ردیف |
اسم |
معنی |
1 |
مهربان |
با محبت، با مهر، نیکی کننده، رحم کننده |
2 |
مهرانه |
(مِهران + ه (پسوند نسبت))، منسوب به مِهران، مهربان |
3 |
مهرانوش |
محبت جاوید، مهر و محبت جاویدان |
4 |
مِهرانگیز |
برانگیزانندهی محبت و دوستی، انگیزندهی شوق و مهر |
5 |
مینا |
گلی معمولاً سفید، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف میسازند. |
6 |
میگل |
(می = شراب + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده |
7 |
مهیندخت |
دختر بزرگ و بلند قدر؛ دختر ماهگونه، (به مجاز) زیبارو |
8 |
مهین |
بزرگترین (از نظر سال)؛ بزرگتر، بزرگترین (از نظر مقام و رتبه و ارزش |
9 |
مهیسا |
مهسا |
10 |
مهیاس |
(مَه = ماه + یاس)، ماهی که چون گل یاس است؛ 2 یاسی که چون ماه است؛ (به مجاز) زیباروی و با طراوت |
11 |
مهوش |
ماه وش، مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
12 |
مینو |
بهشت، فردوس |
13 |
مهرجهان |
(مهر = خورشید + جهان)، خورشیدِ عالم، آفتابِ عالم تاب؛ (به مجاز) زیبا رو |
14 |
مهرجان |
مُعرب از فارسی مهرگان |
15 |
مهنور |
(مه = ماه + نور) نورِ ماه ؛ (به مجاز) زیبارو. |
16 |
مهربانو |
بانوی مهربان و با محبت، زنِ مهربان |
17 |
مهناز |
ماه ناز |
18 |
مهلقا |
ماه رو، ماه روی، ماه لقا؛ کنایه از زیبارو(ی) است |
19 |
مهگل |
(مَه = ماه + گل)، 1- گلِ ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو |
20 |
مهکامه |
منسوب به مهکام؛ (به مجاز) آرزوی زیبای روی |
21 |
مهروز |
ماه روز، ماهی که در روز نمایان است؛ (به مجاز) زیبارو |
22 |
مهرو |
ماه رو، (به مجاز) زیبا رو |
23 |
مارتا |
در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیایی |
24 |
مادیار |
(ماد = مادر + یار = کمک کننده، یاور، مددکار) یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر |
25 |
ماتینا |
گل سرخ در گویش مازندرانی |
26 |
ماتیسا |
ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها |
27 |
مهرآفرین |
آفرینندهی مهر و محبت و دوستی |
28 |
مهنیا |
آن که نیاکان و اجدادش از بزرگان و سروران است، بزرگ زاده |
29 |
مهنوش |
ماه نوش |
30 |
میهن |
وطن |
31 |
مینودخت |
دختر بهشتی.و زیبارو |
32 |
مهرآسا |
مثل خورشید، مانند خورشید؛ (به مجاز) زیبارو |
33 |
مهرآرا |
ویژگی آن که به مهربانی و محبت آرایش شده، آراسته به مهربانی؛ مهربان و با محبت |
34 |
مهرنیا |
(مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان؛ 2-(به مجاز) مهربان و با محبت |
35 |
مهرنوش |
زیبایی جاوید و همیشگی، همیشه زیبارو |
36 |
مهرنِگار |
خورشید زیباروی، (به مجاز) معشوق زیباروی، دختر یا زنِ زیباروی |
37 |
مهرناز |
نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز |
38 |
مهرخ |
ماه رخ، آن که دارای رخساری چون ماه است؛ (به مجاز) زیبا، خوبرو |
39 |
مهراندخت |
دختر دارندهی مهر و محبت، دختر مهربان |
40 |
مهرانا |
منسوب به مهران |
41 |
مهرآفاق |
مهربان و با محبت |
42 |
مهرگل |
گل آفتاب، گل آفتاب گردان؛ زیبا و لطیف |
43 |
مهرگان |
جشنی که در ایران قدیم در شانزدهم مِهر به مناسبت یکی شدنِ نام روز با نام ماه بر پامیشده است؛ پاییز |
44 |
مهرابه |
دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد |
45 |
مهرا |
منسوب به مِهر، مِهر |
46 |
مهراوه |
متنند خورشید |
47 |
مهرآنا |
مهربانی و محبت و دوستی مادر |
48 |
ماندگار |
کسی که در جایی اقامت دایمی و طولانی کند |
49 |
ماندانا |
عنبر سیاه؛ زن کمبوجیهی اول و مادر کوروشِ کبیر |
50 |
مانا |
ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن |
51 |
مامک |
مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر |
52 |
مهرآذین |
در آیین و روش مهربانی و محبت، دارای آیین و رسم مهربانی و محبت؛ مهرورز، با محبت، مهربان |
53 |
مهرآذر |
آتشِ مهربانی و محبت؛ بسیار مهربان و با محبت، پر عاطفه و احساس |
54 |
مهدیسا |
مانند ماه، شبیه ماه، بسیار زیبا و سفید |
55 |
ماهنوش |
ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا |
56 |
مهرک |
شبیه به خورشید؛ (به مجاز) زیبارو |
57 |
مهرشید |
خورشید |
58 |
مهرسا |
مثل خورشیدزیبارو |
59 |
مهدیس |
مانند ماه؛ زیبارو |
60 |
مهدیا |
دختر هدایت شده |
61 |
مهدخت |
ماه دخت ، دختر ماه |
62 |
مهتاج |
تاج ماه؛ زیبای زیبایان |
63 |
مهتاب |
نور و روشنایی ماه؛ مهتابی |
64 |
مهتا |
همانند ماه، چون ماه؛ زیبارو |
65 |
مهبانو |
بانوی بانوان، سرور بانوان، بزرگ زنان |
66 |
مهبان |
ماه بان، زیبا و مهتاب رو |
67 |
مهان |
مثل و مانند ماه |
68 |
مرمرین |
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر |
69 |
مروا |
فال نیک و دعای خیر |
70 |
مایسا |
نام گیاهی کوچک ویک ساله که بسیار ظریف است. مثل مادر. بی نظیر یگانه |
71 |
ماهین |
زیبا رو . درخشان و نورانی |
72 |
ماهوش |
مهوش، ماه مانند، مانند ماه؛رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان |
73 |
ماهور |
دارای ویژگی و صفت ماه؛ زیبارو |
74 |
مهردخت |
دختر مهربان و با محبت |
75 |
ماهنگار |
معشوقهی زیبارو |
76 |
ماهناز |
ماهروی زیبا |
77 |
ماه گل |
گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
78 |
ماهک |
زیبا روی و یا خوبروی دوست داشتنی و زیبا روی محبوب – ماه کوچک |
79 |
ماهرو |
ماه چهر |
80 |
ماه رخسار |
ماه چهر، کسی که صورتش مانند ماه باشد |
81 |
ماهرخ |
کسی که صورتی مانند ماه زیبا و نورانی داشته باشد |
82 |
ماهدخت |
دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ زیبارو |
83 |
ماه جهان |
زیبای جهان |
84 |
مها |
زیبارو، با فتح میم به معنای بزرگ، بزرگتر |
85 |
موژان |
گل نرگس، خمار، پر کرشمه (چشم شهلا) |
86 |
منیژه |
در شاهنامه نام دختر افراسیاب، که عاشق بیژن پهلوان ایرانی شد |
87 |
مژگان |
مژهها، موی پلک چشم، اشاره به سنان و نیزه و پیکان و تیر که از کرشمه و غمزههای معشوق به هدف سینه ی عاشق می رسد. |
88 |
مژده |
خبر خوش و شادی بخش، بشارت |
89 |
مژان |
نرگس نیمه شکفته |
90 |
ماهتابان |
آن که چهرهاش مثل ماه تابان است؛ (به مجاز) زیبارو |
91 |
ماهتاب |
پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب |
92 |
ماه پیکر |
صفت آن که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد؛ (به مجاز) معشوقِ زیبا |
93 |
ماه پسند |
قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه |
94 |
ماهپری |
مانند پری، بسیار زیبا |
95 |
ماهانا |
زیبا و روشن مثل ماه |
96 |
ماه آفرید |
آفریدهی ماه؛ زیبارو |
97 |
ماه |
قمر؛ بسیار خوب و دوست داشتنی |
98 |
مهفام |
به رنگ ماه، به رنگ مهتاب؛ زیبارو |
99 |
مهشاد |
ماهشاد |
100 |
مهشید |
پرتو ماه، ماهتاب |
101 |
مهستا |
دختر بزرگتر و مهمتر؛ دارای قدر و مرتبه ی عالی |
102 |
مهسان |
مهسا، مانند ماه، زیبا |
103 |
مهسا |
مثل ماه، مانند ماه؛ زیبارو |
104 |
مهرین |
منسوب به مهر، نام آتشکدهای در قم |
105 |
مهری |
دارای مهر و محبت |
106 |
مهروش |
مثل خورشید، مانند خورشید؛ زیبا رو |
107 |
مانلی |
پری دریایی در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، |