دسته‌بندی نشده

سفرت بخیر اما…

پشت اتوبوس نوشته بود: «سفر بخیر»! پسرک نمی دانست ماشین معنایش چیست؟ از نظراو سفر همیشه خوب بود و خیر! اتوبوس از مقابل ماشینشان گذشت و رفت. پدر پایش را روی گاز گذاشته بود و تخت گاز می رفت. چنان که هیچ ماشینی به گرد سرعتش نمی رسید. لحظه ای بعد در پمپ بنزین وسط اتوبان توقف کوتاهی داشتند و باز هم حرکت! روی دیوار پمپ بنزین جمله ای نوشته بود: «به کجا چنین شتابان؟». پدر جمله را بلند خواند و بعد پوزخندی زد و گفت: به کجا؟ معلوم است… مقصد دوراست و ما عجول!

سفرت بخیر اما...

راه طولانی و خسته کننده بود، اما پدر معتقد بود که باید تخت گاز رفت و زمان را به محاصره درآورد. هوا رو به تاریکی بود و هنوز تا مقصد راه زیادی مانده بود.

پسرک دلش می خواست از ماشین پیاده شود و کمی شیطنت کند، اما عجله پدر به او این امکان را نمی داد که کناره جاده از هوای بهاری لذت ببرد وخستگی در کند.

ماشین همچنان در حرکت بود و پای پدر سرسختانه، بر پدال گاز می فشرد.

هوا تاریک تر و تاریک تر می شد و ستاره ها کم کم چشمک زنان در آسمان خودنمایی می کردند. پسرک سرش را به سمت آسمان بلند کرد اما سرعت ماشین آنقدر زیاد بود که ستاره ها عقب می ماندند و ماشین از زیبایی آنها عبور می کرد.

سفرت بخیر اما...

پلک های پسرک سنگین شده بود و احساس خستگی شدید می کرد. پس سرش را روی شانه مادر بزرگ گذاشت و با نوازش او آرام به خواب رفت. شاید خدا نمی خواست که او بیدار باشد و صحنه دلخراشی را که لحظه ای بعد رخ خواهد داد ببیند.

پسرک که خوابید، سکوت سردی فضای ماشین را فراگرفت. مادر بزرگ خمیازه ای کشید و مادر سرش را که دردی مبهم گرفته بود به پشتی صندلی ماشین تکیه داد.

پدر اما حاضر نبود حتی لحظه ای اتومبیل را نگه دارد و هوایی بخورد.

سرانجام مادر و مادربزرگ هم به خواب رفتند و حالا پدر با سرعت بیشتر حرکت می کرد که سریعتر به مقصد برسد.

راه یکنواخت و طولانی بود و پدر که از صبح رانندگی کرده بود، درپاهایش احساس خستگی می کرد. با این حال معتقد بود که باید از زمان استفاده کرد و سریعتر به مقصد رسید.

در همین فکرها بود که حس کرد پلک هایش سنگین شده و به سختی باز مانده اند.

با این حال لجاجت می کرد و آنقدر به خودش مطمئن بود که هیچ گاه تصور نمی کرد، خواب بر او غلبه کند.

اما آدمیزاد ضعیف است و غیرقابل پیش بینی؛ حادثه هم هیچ گاه خبر نمی کند.

شاید در یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد، آنچه نباید اتفاق می افتاد.

همه اعضای خانواده در خواب بودند که ناگهان با یک صدای مهیب از خواب بیدار شدند و بعد هیچ کس به یاد نیاورد که چه اتفاقی افتاده است.

وقتی چشمان پسرک باز شدکه پرستار، تخت او را با عجله از راهروی طویل بیمارستان عبور می داد و پسرک فقط مهتابی های سقف راهروی بیمارستان را می دید که با سرعت از جلوی چشمانش می گذشتند.

اولین چیزی که در حین درد شدید به ذهن پسرک رسید این بود که خوب شد ماهی کوچولو را با خودم نیاوردم و گرنه در تصادف از بین می رفت.

پسرک در فکر ماهی اش بود و نمی دانست که پدر لحظه ای پیش در اتاق ccu جان باخت و او را با تمام آرزوهای کودکانه اش تنها گذاشت.

سفرت بخیر اما...

اصولا تصادف کلمه وحشتناکی است و هیچ کس دلش نمی خواهد این پدیده دلخراش را تجربه کند. اما از زمانی که اتومبیل اختراع شده تصادف هم جزو مسائل اجتناب ناپذیری شد که با این ارابه آهنی مناسبت پیدا می کرد.

طبیعتا از زمانی که اتومبیل وارد ایران شد، تصادف هم همراه با آن به کشور ما آمده اما اینکه اولین تصادف در چه زمانی در ایران اتفاق افتاده مساله جالبی است که جای تامل دارد. واقعا اولین قربانی تصادف در ایران چه کسی بود؟

اما خوب که نگاه کنیم می بینیم نمی توانیم تقصیر بی احتیاطی خودمان را گردن فلک و روزگار و سرنوشت و خدا بیندازیم و بگوییم همه برای ما بدخواسته اند. واقعیت این است که خدا هیچ وقت برای بندگانش بد نمی خواهد. این خود ما هستیم که با ندانم کاری بدی ها را وارد زندگی می کنیم و به چه کنم چه کنم می افتیم.

از کشته شدگان که بگذریم، می رسیم به مصدومان تصادفات که این افراد هم درجه مصدومیتشان یکسان نیست گاهی یک فرد آسیب دیده از تصادف ناچار است تا آخر عمر عواقب ناشی از تصادف را به همراه داشته باشد.

قطع عضو یا قطع نخاع، شکستگی دست و پا و لگن و سر و سایر موارد تنها بخش کوچکی از عوارضی است که آسیب دیدگان حوادث رانندگی را تحت تاثیر قرار می دهد و اینها آسیب های آشکار یک تصادف است، چرا که یک تصادف آسیب های پنهان را هم به دنبال دارد. ضمن اینکه هزینه های کمرشکن درمان هم در روزهای آغازین سال بر فرد آسیب دیده و خانواده اش تحمیل خواهد شد.

همه اینها هشداری است برای ما که دلمان می خواهد همه روزهای زندگی مان زیبا باشد. برای ما که سر سفره هفت سین دعا می کنیم حول حالنا الی احسن الحال. اما آیا برای احسن الحال تلاشی می کنیم؟ آیا برای دوام سلا متی احتیاط می کنیم؟ آیا به خاطرمان می سپاریم که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است؟ اما ای کاش برای برآورده شدن دعاهایمان کمی هم تلاش کنیم و برای سفری سالم و آرام کمی احتیاط به خرج دهیم تا سفرمان عزا نشود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا