو بزنم خیلی دلم تنگ شده…
واسه خیلی چیزا دلم خیلیتنگ شده…
اما میدونم که اگه بازم برگردم به اون روزا دوباره آرزو میکنم که ای کاش از دست مدرسه و تکلیف ریاضی و مشق شب و آماده شدن واسه امتحان دیفرانسیل و انتگرال و…. راحت شم
امــــا حیف که نمیدونم بزرگ شدن و راحت شدن از دست مدرسه اصلا هم خوب نیست
درد و غم های آدم پا به پای خودش بزرگ میشن و قد میکشن و هزارتا دغدغه دیگه میاد سراغ آدم
فک کن چقدر مسخره است که آدم وقتی بزرگ میشه ، بالا و پایین شدن قیمت سیب زمینی و گوجه براش مهم میشه..!!
خوش به حال دنیای کودکی و شیرین عقلی هاشو تفریح و بازی هاش و مدرسه رفتناش و بی خیال بودناش و البته چیپس و پفک خوردناش…
یادش بخیر که ماه رمضونا همیشه مشقامون رو سحر که بیدار میشدیم مینوشتیم…
یادش بخیر…
الان باید یه آه …. ازته دل بکشم و شروع کنم و به گله و گلایه
بگم که به اونجایی رسیدم که آرزوهامو فراموش کردم
خیلی دردناکه نه؟
آخه به امید همین آرزوهای فراموش شده ؛ بزرگ شدیما….
این فراموش کردن آرزوها یه درد بزرگه و درمونی نداره
اما مسکن براش هست
مسکنش اینه که اون گوشی که الان 24 ساعته دستته و تو لاین و وی چت و تانگو واتس آپ پلاسی رو ورداری و یه سر بری تو کانتک های گوشیت که دارن خاک میخورن و به همه رفقای قدیم زنگ بزنی و هماهنگ کنی که یه بار دیگه دور هم جم بشین و یه مرور خاطراتی انجام بدین
از کلاس درس و سوتی ها و حماقت ها و اذیت کردن دوستان و معلما و تقلب ها بگین و بخندین و البته قیافه بعضیا رو باز مجسم کنید هرهر و کر کر بخندین…
دور هم بشین وجینگیلک بازی در بیارین و بخندین…
آره پاشین و کودک درونتون رو بیدارکنید که یه بار دیگه بره مدرسه و ازکودکی و لذت های زندگیش جا نمونه…
یادتون باشه که تا وقتی میشه از غذای خونه بهونه گرفت واسه خوردن ساندویچ و رفت ساندویچی و سوسیس وکالباس خورد شما بچه اید و میتونید شاد باشید…
اینم بگم که تا سن99سالگی اشکال نداره آدم توخیابون چیپس و پفک دست بگیره و مثل قحطی زده ها از این چیزا بخوره
مگه عمر آدم چقدره و مگه ما چه تفریحاتی داریم که قید پفک رو بزنیم؟؟
راستی تا یادم نرفته بگم که
هرکـــــــــــــــی هفته آخر رو بیاد مدرسه ؛ بعد تعطیلات یه فصل کتک حسابی میخوره….
.
.

.

نوشته های مشابه

.

.

.
در آخر امیدوارم تقویم زندگیتون پر از “بین التعطیلین ” های طولانی باشه و مصادف با روزایی که امتحان داشتین….

ممنون که یه کافه با طعم دلگرمی مهمون ما بودین

مهدی پویان، مجله اینترنتی دلگرم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا