دسته‌بندی نشده

زندگینامه کامل ابراهیم مالک اشتر و سرانجام او بعد از قیام مختار

زندگینامه ابراهیم بن مالک اشتر نخعی

ابراهیم بن مالک اشتر نخعی که بود ؟

از افرادی که در تاریخ برای خود یل و قدرت عظیمی بود وبزرگان پیرامون او بسیار سخن گفته اند، ابراهیم بن مالک اشتر می باشد. ابراهیم فرزند برومند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین علی (ع) است.

ابراهیم سرور قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود. بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند.و از قهرمانی ها و شجاعت هایش در میدان جنگ که به مانند صاعقه بی امان بر قلب دشمن می تاخت و از یمین و یسار از کشته پشته می ساخت با شگفتی یاد کرده، سخن ها گفته اند.

از دیگر مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت و در کنار امیرالمؤمنین (ع) و پدرش مالک اشتر رشادت ها از خود نشان داد.

ابراهیم نه تنها در شجاعت و شهامت؛ بلکه در سخاوت و جوانمردی و ایمان و اخلاق و محبت به اهل بیت (ع) نیز برترین مردم عراق بود.

علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد.»

زندگینامه ابراهیم بن مالک اشتر نخعی

ابراهیم مالک اشتر کیست ؟

نقش ابراهیم در قیام مختار

یکی از افرادی که در قیام مختار نقش مهم و مؤثّری داشت، ابراهیم ابن مالک اشتر بود که به جرأت می توان گفت که در این قیام نقشی فعّال داشت. چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود.

ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.

شخصیت نافذ ابراهیم مالک اشتر و فکر بلند و شجاعت و کاردانی او در امور جنگ از یک سو و علاقه شدید و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر (ص) از سوی دیگر و سایر صفات برجسته ای که در وجود ابراهیم جمع شده بود، مختار و سران شیعه عراق را به پیوستن او به قیام امیدوار کرده بود.

آن ها او را مایه امید و پشتیبانی قوی و فرماندهی لایق برای قیام می دانستند، پس تصمیم گرفتند که با ابراهیم ملاقات و او را به قیام دعوت نمایند؛

از این رو پس از فراهم آمدن مقدمات قیام و پیش از اعلان آن تنی چند از سران شیعه با مختار ملاقات کردند و پیشنهاد دادند که اگر مردی چون ابراهیم فرزند مالک اشتر به ما بپیوندد، امید زیادی به پیروزی خواهیم داشت.

مختار از این پیشنهاد استقبال کرد و آن ها را نزد ابراهیم فرستاد تا مسأله را با او در میان بگذارند. در مذاکراتی که بین سران و مختار با ابراهیم پیش آمد، آن ها نزد ابراهیم رفتند و ضمن بیان موضوع هدف از قیام خود را تنها خون خواهی امام حسین (ع) و اهل بیت او بیان کرده و متذکر شدند که از سوی اهل بیت پیامبر (ص) در این کار اجازه نیز دارند.

ابراهیم مالک اشتر در این جلسه در پاسخ به بزرگان کوفه شرط کرد که در صورتی دعوتشان را می پذیرد که فرماندهی قیام با او باشد؛ اما سران شیعه نپذیرفته، رهبر قیام را مختار معرفی کردند که از سوی محمد بن حنفیه عهده دار این امر گردیده است.

سه روز پس از این جلسه مختار و ده نفر از سران قوم به خانه ابراهیم رفتند، پس از تعارفات معمول مختار، نامه ای به ابراهیم داد و مدعی شد که نامه حنفیه است که برای ابراهیم فرستاده است.

ابراهیم به جهت عنوان نام «مهدی» بعد از نام محمد حنفیه، در صحت نامه تردید کرد؛ اما مختار و بزرگانی که همراه مختار آمده بودند، به صحت مفاد نامه شهادت دادند.

ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.

ابراهیم مالک اشتر چه شد

ابراهیم مالک اشتر و قیام مختار

سرنوشت ابراهیم مالک اشتر پس از شهادت مختار

بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در ابراهیم طمع کردند تا او را که مدیری دارای نفوذ بود، با خود همراه سازند؛ از این‌رو، مصعب نامه‌ای به ابراهیم نوشت، به او وعده داد در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می‌سپارد.

نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان – خلیفه اموی شام – به دست ابراهیم رسید. ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود، پس نامه‌ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین – مقرّ حکومت خود – حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد.

مورّخان می‌نویسند: وقتی کار عبد الله بن زبیر استوار شد و همه سرزمین‌ها جز شام تسلیم او شدند، عبد الملک بن مروان برادران و بزرگان خاندان خود را جمع کرد و به آنان گفت: مصعب بن زبیر مختار را کشت و سرزمین عراق و نقاط دیگر تسلیم او شده است.

در امان نیستم که به شما در حالى‌که در خانه‌هاى خودتان هستید حمله نکند و هر قوم که با آنان در خانه‌شان جنگ شود خوار و زبون می‌شوند، عقیده شما چیست ؟

بشر بن مروان گفت: چنین مصلحت می‌بینم که اطراف خود را جمع و سپاهیانت را فراهم آورى و کسانى را که از این‌جا دورند فراخوانى و به سوى مصعب حرکت کنى و سواران و پیادگان را پیاپى روانه دارى و پیروزى از جانب خداوند است. دیگران هم گفتند این رأى صحیح است و به همین عمل کن که نیرومندیم و قیام می‌کنیم.

عبد الملک، فرستادگان خود را به اطراف فرستاد که سپاهیان همگى پیش او جمع شوند. تمام سپاه‌ شام پیش او آمدند و او با سپاهى گران حرکت کرد و هیچ جا توقف نکرد و فرود نیامد.

در این هنگام عبد الملک، براى سران سپاه و بزرگان یاران مصعب نامه نوشت و از آنان دلجویی کرد و پیشنهاد نمود در اطاعت او درآیند و براى آنان اموالى بخشید. براى ابراهیم بن اشتر هم نامه نوشت و ابراهیم آن نامه را همچنان سر به مهر پیش مصعب آورد و گفت اى امیر ! این نامه عبد الملک فاسق است.

مصعب گفت: چرا آن‌ را نخوانده‌اى ؟ گفت: مهر این نامه را نمی‌شکنم و آن‌ را نمی‌خوانم، مگر این‌که تو بخوانى، مصعب آن‌را گشود و در آن چنین نوشته بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم، از بنده خدا عبد الملک به ابراهیم بن اشتر، همانا می‌دانم که در نیامدن تو به اطاعت من موجبى جز گله و دلتنگى ندارد، اکنون بدان که فرات و هر سرزمینى را که سیراب می‌کند از تو خواهد بود و همراه کسانى از قوم خود که مطیع تو هستند پیش من بیا و السلام».

مصعب گفت: اى ابو نعمان ! چه چیزى ترا از پذیرفتن این پیشنهاد باز می‌دارد ؟ ابراهیم گفت: اگر آنچه را میان خاور و باختر است براى من قرار دهد هرگز بنى امیه را بر ضد فرزندان صفیه یارى نمی‌دهم، مصعب گفت: اى ابو نعمان ! خدایت پاداش نیک دهد.

ابراهیم گفت: اى امیر ! هیچ شک ندارم که عبد الملک براى بزرگان اصحاب تو چنین نامه‌اى نوشته است و آنان به او متمایل شده‌اند به من اجازه بده تا هنگام فراغت تو از جنگ ایشان را زندانى کنم اگر پیروز شدى، بر عشایر ایشان با آزاد کردن ایشان منت خواهى گذارد و اگر پیروزى نبود به حزم و احتیاط رفتار شده است،

مصعب گفت: در این صورت آنان پیش امیر مؤمنان با من به خصومت می‌پردازند، ابراهیم گفت: اى امیر! به خدا سوگند ! در آن صورت و در آن روز امیر مؤمنانى براى تو وجود نخواهد داشت و چیزى جز مرگ نیست و بزرگوارانه بمیر.

مصعب گفت: اى ابو نعمان ! کسى جز من و تو باقى نمانده است و باید اقدام به مرگ کنیم، ابراهیم گفت: من که به خدا سوگند چنین خواهم کرد.

هنگامی که به محل دیر جاثلیق رسیدند شب را آن‌جا گذراندند و چون صبح شد ابراهیم بن اشتر نگاه کرد و دید همه کسانى را که متهم کرده بود شبانه گریخته و به عبد الملک بن مروان پیوسته‌اند و به مصعب گفت رأى مرا چگونه دیدى ؟

و چون دو لشکر به یکدیگر حمله کردند و جنگ در گرفت قبیله ربیعه از جنگ خود را کنار کشیدند، آنان که بر پهلوى راست لشکر مصعب بودند به مصعب گفتند ما نه با تو خواهیم بود و نه بر ضد تو.

وفاداران مصعب که پیشاپیش آنان ابراهیم بن اشتر بود پایدارى کردند و ابراهیم کشته شد، و چون مصعب چنین دید تن به مرگ داد و از اسب پیاده شد و خواص او هم پیاده شدند و چندان جنگ کردند که کشته شدند و بقیه سپاه گریختند.

قبر ابراهیم مالک اشتر

سرانجام ابراهیم مالک اشتر

شهادت ابراهیم مالک اشتر

سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری در پی شکست لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، در 13 جمادی الاولی در سن چهل سالگی کشته شد و نزدیک سامراء به خاک سپرده شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا