دستهبندی نشده
داستان کودکانه کوتاه دعای موش کوچولو + دانلود قصۀ صوتی
قصه کوتاه کودکانه دعای موش کوچولو
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود . موش کوچولوی خال خالی هیچکس رو توی این دنیا نداشت و خیلی تنها بود .
گاهی با خودش می گفت : ای کاش ای مادر بزرگ داشتم که برام قصه می گفت برام کیک پنیر می پخت ، به حرفام گوش میداد .
یکروز که موش کوچولو که خیلی دلتنگ بود رفت بالای یک تپه دعا کرد و به خدا گفت : خدای مهربون ببین چفدر تنهام ، یک مامان بزرگ خوب و مهربون برام میفرستی . بعد کنار بوته ای نشست و منتظر موند .
خب بچه ها اگه می خوای بدونین سرانجام داستان دعای موش کوچولو چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین.
دانلود قصۀ صوتی دعای موش کوچولو
حتماً بخوانید: