دسته‌بندی نشده

بیوگرافی محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران + عکس و دکلمه شعرهای وی

زندگینامه محمدرضا عبدالملکیان

محمد رضا عبدالملکیان از شاعران معاصر عصر انقلاب است که در 14 خرداد 1331 در نهاوند چشم به جهان گشود آمد. او فرزند سوم یک خانواده 7 نفره بود.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان نهاوند ادامه داد و پس از ادامه تحصیل در رشته کشاورزی ، با اخذ درجه لیسانس « مهندسی کشاورزی » در سال 1357 در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران به کار مشغول و در سال 1363 به وزارت کشاورزی منتقل شد

عبد الملکیان ابتدا کار شاعری خود را در سن 14 یا 15 سالگی با سرودن شعر نو شروع کرد .طبق گفته های وی هنوز آن دو بیتی را در خلوت خود زمزمه می کند:

محفل ما غرق گل و ریحان است

این آب روان خون دل بستان است

وی در انواع قالبهای شعر فارسی طبع آزمایی کرده است . اما اشعار مطرح او را عمدتا قالبهای نو نیمائی و اشعار منثور (سپید) تشکیل می دهند . وی در زمینه سرودن شعر دو بیتی هایی با گویش نهاوندی ابتکاراتی نو عرضه می کند.

محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران

مشخصه های شعری محمد رضا عبدالملکیان:

  1. تحولات درونی
  2. تعالی
  3. مضامین اصلی
  4. اشعار وی جلوه ای محسوس و روایی دارد تا تصویری
  5. اشعار وی دارای ترکیبات و تعبیرات بدیع و ابتکاری است
  6. در شعر او گرایش به ساده زیستن و عشقی پاک و بازتاب دارد .
  7. سروده های وی اغلب عاشقانه است ،که با لحنی صمیمی و زبانی ساده و خوش آهنگ و به دور از از اباهام است

عبدالملکیان در سال 1354 نخستین مجموعه شعرش را منتشر کرد. او طی بیش از 30 سال فعالیت شعری ، انتشار مجموعه‌هایی از جمله «ساده با تو حرف می‌زنم»، «ریشه در ابر»، «ردپای روشن باران» و «پل خواب» ، عهده دار مسئولیت‏های گوناگون فرهنگی و ادبی نیز بوده است .

حال حاضر مدیر عامل دفتر شعر جوان ،عضو هیئت مدیره انجمن شاعران ایران و عضو شورای عالی خانه هنرمندان است.پسر وی گروس عبدالملکیان نیز شاعر می باشد.

محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران

شعری که محمدرضا عبدالملکیان برای پدرش سروده است

پدرم اهل آبادى بود
مزه ى باران را مى فهمید
چینِ پیشانىِ او
با نفسِ سنبله ها وا مى شد

پدرم اینجا تنها بود
پدرم اینجا، چون گلى بى ریشه مى پژمرد
پدرم را یک شب
باران ها با خود بردند

محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
پدر محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران

محمدرضا عبدالملکیان چرا اسم پسرش را گروس گذاشت؟

دو دلیل داشت:

  1. پدرم اصالتا متعلق به منطقه‌ی بیجار گروس در کردستان است
  2. در همین نهاوند کوه سر به فلک کشیده‌ای به نام «گروس» وجود دارد که علاقه‌ی من به آن و ارادتی که به پدرم داشتم، باعث شد نام فرزندم را گروس بگذارم

گروس پسر محمد رضا عبدالملکیان
گروس پسر محمد رضا عبدالملکیان

شعرهای منتشر نشده محمد رضا عبدالملکیان

فایده‌ی این عکس‌ها چیست؟

اگر صدای در شنیده نشود

اگر تو کفش‌هایت را درنیاوری

اگر مادرم کنار سماور ننشیند

و اگر من نگویم اسمش «فروغ» است


فایده‌ی این عکس‌ها چیست؟

اگر سکوت ساعت را نشکند

اگر تو نگویی دیرم شد

و اگر من نگویم این‌بار به جای روسری

برایت گوشواره می‌خرم

محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران

چند شعر از محمدرضا عبدالملکیان

پیراهن بلند بهار

وقتی درخت

در راستای معنی و میلاد

بر شاخه های لخت

پیراهن بلند بهاری دوخت

با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه

اما دریغ

چشمم چه تلخ تلخ، پاییز را دوباره تماشا کرد

و دیگر جوان نمی شوم
نه به وعده ی عشق و نه به وعده ی چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم
نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو.

چه نامرادی تلخی

و دریغا ، چه تلخ تلخ فرو می ریزم

با سنگینی این غربت عمیق

در سرزمین اجدادی خویش

و دریغا، چه عطشناک و پریشان پیر می شوم
در بارش این گستره ی تشویش

در خانه ی خورشید ها و خاطره ها

دریغا بر من، چگونه فراموش می شود؟

سبد ها و سفره هایی که سالهاست

نه سیب را می شناسند و نه مهربانی را
و دریغا بر من، چه لال و بی برگ و بال پیر می شوم

در این سوی دیوارهایی که از من دزدیده اند سیب را

و جان مایه ی سرود های جوانی را

و دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده ی این بهاری که آمده است

و نه به وعده ی آن شکوفه های یخ زده!


حالا که آمده ای

حالا که آمده ای
من هم همین را می گویم
میان من و تو فاصله ای نیست
میان من و تو تنها پرنده ای ست
که دو آشیانه دارد

حالا که آمده ای
قبول کن
جاده ها به جایی نمی رسند
این بار از مسیر رودخانه می رویم

حالا که آمده ای
چترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمی بارد

حالا که آمده ای
من هم موافقم
در امتحان بعدی
ورقه هایمان را سفید می دهیم
سفیدِ سفید
مثل برف

حالا که آمده ای
دوباره این سوال را از هم می پرسیم
مگر ما برای ماهی ها چکار کرده ایم
که این همه قلاب می اندازیم
در آب ؟

حالا که آمده ای
می گویم چه ماجرای قشنگی است
کبوتر ها دانه هایشان را در زمین می خورند و
امتحانشان را در آسمان پس میدهند

حالا که آمده ای
هردو همین حرف را می زنیم
مرزها را ما نکشیده ایم
ما فقط برای سربازان گریه کرده ایم

حالا که آمده ای
کنارم بنشین
بخند
دیگر برای پیر شدن فرصتی نیست


جای من …
جای من خالی است

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار

جای من در شوق تابستانی آن چشم

جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت

جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت

جای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟

من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟..

محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران در یستر بیماری
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران درکنار آرامگاه سهراب سپهری
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران
محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایران

divider

بیوگرافی دیگر شاعران معاصر::

زندگی نامه و شناخت پروین اعتصامی:

کاربر گرامی چنانچه در مورد “محمد رضا عبدالملکیان شاعر بزرگ ایرانی سوالی داشتید. در پائین همین صفحه در قسمت نظرات با ما و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا