دسته‌بندی نشده

از آغاز تا آفرینش؛از آفرینش تا خلقت؛خلقت تا جهان بعد از مرگ

آفرینش

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم از كجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم به كجا مى روم آخر، ننمايى وطنم

راز آفرينش؛ Creation

، يكى از تفكرات پنهانى انسانهايى است كه به جهان با ديد كنجكاوانه مى نگرند. براى پى بردن به اين حقيقت ، راههاى دور و درازى پيموده شده است و دانشمندان ، هر كدام براساس ديدگاه خود، بخشى از چهره پر رمز و راز آفرينش را آشكار ساخته اند. اما هيچكدام از اين آگاهى ها و شناخت ها، همانند كلام خداوند متعال و رهنمودهاى ائمه معصومين عليهما السّلام به يقين نزديك تر نمى باشند.

اين مجموعه بر اين اساس تدوين يافته است كه بتواند پاسخگوى بخشى از سؤ الات ذهنى متفكران باشد.

اين مجموعه از بخش هاى بظاهر جدا از هم و در حقيقت پيوسته با هم ، تدوين يافته است ؛ زيرا كه مفاهيم موجود در آن ، از آغاز آفرينش شروع و با گسترش نسل انسان بر روى زمين ادامه پيدا مى كند و سپس به ويژگى قوانين حاكم بر جهان و خلقت انسان مى پردازد كه مى تواند بخشى از سؤ الات ذهنى يك انسان كنجكاو را در اين زمينه ، پاسخگو باشد.

و بالاخره ، بخش نهايى آن ، با پايان زندگى انسان بر روى زمين و آغاز زندگى او در عالمى ديگر، به نام عالم برزخ ، خاتمه مى يابد. اميد است اين مجموعه بتواند بخشى از نيازهاى فكرى صاحبان تفكر و انديشه را پاسخگو باشد.

قیامت

يكى از موضوعات پيچيده اى كه در ذهن هر انسان كنجكاوى مى تواند وجود داشته باشد آن است كه مى خواهد بداند اين جهان چگونه پديد آمده و نسل انسان چگونه بر روى زمين مستقر گرديده است ، زيرا نمى تواند باور داشته باشد كه اولين انسان بدون پدر و مادر خلق شده باشد، به لحاظ اينكه هر فردى در زندگى مشاهده گر آن است كه هر انسانى در ارتباط با پيوند يك پدر و يك مادر پديد مى آيد و تاكنون شرايطى را مشاهده نكرده است كه انسانى بدون پدر و يا بدون پدر و مادر به وجود آمده باشد. اما انسان از اين حقيقت غافل است كه وقتى خداوند متعال اراده فرمايد، مى تواند موجودى را بدون پدر و يا بدون پدر و مادر بيافريند.

با تفكر و مطالعه در زمانى كه مخلوق و جهانى وجود نداشته است ، اراده خداوند متعال بر آن قرار مى گيرد كه جهانى بيافريند و موجوداتى در آن خلق نمايد، مى توان دريافت كه بالاخره اين جهان از نقطه اى آغاز گرديده است كه در آن هيچ موجود زنده اى وجود نداشته است . مطالعه در نقطه آغازين خلقت براى ما بسيار دشوار است ؛ زيرا شواهدى از آن زمان در اختيار ما وجود ندارد كه براساس آن به استدلال آغازين خلقت بپردازيم .

در زمينه نقطه آغازين خلقت نظريه هاى متعددى از سوى دانشمندان ارائه گرديده است اما اين نظريه ها سست بنياد است و نمى تواند حقايقى را بطور شفاف در اختيار ما قرار دهد؛ زيرا كه هر فرضيه اى با نظريه دانشمندى ديگر، به آسانى مردود شناخته مى شود. بر همين اساس نمى توان بر نظريه هيچ دانشمندى در زمينه نقطه آغازين خلقت تكيه داشت و براساس آن به اطلاعات دقيق دسترسى پيدا كرد.

اما بايد توجه داشت كه در معارف اسلامى ، بخصوص آيات قرآن كريم و روايات اسلامى كه هيچگونه خِلل و نقصى در مفاهيم آن وجود ندارد، نقطه آغازين خلقت براساس آنچه كه واقع گرديده ، تبيين شده است و با بررسى آنها مى توان نقطه آغازين خلقت و راز آفرينش را مورد بررسى قرار داد. چنين ديدگاهى مى تواند خلاء ناشى از اين تفكر را در ذهن ما پُر كند و ما را به شناخت حقايق هستى و راز آفرينش راهنمايى كند.

روايتى ارزنده از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام در زمينه نقطه آغازين خلقت مى تواند يارى گر ما باشد.

آفرینش

عبدالله بن سنان گويد؛ راجع به اولين مخلوق خداى عزوجل ، از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام پرسيدم .

آن بزرگوار فرمودند: (اولين مخلوق خداوند، موجودى است كه هر موجود ديگرى از آن آفريده شده است .)

عرض كردم : فدايت شوم ، آن چيست ؟

اين روايت ارزنده ، نقطه آغازين خلقت را، ماده اى بيان مى دارد كه خميره اوليه جهان خلقت را پديد آورده است . اما بايد دانست كه اين ماده همانند آب معمولى نمى تواند باشد زيرا اين آب بايد ماده اى باشد كه استعداد جهان خلقت در او بالقوه مستتر است ، همانطورى كه خلقت انسان از ماده مايعى پديد مى آيد كه تمام ويژگيهاى يك انسان كامل در آن مايع وجود دارد.

بر همين استدلال مى توان دريافت ماده اى كه خداوند متعال خلقت جهان را از آن آغاز كرده است ، بايد ماده اى باشد كه تمام ويژگيهاى جهان بطور كامل در آن وجود داشته باشد.

مولاى بزرگوار، امام باقر عليه السّلام در خصوصيات و ويژگيهاى اين ماده اوليه جهان خلقت مى فرمايند:

(نخستين آفريده اى كه خدا خلق فرمود، چيزى است كه تمام اشياء از آن پديدار گشته است و آن آب است .

اين روايت بطور صريح بيان مى دارد كه جهان با ماده اى آغاز گشته است كه ويژگيهاى خلقت در آن بالقوه وجود داشته است و خداوند متعال ابتدا چنين ماده اى را خلق فرموده كه ماده اوليه جهان در آن مستتر است .

روايتى ديگر از مولاى بزرگوار، امام باقر عليه السّلام درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد. آن بزرگوار در پاسخ مرد شامى مى فرمايند:

آفريدگار جهان پيش از تمام آفريدگان بوده است و اگر جهان را از چيزى پديد آورده بود (كه قبلا وجود داشت ) در نتيجه آن چيز اول موجودات بوده و مانند ذات اقدس الهى ، ماده اصلى جهان نيز قديم و بى آغاز بود، ليكن آن هنگام كه هيچ چيز وجود نداشت ، آفريدگار جهان وجود داشته است و (سپس ) ماده نخستين جهان كه همه آفريدگان از اوست ، خلق فرمود و آن آبى (ماده اى ) بود كه تمام اشياء از آن خلق شده است ….

بررسى اين روايت و ديگر رواياتى كه در اين زمينه وجود دارند، همگى اين حقيقت را بيان مى دارند كه خداوند متعال جهان را از ماده اى كه استعداد تشكيل جهان در او وجود داشته است ، آغاز فرموده و اين ماده آغازين خلقت ، ماده اى بوده است كه جهان خلقت بالقوه در آن وجود داشته است .

تحولاتى كه در آغاز خلقت جهان بوجود آمده ، در قرآن و روايات اسلامى بطور شفاف مورد بررسى قرار گرفته است . خداوند متعال در آيات متعددى بيان فرموده كه آسمانها و زمين را و آنچه در ميان آنهاست ، در شش روز آفريده است .

در سوره ق ، آيه 38، مى خوانيم :

قیامت

ولقد خلقنا السّماوات و الاءرض و ما بينهما فى ستّة اءيّام

Vlqd Khlqna we’re bomb-maker Valarz Bynhma per Sth A’yam

(و به حقيقت كه آسمانها و زمين و آنچه در بين آنهاست ، در شش روز آفريديم )

توضيح و چگونگى خلقت آسمانها و زمين در روايتى از پيامبر بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پاسخ فردى به نام يزيدبن سالم بيان گرديده است .

آن بزرگوار در پاسخ اين سؤ ال ، اولين روزى كه خداوند آفريد، كدام روز بود؟ فرمودند: (روز يكشنبه بود.

آن مرد سؤ ال كرد: چرا يكشنبه ناميده شد؟

فرمودند؛ چون يكى است و محدود است .

گفت : دوشنبه چرا (به اين نام اختصاص يافت )؟

فرمودند؛ چون روز دوم دنيا بود.

گفت : سه شنبه چرا؟

فرمودند؛ روز سوم (دنيا) بود.

گفت : چهارشنبه چرا؟

فرمودند؛ روز چهارم (دنيا) بود.

گفت : پنج شنبه چرا؟

فرمودند؛ پنجمين روز دنيا بود و همان روزِ انيس است كه ابليس در آن ، مورد لعنت قرار گرفت و ادريس را بلند نمود.

گفت : جمعه چرا به اين نام اختصاص يافت ؟

فرمودند؛ آن روزى است كه مردم در آن جمع مى شوند.

و ذلك يوم مشهود (هود، 103)

(و آن روز گِرد هم آمدن است .)

گفت : شنبه را بفرماييد.

فرمودند؛ روز آسوده شدن و تمام گرديدن است و اين آيه در قرآن شاهد آن است :

ولقد خلقنا السّماوات و الاءرض و ما بينهما فى ستّة اءيّام

(و به حقيقت كه آسمانها و زمين و آنچه در بين آنهاست ، در شش روز آفريديم )

روز يكشنبه خلقت آسمان و زمين شروع شد و روز جمعه پايان يافت و شنبه روز فراغت و تمام شدن كار است .رهنمود پيامبر بزرگوار صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آغاز تحول خلقت آسمانها و زمين را روز يكشنبه و پايان آن را روز جمعه بيان مى دارد. اما بايد توجه داشت كه اين شش روز كه جهان خلقت در اين مدت به تكامل رسيده است ، همانند روزهاى معمولى ما نمى باشد؛ زيرا خلقت جهان همواره تدريجى بوده است و روزهايى را كه به عنوان تكامل جهان بيان گرديده است ، مى توان دورانهاى تكامل جهان تلقى كرد.

شرح مناظره اى از مولاى بزرگوار، امام صادق عليه السّلام با جابربن حيان ، درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

قیامت

امام بزرگوار عليه السّلام در پاسخ اين سؤ ال جابربن حيان ،

(كه اگر جهان در يك لحظه بوجود آمده ، براى چه گفته شده كه خداوند، جهان را در شش روز آفريد؟) فرمودند:

مواد اصلى جهان در يك لحظه بوجود آمد و مدت شش روز طول كشيد كه جهان تحول و تكامل پيدا كرد، تا به اين شكل كه ما امروز مى بينيم درآمد. ترديد نيست كه در آغاز آفرينش ، جهان داراى اين شكل نبوده و تحول در يك مدت طولانى سبب شده كه جهان به اين شكل درآيد. و مدت شش روز كه در كلام خداوند متعال آمده ، براى اين بود كه مردم عوام آن را بفهمند. و تو تصور مكن كه شش روز خداوند همانند شش روز من و تو است . ولى مُسَلّم است كه شش دوران تحول وجود داشته تا جهان به اين شكل درآمده است .

بر همين اساس مى توان دريافت كه جهان بطور آنى خلق نشده است و دورانهايى بر جهان گذشته تا جهان كنونى ما شكل گرفته است . مطالعات دانشمندان در زمينه تكامل دورانهاى زمين شناسى ، درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

براساس مطالعات دانشمندان ، زمين داراى شش دوران تكاملى داشته است كه طى آن زندگى بر روى زمين تشكل پيدا كرده است . بر همين اساس ‍ مى توان گفت كه نامگذارى يكشنبه …. تا جمعه نيز نامگذارى دورانهايى است كه جهان طى آن تكامل يافته است . مطالعه اين دوران ها مى تواند ما را با چگونگى شكل گيرى زمين آشنا سازد.

قیامت

ماجرای عالم اَلَست

یکی از مسائل بحث انگیز عالم خلقت، مطالعه عالم ذر می باشد. ماجرای این حقیقت چه در زمانی که آدم علیه السّلام در بهشت معهود و یا در زمین بوده باشد، دارای اهمیت ویژه ای است، به دلیل آنکه نکته های بسیار حساس علمی در این ماجرا وجود دارد که از دیدگاه روانشناسی اسلامی قابل تأمل است.
ماجرای وقوع چنین پدیده ای را در روایتی ارزنده از مولای بزرگوار، امام باقر علیه السّلام مورد مطالعه قرار می دهیم.

جیب سجستانی گوید: شنیدم که آن بزرگوار، فرمودند:
همانا خدای عزوجل چون ذریه آدم علیه السّلام را از پشت او خارج ساخت تا از آنها برای ربوبیت خود و نبوت هر پیغمبری پیمان بگیرد، نخستین کسی که درباره پیغمبری او از انبیاء پیمان گرفت، محمدبن عبداللّه علیه السّلام بود.

سپس خدای عزوجل به آدم علیه السّلام فرمود: بنگر تا چه می بینی؟
آدم علیه السّلام به ذریّه خود که چون موران بودند، نگریست. دید آسمان را پر کرده اند، عرض کرد:
پروردگارا چه ذریه زیادی دارم؟! اینها را برای چه خلق فرموده ای و از پیمان گرفتنشان چه منظوری داری؟
خدای عزوجل فرمود: تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من نسازند. و به پیغمبرانم ایمان آورند و از آنها پیروی کنند.

آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا چرا بعضی از اینها را بزرگتر از بعضی می بینم؟ و چرا برخی نور زیادی دارند و برخی کم نور و برخی بی نور هستند؟

خدای عزوجل فرمود: ایشان را اینگونه آفریده ام تا در تمام حالات امتحانشان کنم.
آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا اجازه می دهی سخنی بگویم (سئوالی بکنم)؟
خدای عزوجل فرمود: سخن بگوی که روح تو از روح من است و طبیعتت برخلاف هستی من است (یعنی خلقت جسمانی و بدنت با عوارض و طبایعش برخلاف عالم مجردات است)

آدم علیه السّلام عرض کرد: ای کاش همه آنها را یکسان و یک اندازه می آفریدی که دارای یک طبیعت و یک خلقت می بودند! و رنگها و عمرهایشان یکنواخت بود و از لحاظ رزق و روزی برابر بودند تا برخی بر برخی دیگر ستم نمی کردند و هیچگونه حسد و کینه و اختلاف در میانشان پیدا نمی شد!

خدای عزوجل فرمود: ای آدم به وسیله روح من سخن گفتی و به سستی طبیعتت، خود را به زحمت انداختی نسبت به چیزی که در آن علم نداری.
من خالق دانا و توانا هستم، براساس دانائیم خلقت آنها را مخالف یکدیگر ساختم و فرمانم در میان آنها به سبب مشیّتم جاری شود تا به سوی تدبیر و تقدیر من بگرایند. خلقت من دگرگونی نپذیرد همانا جن و انس را آفریدم تا عبادتم کنند و بهشت را برای کسی آفریدم که اطاعت و عبادتم کند و از پیغمبرانم پیروی نماید و باک ندارم.
و دوزخ را برای کسی آفریدم که به من کافر شود و از پیغمبرانم متابعت نکند و باک ندارم و ترا و ذریّه ات را آفریدم بدون اینکه احتیاجی به شما داشته باشم بلکه ترا و آنها را آفریدم تا آزمایشتان کنم که کدامین شما در زندگی و پیش از مُردنتان نیکوکارتر هستید! از این جهت دنیا و آخرت و زندگی و مرگ اطاعت و معصیت و بهشت و دوزخ را آفریدم و در تقدیر و تدبیر خود اینگونه اراده کردم. به علم نافذی که نسبت به آنها دارم، میان صورتها و پیکرها در رنگها و عمرها و روزی ها و اطاعت و معصیتشان تفاوت و اختلاف انداختم.

قیامت

آنها را به، شقی و سعید، بینا و نابینا، کوتاه و بلند، خوش سیما و زشت، دانا و نادان، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان، سالم و بیمار، زمین گیر و بی آفت تقسیم نمودم تا سالم به ناتندرست بنگرد و مرا به سبب عافیتش شکر گزارد و ناتندرست به سالم بنگرد و دعا کند و از من بخواهد که او را عافیت بخشم و بر بلای من صبر کند تا از عطای جزیل خود به او ثواب دهم، و توانگر به فقیر بنگرد و سپاس و شُکر من به جای آورد و فقیر به توانگر بنگرد و دعا کند و از من بخواهد.
و مؤمن به کافر بنگرد و بخاطر آنکه هدایتش کرده ام سپاسگزاری کند.
از این جهت آنها را آفریدم تا در خوشی و ناخوشی و عافیت و گرفتاری و عطا و مُنعم، آنها را آزمایش کنم.
منم خدای مالک توانا، من حق دارم همه آنچه را که مقدر کرده ام طبق تدبیر، مجری سازم و حق دارم آنچه را خواهم آنگونه که می خواهم تغییر دهم و بعضی از آنچه را موخر داشته ام مقدم دارم و برخی را که مقدم داشته ام موخر کنم.

منم خدایی که هر چه اراده کنم انجام دهم و از آنچه کنم بازخواست نشوم و من مخلوقم را از آنچه کنند بازخواست نمایم.
روایتی که مورد مطالعه قرار گرفت بطور بنیادی، وجود تفاوت های فردی را به خوبی مورد بررسی قرار داده است و ثابت می کند که همواره باید تفاوت ها در میان انسانها وجود داشته باشند تا زندگی اجتماعی آنان بطور منظم تداوم داشته باشد.
در جامعه، افراد غنی و افراد نیازمند باید وجود داشته باشد تا آنها در تعامل اجتماعی و اقتصادی یکدیگر قرار گیرند و زندگی همه افراد براساس نیاز به یکدیگر جریان داشته باشد. تفاوتهای فردی باید همواره در بین انسانها وجود داشته باشد زیرا که تفاوت های فردی یکی از نیازهای اجتماعی انسانها می باشد اگر همه انسانها با هم برابر بودند و هیچ کس بر دیگری برتری نداشت، روحیه همکاری و معاضدت از بین انسانها رخت برمی بست و انسانها تمایل به اجتماعی بودن و اجتماعی زیستن را از دست می دادند زیرا هیچ کس خود را به دیگری نیازمند احساس نمی کرد.
نکته بسیار مهم دیگری که در این روایت قابل بررسی می باشد، عبارت از آن است که براساس اقرار همه انسانها در این عالم، همه افراد، موحد و مسلمان می باشند؛ زیرا قبل از اینکه متولد بشنود، در پاسخ کلام خدای تعالی که فرمود؛ آیا من خدای شما نیستم؛ جواب مثبت داده اند و موحد شده اند.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام به بررسی این موضوع پرداخته است.

در تفسیر قمی از پدرش از ابن عمیر از ابن اسکان و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که گفت: از آن جناب پرسیدم اشهادی که در آیه:
واذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهد هم علی أنفسهم ألست بربّکم؟ قالوا بلی (اعراف، 172)
و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بیرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بلی
آیا مشاهده آنها بطور عینی بوده است؟
امام بزرگوار علیه السّلام فرمودند:
آری، چیزی که هست مردم خصوصیات آن موقف را فراموش کرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودی آن خصوصیات به یادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش می کردند احدی نمی فهمید که خالق و روزی دهنده او کیست. اشخاصی که در این موقف کافر شدند، کسانی هستند که در آن نشأة ایمان نیاوردند و اقرارشان زبانی بوده است و همان کسانی هستند که خداوند در حقشان فرموده است:
فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل (اعراف، 101)
ایمان نخواهند آورد به چیزی که در سابق آن را تکذیب کرده بودند(28)
زمانی که خداوند متعال از انسانها به ربوبیّت خود پیمان گرفت، همه آنها به این سؤال پاسخ مثبت دادند اهل ایمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولی کافران تنها به زبان خود بدان اقرار کردند.
یکی از علل عدم گرایش کافران به ایمان، همین عامل است اما با توجه به این موضوع، حتی کافران نیز در لحظات سخت و بحرانی به یاد خدا می افتند و از او استمداد می طلبند.
در روایات اسلامی مسئله گرایش انسانها به توحید، بطور مکرر بیان گردیده است. روایت بسیار جالبی از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در این زمینه وجود دارد که روشنگر بحث ما می باشد.

آن بزرگوار می فرمایند:
هر کودکی با فطرت خود متولد می شود یعنی آن فطرتی که آگاهی دارد به اینکه خدای عزوجل خالق اوست. خدای تعالی می فرماید:
ولئن سألتهم من خلقهم لیقولنّ اللّه (زخرف، 87)
اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، گویند خدا
این روایت نیز به خوبی ثابت می کند که انسانها دارای سرشت توحیدی می باشند و فطرت آنها براساس توحید بنا نهاده شده است و هر زمان از کسی سؤال شود، چه کسی شما را خلق کرده است؟ جواب آنها یک کلمه بیشتر نیست و آن اقرار به ربوبیت خداوند متعال می باشد. پاسخ دادن به این سؤال، براساس وجود پیمانی است که در عالم ذرّ از هر انسانی اخذ گردیده است و هیچ کس نمی تواند آن پیمان را نادیده بگیرد.
روایت بسیار ارزشمند دیگری از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان گردیده است که اهمیت ماجرای عالم ذرّ را مورد تأیید قرار می دهد.

آن بزرگوار می فرمایند:
هر کودکی با فطرت توحید متولد می شود، لیکن این والدین او هستند که کودک را یهودی یا مسیحی تربیت می کنند.
این روایت نیز به خوبی بیان می دارد که همه انسانها دارای فطرت پاک توحیدی می باشند و آن براساس اقراری است که در عالم اَلَست در پاسخ خدای متعال بدان اعتراف کرده اند.

راز وجود شیطان در عالم خلقت

شیطان

بدون تردید مطالعه و شناخت شیطان یکی از اسرارآمیزترین موضوع راز آفرینش می تواند بشمار آید؛ به لحاظ اینکه خداوند متعال این موجود اسرارآمیز را به سبب تکامل انسان بر وی گمارده است تا او بتواند در مقابل وسوسه های بیشمار او ایستادگی و مقاومت نماید و بدین وسیله تکامل روحی خود را افزایش دهد.
وقتی انسانی ضعیف در مقابل فرد نیرومندی قرار گیرد، تلاش می کند خود را تقویت نماید تا توانایی مقابله با چنین فردی را داشته باشد.

شیطان که در بدو امر قوی تر از انسان است و قَسَم خورده است که تمام بندگان را به سوی آتش روانه سازد، بدون تردید، انسانی می طلبد که از هر لحاظ در مقابل این دشمن نامرئی، ایستادگی و مقاومت نماید تا بر وی غلبه کند و خود را از آتش جهنم خلاصی بخشد.
ممکن است سئوالی در ذهن کسی خطور کند که اصلاً چرا خداوند متعال شیطان را آفریده و دشمنی انسان را در نهاد او بوجود آورده، تا وی را به سوی پرتگاه جهنم بکشاند؟
در پاسخ باید گفت که شیطان جز وسوسه کار دیگری انجام نمی دهد و تنها سلاح او وسوسه ای است که در قلبها ایجاد می نماید. اما باید دانست که خداوند متعال برای انسان اراده ای آهنین عطا فرموده است که به نحو چشمگیری می تواند در مقابل وسوسه های شیطان ایستادگی و مقاومت نماید و بدین وسیله تأثیر وسوسه های او را بی اثر سازد.

فردی از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام سئوال کرد:

این از حکمت خداست که برای خود دشمنی بوجود آورد، با اینکه قبلاً دشمنی نداشت. شیطان را بنا به عقیده شما آفرید و او را بر بندگان خود مسلط کرد که مردم را تشویق به مخالفت خدا می کند، و آنقدر به او قدرت داد که می تواند در دلهای ایشان رسوخ نماید و در آنها وسوسه کند و درباره خدا، ایشان را به شک اندازد و از دین منحرفشان کند، بطوری که گروهی منکر خدا شوند و غیر او را بپرستند.
چرا این دشمن را بر بندگان مسلط گردانید و به او اجازه گمراه کردن ایشان را داد؟
آن بزرگوار فرمودند:
این دشمنی که گفتی، عداوتش موجب زیان، و دوستیش سبب نفعی نمی گردد، دشمنیش نقص در ملک خدا بوجود نمی آورد و دوستیش موجب افزایشی نمی گردد. از دشمنی باید ترسید که قدرتی داشته باشد و موجب سود و زیان گردد. اگر اراده کند، بتواند متصرف شود و یا قدرت را از او سلب نماید.
اما خدا شیطان را (بدین سبب) آفرید تا او را بپرستد و به وحدانیتش اقرار نماید. در همان زمانی که او را آفرید، می دانست چکاره خواهد شد.
شیطان سالها با ملائک به عبادت خدا مشغول بود تا خدا به وسیله سجده بر آدم علیه السّلام او را آزمایش کرد. شیطان از روی رشک و حسد و شقاوت، از سجده کردن امتناع نمود.
خداوند او را لعنت کرد و از میان ملائک خارجش نمود و ملعون و مطرود به زمین فروفرستاد.
شیطان از آن زمانی که دشمن آدم علیه السّلام و فرزندانش شد، جز وسوسه و تشویق به کارهای بد، قدرتی بر آنها ندارد.

او با همه سرپیچی و مخالفتی که نمود، باز اقرار به خداوندی خدا داشت.
براساس کلام ارزنده مولای بزرگوار علیه السّلام می توان دریافت که وجود شیطان لازمه خلقت انسان است؛ زیرا زمانی که خداوند متعال شیطان را خلق فرمود، آگاهی داشت که او چگونه موجودی خواهد شد و می دانست که دشمنی شیطان نه تنها به انسان ضرری ندارد بلکه به سود وی نیز می باشد؛ زیرا انسان در مقابل وسوسه های او قوی تر می شود و مراحل تکامل را سریعتر می پیماید.
برای تحلیل مؤثر نبودن وسوسه شیطان در سرنوشت انسان آگاه، بهتر است آن را بطور عمیق تر مورد بررسی قرار داده تا متوجه گردیم که وجود شیطان لازمه خلق انسان می باشد.
می دانیم که شیطان از گروه جن می باشد و کلام خداوند متعال نیز گواه این حقیقت می باشد که می فرماید:
واذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم، فسجدوا الّا ابلیس، کان من الجنّ

و آنگاه که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، همه (فرشتگان) سجده کردند مگر ابلیس، که از جنیان بود (کهف، 50)
علاوه بر این، روایات متعددی نیز وجود دارد که این حقیقت را مورد تأیید قرار می دهد.
جمیل بن دراج گوید؛ از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام سؤال کردم؛ آیا ابلیس از ملائک بود و یا مأمور بعضی از امور آسمان بود؟
آن بزرگوار فرمودند:
(ابلیس) از ملائک نبود ولکن ملائک او را از جنس خود می پنداشتند، و خدا می دانست که او از آنها نیست و در آسمان مأموریتی نداشت و دارای شخصیت و احترامی هم نبود.
این روایت نیز بطور صریح بیان می دارد که شیطان از گروه جن بوده است و به سبب عبادت زیادی که داشت، ملائک تصور می کردند که او از زمره آنان می باشد.
گروه جن، موجوداتی هستند که قبل از انسان خلق شده اند. به عبارت دیگر، زمانی که آدم علیه السّلام خلق شد، گروه جن و شیطان وجود داشتند و مطابق کلام مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین علیه السّلام ابلیس، شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود. بر همین اساس می توان دریافت که گروه جن، خیلی پیشتر از خلقت انسان در روی زمین خلق شده بود.
اما باید دانست که گروه جن تنها ابلیس و موجوداتی شبیه او اطلاق نمی شود، بلکه جن دارای مفهومی بسیار عمیق تر است.
روایتی از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤید این حقیقت می باشد. آن بزرگوار می فرمایند:
خداوند عزوجل، جن را سه قِسم آفریده؛
یک قسم، مارها و عقربها و حشراتند،
و قسم دیگر، مانند باد در هوا روانند،
و قسم دیگر، حساب و عقاب دارند…
براساس کلام پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جن ها دارای سه گروه می باشند:
1- حیواناتی مانند عقرب و مار و حشرات موذی که با انسان رابطه مثبتی ندارند و اگر با انسان تماس پیدا کنند، موجب هلاکت وی می گردند.
2- موجودات بسیار ریزی که در هوا معلق می باشند و به چشم غیرمسلح انسان قابل مشاهده نیستند و اگر با انسان تماس داشته باشند موجب بیماری و حتی مرگ وی می گردند. براساس مطالعات دانشمندان زیست شناس که با میکروسکوپ کار می کنند، جهان اسرارآمیزی در درون این جهان نهفته است که براساس قوانینی اداره می شود و چشم انسان قادر به مشاهده این جهان نیست، اما یافته های دانشمندان ثابت می کند که این جهان اسرارآمیز وجود دارد.

خداوند متعال در این جهان ناشناخته، موجودات بسیار ریزی خلق فرموده است که با زندگی عادی انسان سازگاری ندارند و اگر به زندگی انسان حمله ور شوند، او را بیمار می سازند و یا او را به هلاکت می رسانند. این موجودات بسیار ریز، میکروب ها و دیگر موجودات میکروسکوپی می باشند.
بنابراین موجوداتی که با انسان سازگاری ندارند و اگر در درون انسان مستقر شوند، به او صدمه می رسانند، گروه دوم جن ها هستند.
روایات متعددی وجود دارد که موجودات میکروسکوپی را که مولد بیماری می باشند، جن معرفی نموده است. روایت ارزشمندی از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤید این حقیقت می باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
ریشهای خود را شانه کنید و ناخن های خود را کوتاه سازید؛ زیرا شیطان میان گوشت و ناخن روان است.
3- جن هایی مانند ابلیس که مخالف انسان هستند و همواره می خواهند او را گمراه سازند.
اما باید توجه داشت، همانگونه که موجودات گروه دوم، یعنی میکروبها، عامل تقویت جسمی انسان می باشند؛ زیرا اگر میکروبی وارد بدن انسان گردد، بدن تلاش می کند که در مقابل او واکنش نشان دهد و این عمل موجب تقویت جسم انسان می گردد.
عمل ابلیس هم نظیر عمل میکروبها می باشد و وجود وسوسه او در قلب انسان، موجب تقویت روحی او می گردد.
وجود شیطان در اکوسیستم حیاتی انسان همانند وجود دی اکسید کربن در اکوسیستم طبیعت لازم و ضروری است. همانگونه که وجود دی اکسید کربن برای تنفس انسان مضر است، اما اگر در جهان وجود نداشته باشد، زنده بودن انسان نیز امکان پذیر نخواهد بود.
وجود شیطان نیز بظاهر با خلقت انسان در تضاد است، اما وجود او لازمه خلقت انسان می باشد و بدون وجود او خلقت انسان ناقص خواهد بود.
بر همین اساس می توان گفت که خلقت ابلیس در جهان نه تنها بیهوده نیست، بلکه لازمه خلقت انسان نیز می باشد.
بنابراین می توان دریافت که هدف شیطان از وسوسه نمودن انسان، آن است که او را از راه مثبتی که انتخاب کرده است، گمراه نماید.
اما انسان که دارای اراده می باشد، به خوبی می تواند در مقابل وسوسه های او مقاومت نماید و بدین وسیله خود را به مراحل والای تکامل برساند. به عبارت بهتر، می توان گفت که راه رسیدن به مراحل والای تکامل، پیروز شدن بر وسوسه های شیطان و نفس اماره می باشد و این عامل که سد راه رسیدن به تکامل انسان است، بیهوده مقرر نگردیده است.
وسوسه شیطان از ابتدای خلقت انسان وجود داشته است؛ زیرا که اولین انسان، یعنی آدم علیه السّلام و حوا در معرض وسوسه شیطان قرار گرفته اند.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. علی بن ابراهیم از آن بزرگوار روایت می کند که فرمودند:
پس از آنکه آدم از بهشت بیرون شد، جبرئیل بر او نازل گردید و گفت؛ مگر نه این بود که خداوند تو را به دست خود آفرید و از روح خود در تو دمید و ملائک را به سجده بر تو واداشت و کنیز خود، حوا را همسرت کرد و در بهشتت جای داد و همه آن را بر تو مباح نمود.

قیامت

و مگر نه این بود که تو را خطاب نموده و از خوردن آن درخت نهی فرمود؟
با این حال چرا از آن خوردی و خدا تعالی را نافرمانی کردی؟
آدم علیه السّلام گفت؛ چه کنم، ابلیس فریبم داد و قَسَم خورد که من خیرخواه تو هستم! و من کجا گمان می کردم که یکی از مخلوقات خدا، به اسم خدا به دروغ سوگند یاد کند؟
ایجاد وسوسه شیطان در قلب هر انسانی وجود دارد، حتی پیامبران نیز از این قاعده مستثنی نیستند و آنان نیز همواره در معرض وسوسه های او قرار دارند، اما به لحاظ اینکه پیامبران در مراحل والای تکامل ایمان هستند، وسوسه های شیطان بر آنها نمی تواند مؤثر باشد.
روایتی از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤید این حقیقت می باشد. آن بزرگوار می فرمایند:
هیچ یک از شما نیست مگر آنکه برای او شیطانی مقرر است.

عرض کردند، یا رسول اللّه آیا برای شما هم شیطانی هست؟
فرمودند؛ بلی، برای من هم (شیطانی وجود دارد) جز آن که خداوند عزوجل مرا یاری نموده و شیطانم تسلیم من شده است و غیر از نیکی و خیر از من خواهشی نمی کند.
بر همین اساس می توان دریافت که وسوسه شیطان در قلب هر انسانی وجود دارد و هر اندازه، فردی از تکامل نفسانی والاتری برخوردار باشد، تأثیر این وسوسه در قلب او کم رنگ تر خواهد بود.
وسوسه شیطان در قلب انسانها دارای مراحلی است و وجود همین مراحل ثابت می کند که این وسوسه ها به منظور تکامل در قلب انسان پدید می آید.

در قرآن کریم، مراحل وسوسه شیطان از زبان خود او اینگونه بیان گردیده است:
قال فبما أغویتنی لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم، ثمّ لآتینّم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لاتجد أکثرهم شاکرین
(شیطان) گفت: (خدایا) از آنجا که مرا فریفتی، بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان (بندگان) می نشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپشان به سراغشان می روم و بیشترشان را سپاسگزار نخواهی یافت.
وسوسه های شیطان در این آیات بطور سمبلیک بیان گردیده است. شیطان برای انحراف انسانها از مقابل، پشت سر، طرف راست و طرف چپ در قلب انسان وسوسه می کند.
برای فهم این القائات که از طرف شیطان صورت می پذیرد، تفسیر مولای بزرگوار، امام باقر علیه السّلام را مورد بررسی قرار می دهیم.

آن بزرگوار در تفسیر این آیات می فرمایند:
منظور از اینکه از مقابل آنان درمی آیم این است که آخرت را در نظرشان موهوم می سازم.
و منظور از اینکه از پشت سرشان درمی آیم، این است که آنان را امر می کنم به اینکه اموال را جمع کرده و از دادن حقوق واجب خدا، خودداری کنند و آن را به وارث خود بگذارند.
و منظور از اینکه از طرف راست آنان درمی آیم، این است که دین آنان را به وسیله جلوه دادن گمراهی ها و آرایش شبهات و شک ها، تباه سازم.
و منظور از اینکه از طرف چپ آنان درمی آیم، این است که لذتها را آن قدر مورد علاقه آنها قرار می دهم که محبتشان به آن بیش از هر چیز دیگر باشد.
ابعاد وسوسه و القائات شیطان بطور کامل در این آیه و تفسیر آن وجود دارد. دامنه وسوسه های شیطان در چهار بُعد خلاصه می شود که هر بُعد آن یکی از وسوسه های او را مورد بررسی قرار می دهد.
بررسی این آیات و تفسیر آن از زبان مولای بزرگوار علیه السّلام به خوبی ثابت می کند که وسوسه شیطان در قلب انسان مراحلی را می پیماید و هر اندازه انسان در طریق شناخت حق قدم برمی دارد، با مرحله ای از وسوسه شیطانی مواجه می گردد و این خود دلیل دیگری است که تأیید می کند وجود شیطان بمنظور تکامل نفسانی انسان خلق گردیده است.

نکته بسیار مهمی را که در وسوسه شیطان می توان مورد بررسی قرار داد، عبارت از آن است که خود انسان در غلبه شیطان بر نفسش، نقش اساسی دارد. به عبارت دیگر، این خود انسان است که با مرتکب شدن برخی اعمال، مستوجب فرورفتن در وسوسه شیطان می گردد.
در مبحث علت وسوسه شیطان در قلب آدم علیه السّلام مشاهده کردیم که خود آدم علیه السّلام براساس غبطه و حسدی که در قلبش پدیدار گشت، مستوجب وسوسه شیطان گردید.
این قانون در تمام وسوسه های شیطان به نحو چشمگیری قابل بررسی می باشد؛ زیرا تا زمانی که انسان مرتکب خلافی نشود، وسوسه شیطان در قلب او ایجاد نمی شود؛ اما زمانی که فرد مرتکب خلاف گردید، مستوجب وسوسه شیطانی می گردد.

قیامت

بطور مثال، هر کس تا زمانی که نگاه شهوت آلود نسبت به نامحرمی نداشته باشد، وسوسه شیطان در این زمینه، در قلبش پدیدار نمی گردد، اما زمانی که فرد مرتکب این عمل شد، شیطان در قلب او به وسوسه گری می پردازد و سعی می کند که از این طریق او را گمراه سازد.
روایتی از پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بطور تلویحی مؤید این حقیقت می باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
خداوند، یاور قاضی است تا موقعی که ستم نکند، وقتی ستم کرد خدا او را رها می کند و شیطان قرین او می شود.
این روایت به خوبی ثابت می کند که علت غلبه وسوسه شیطان در قلب هر انسانی، در عمل او نهفته است و تا زمانی که فرد مرتکب خلافی نگردیده باشد، شیطان جرأت نمی کند که به او نزدیک شود، اما وقتی که مرتکب خلافی گردید، شیطان براساس عمل او در قلبش به وسوسه گری می پردازد.
روایتی دیگر از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام این موضوع را مورد تأیید قرار می دهد. آن بزرگوار می فرمایند:
شیطان قدرت ندارد در قلب آدمی وسوسه کند مگر موقعی که وی از یاد خدا روی گرداند، امر الهی را خوار شمارد، در گناه مستقر گردد و فراموش کند که خداوند از سرش آگاهی دارد.
براساس مولای بزرگوار علیه السّلام نیز می توان دریافت که علت وسوسه شیطان در اعمال خود فرد نهفته است و تا انسان مرتکب خلافی نگردد، شیطان توانایی وسوسه در قلب او را ندارد.
وظیفه انسان در چنین مراحلی، طلب مغفرت و پناه بردن به خداوند متعال می باشد؛ زیرا در چنین شرایطی، انسان آگاه باید بیشتر خود را ملامت کند تا شیطان را مورد لعن و نفرین خود قرار دهد؛ زیرا این خود او بوده است که موجب سیطره وسوسه شیطان گردیده است. بدین لحاظ، پیامبر بزرگوار صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده اند:
شیطان را دشنام نگویید. از شرّ او به خدا پناه برید.
بحث شیطان و وسوسه گریهای او در قلب انسانها بسیار دامنه دار می تواند باشد. اما همین مختصر، خود می تواند در شناخت شیطان و وسوسه هایش گام مؤثری باشد.

فرزندان آدم علیه السّلام

قیامت

زندگی فرزندان آدم علیه السّلام نیز یکی از اسرارآمیزترین راز آفرینش بشمار می رود؛ زیرا تحلیل زندگی آنها بدون شواهد معتبر، قدری مشکل به نظر می رسد. اما آنچه مسلم است، اولین فرزندان آدم علیه السّلام و حوا، هابیل و قابیل بوده اند.
شرح ماجرای دو فرزند آدم علیه السّلام در قرآن کریم بیان گردیده است.
چگونگی این ماجرا در سوره مائده، آیات 27 الی 31، مورد بررسی قرار گرفته است.
خدای متعال در این سوره می فرماید:
واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحقّ، اذقرّبا قرباناً فتقبّل من أحدهما و لم یتقبّل من الآخر، قال لأقتلنّک، قال: انّما یتقبّل اللّه من المتّقین.
داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان. زمانی که هر کدام عملی برای تقرب (به پروردگار) خود انجام دادند، از یکی (هابیل) پذیرفته شد و از دیگری (قابیل) پذیرفته نشد.
قابیل گفت: به خدا سوگند تُرا خواهم کُشت! هابیل گفت (من چه گناهی دارم زیرا) خداوند تنها از پرهیزگاران (اعمالشان را) می پذیرد.
لئن بسطت الیّ یدک لتقتلنی ما أنا بباسط یدی الیک لأقتلک، انّی أخاف اللّه ربّ العالمین.

اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به قتل تو نمی گشایم، زیرا من از پروردگار جهانیان می ترسم.
انّی ارید أن تبوء باثمی و اثمک فتکون من أصحاب النّار، و ذلک جزاء الظّالمین.
من می خواهم با گناه من و گناه خودت (به سوی خدای متعال) بازگردی و از دوزخیان گردی و این است سزای ستمکاران.
فطوّعت له نفسه قتل أخیه، فقتله، فاصبح من الخاسرین.
پس نفس سرکش او (قابیل) را مصمم به کشتن برادر کرد و او (هابیل) را کُشت و از زیانکاران گردید.
فبعث اللّه غراباً یبحث فی الأرض لیریه کیف یواری سوأة أخیه، قال یا ویلتی أعجزت أن أکون مثل هذا الغراب فاواری سوأة أخی فأصبح من النّادمین.
سپس خداوند کلاغی را برانگیخت که در زمین جستجو می کرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن کند. او گفت: وای بر من، آیا من نمی توانم مانند این کلاغ باشم و جسد برادر خود را دفن کنم؟ و سرانجام (از کار) خود پشیمان گردید.
شرح کامل این ماجرای غم انگیز آغاز نسل انسان، در کلامی از مولای بزرگوار، امام سجاد علیه السّلام قابل مطالعه می باشد.
در تفسیر قمی می گوید: پدرم از حسن بن محبوب، از هشام بن سالم، از ابی حمزه ثُمالی، ثویر بن ابی فاخته نقل کرده که شنیدم امام سجاد علیه السّلام برای مردانی از قریش حدیث می گفت.
فرمودند: وقتی پسران آدم علیه السّلام قربانی خود را پیش آوردند، یکی از آن دو فربه ترین گوسفندی که در اختیار داشت، آورد و دیگری قدری خوشه مخلوط از تر و خشک آورد. از صاحب گوسفند، یعنی هابیل، پذیرفته شد و از دیگری قبول نشد.
قابیل غضبناک شده و به هابیل گفت: به خدا تو را خواهم کشت!
هابیل گفت: خدا تنها از پرهیزکاران قبول می کند. اگر تو دستت را به سوی من بگشایی که مرا بکشی، من هرگز برای کشتن تو دستم را به سویت نمی گشایم. من از خدا، پروردگار جهانیان می ترسم. من می خواهم تو زیر بار گناه من و خود باشی و از دوزخیان گردی و این پاداش ستمگران است.
نفسش کشتن او را جلوه داد ولی او نفهمید چگونه او را بکشد. ابلیس به او یاد داد که: سرش را میان دو سنگ قرار بده و آنگاه سرش را بشکن!
وقتی او را کشت، ندانست با او چه کند.

قیامت

دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد کردند و پس از جنگ سختی، یکی دیگری را کشت و آنگاه آنکه زنده مانده بود، با چنگال خود گودالی درست کرد و آن زاغ دیگر را در آن دفن نمود.
قابیل گفت: ای وای بر من! آیا از این زاغ ناتوان بودم که جسد برادرم را پنهان کنم؟!
گودالی کَند و او را در آن دفن کرد و قانون دفن مرده ها از آنجا آغاز شد…

ماجرای اولین فرزندان آدم علیه السّلام آغازگر تعامل انسانها بر روی زمین است. آنها براساس دیدگاهی که داشتند، آغازگر راهی شدند که بعدها انسانها همین طریق را پیمودند. گروهی عادل و دادگر و گروهی ستمگر شدند و این از ویژگیهای نفسانی انسانها می باشد.
یکی دیگر از مسائل بسیار مهم دیگری که در آغاز خلقت انسان اتفاق افتاده و می تواند بسیار سؤال برانگیز باشد، چگونگی توالد و تناسل انسانهای آغازین است.
در این زمینه روایات متضادی وجود دارد که تحلیل موضوع را بسیار پیچیده و مشکل می سازد؛ و ازدواج فرزندان آدم را در هاله ای از ابهام فرو می برد.
روایاتی مبین آن است که فرزندان آدم، با دختران او ازدواج کرده اند و بدین وسیله نسل انسان در روی زمین گسترش یافته است. این روایت را صاحب المیزان در کتاب خود بیان نموده است.
در کتاب احتجاج، از امام سجاد علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت ضمن گفتاری به مردی قرشی بیان می داشت و جریان ازدواج هابیل با بلوزا خواهر قابیل و همچنین ازدواج قابیل را با قلیما خواهر هابیل شرح می داد.

در این موقع آن مرد قرشی به حضرت گفت:

آیا این دو برادر با خواهران خود ازدواج کردند؟
امام علیه السّلام فرمودند: آری.
مرد قرشی گفت: این کاری است که امروز مجوس انجام می دهند!
امام علیه السّلام فرمودند: مجوس بعد از آنکه خداوند این عمل را حرام فرمود، مرتکب آن شدند….
آنچه که از این روایت می توان فهمید، آن است که به امر خدای تعالی، هابیل با خواهر غیرهمزاد خود بلوزا که همزاد قابیل بوده است، ازدواج کرده است و قابیل نیز با همزاد هابیل قلیما ازدواج نموده است و این زمانی بود که غیر از این دو دختر و پسر موجودی در روی زمین وجود نداشت. و این قانون پس از مدتی، ممنوع اعلام گردیده است.
روایت دیگری را از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام مورد بررسی قرار می دهیم که در آن طریقه ازدواج فرزندان آدم علیه السّلام به گونه دیگری مورد بررسی قرار گرفته است.
زراره گوید، از مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام سؤال شد که پیدایش نسل، از آدم علیه السّلام چگونه بود و نیز کیفیت تولید نسل از ذریه او به چه نحو صورت گرفته است؟
سپس سؤال کننده گفت: گروهی از مردم می گویند؛ خدای عزوجل به آدم وحی فرمود که دخترانش را به نکاح پسران خود درآورد و این همه مخلوقات، در اصل از ازدواج خواهران و برادران می باشند! آیا این سخن صحیح است؟
امام بزرگوار علیه السّلام فرمودند: خدا منزه و مبرا از این گفتار است. کسی که این سخن را می گوید در واقع به این حقیقت قائل است که خدای عزوجل، برگزیدگان از مخلوقات و احباب و انبیاء و سفرا و مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از حرام آفریده و قدرت نداشته که خلق را از طریق حلال ایجاد نموده و ایشان را پاک و پاکیزه و طیّب و منزه از هر آلودگی بیافریند….

وای بر این گروهی که اعتقادشان چنین است و چنین سخنی می گویند. آنها از آنچه که فقهای حجاز و عراق در آن متفق القول هستند، چقدر بی خبرند.
خداوند تبارک و تعالی، دو هزار سال قبل از آفرینش آدم علیه السّلام به قلم امر فرمود و آن بر لوح محفوظ جاری شد و حکم تحریم خواهران بر برادران و محرمات دیگر را تا روز قیامت ثبت و ضبط نمود.
ما مشاهده می کنیم کتب چهارگانه آسمانی مشهور در این عالم را که عبارتند از: تورات و انجیل و زبور و فرقان، خداوند متعال مطالب لوح محفوظ را در این کتابها نهاد و آنها را بر انبیاء و فرستادگانش نازل فرمود. تورات را بر موسی علیه السّلام و زبور را بر داود علیه السّلام و انجیل را بر عیسی علیه السّلام و قرآن را بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

در هیچ یک از این کتابها آنچه را که در لوح محفوظ حرام نموده، حلال قرار نداده است. شایسته و سزاوار است بگویم؛ کسی که این مقاله و نظیر آن را ایراد کرده، قصدش تقویت حجج و براهین مجوس می باشد….
سپس امام بزرگوار علیه السّلام به بیان کیفیت پیدایش نسل از جناب آدم علیه السّلام و تکثیر ذریه آنها پرداخته و فرمودند:
برای آدم علیه السّلام هفتاد پشت متولد شد که در هر پشتی، یک پسر و یک دختر بود. وقتی که هابیل به دست قابیل کشته شد، از وقوع این حادثه، آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابیل بسیار گریست طوری که پانصد سال توان تماس گرفتن و نزدیکی نمودن با حوا را نداشت.
پس از سپری شدن این دوران، با حوا مقاربت نمود. خداوند برخلاف هر بار، تنها شیث را به او عنایت فرمود و با وی دومی نبود. اسم شیث هبةالله بوده و اولین کسی می باشد که در زمین به عنوان وصی تعیین گردید. بعد از شیث، خداوند متعال تنها یافث را به وی عنایت نمود و با او نیز دومی نبود. وقتی هر دو به سن بلوغ رسیدند خدای عزوجل اراده فرمود با رعایت نمودن آنچه قلم بر لوح محفوظ ثبت و ضبط کرده و نکاح خواهر با برادر را حرام اعلام نموده بود، روز پنجشنبه بعد از عصر، فرشته ای به نام نزله به زمین فروفرستاد و به آدم علیه السّلام امر نمود که او را به تزویج شیث درآورد و آدم نیز چنین نمود.

از آغاز تا آفرینش؛از آفرینش تا خلقت؛خلقت تا جهان بعد از مرگ

سپس عصر فردای آن روز، فرشته ای دیگر، به نام منزله از بهشت به زمین فرستاد و به آدم علیه السّلام فرمان داد او را به تزویج یافث درآورد و آدم اطاعت نمود.
از ازدواج شیث با حوریه، پسری و از تزویج یافث با فرشته، دختری متولد شد و پس از به بلوغ رسیدن این پسر و دختر، خداوند تبارک و تعالی دستور داد دختر یافث با پسر شیث ازدواج کند و پس از این ازدواج، انبیاء و سفرا از نسل این دو به عرصه وجود آمدند….

آدم علیه السّلام که پیامبر زمان خود بوده، بدون تردید از شیوه ازدواج فرزندان خود آگاهی داشته است؛ زیرا چنین دستوری از جانب خداوند متعال بر وی وحی می شده است. بنابراین دور از حقیقت است که خداوند متعال دستور نامعقولی در زمینه فرزندان آدم علیه السّلام صادر فرموده باشد.
از دیدگاه علم وراثت نیز این موضوع قابل تحلیل است؛ زیرا ازدواج افراد فامیل نزدیک، دارای مخاطراتی است و موجب اختلال در فرزندان خواهد شد.
بر همین استدلال می توان دریافت که فرزندان آدم علیه السّلام به شیوه ای که در روایت دوم بیان گردیده، اتفاق افتاده است.
روایت دیگری از مولای بزرگوار، امام باقر علیه السّلام بطور تلویحی این حقیقت را مورد تأیید قرار می دهد:
طاوس یمانی از مولای بزرگوار علیه السّلام پرسید؛ چه زمانی یک ثلث مردم مُرده اند؟

امام علیه السّلام فرمودند؛ ای عبدالرحمن، هیچ وقت یک سوم مردم نمُرده اند. ای پیرمرد! می خواهی بگویی چه زمانی یک چهارم مردم مُرده اند؟
آن روزی است که قابیل، هابیل را کشت. (در آن زمان مردم روی زمین) چهار نفر بودند؛ آدم، حوا، هابیل و قابیل.
مرد گفت: کدامیک از آن دو پدر مردم جهانند، آنکه کشته شد یا آنکه زنده ماند؟
امام علیه السّلام فرمودند: هیچکدام. پدر مردم (زمین) شیث بود.
با بررسی این دو روایت، می توان دریافت که در زمان وقوع قتل هابیل به دست قابیل، مردم زمین چهار نفر بیشتر نبوده اند و زنی جز حوا، در روی زمین وجود نداشت که هابیل و قابیل با آنها ازدواج کنند. بعد از حادثه قتل هابیل و سپری شدن زمانی طولانی، شیث، متولد می شود و پس از آن برادرش یافث قدم به جهان می گذارد.
براساس کلام مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام دو پسر آدم علیه السّلام با دو حوریه که به امر خدای تعالی در زمین حضور پیدا می کنند، نسل انسان در روی زمین گسترش می یابد و پس از آن حوا دارای دختران و پسرانی می شود که به صورت دوقلو متولد می شوند.
پر واضح است که این فرزندان می توانند با فرزندانی که یافث و شیث داشته اند، ازدواج نمایند و نسل انسان بدون اشکال از نظر علم وراثت، در روی زمین گسترش یابد.
و بدین سان از حاصل این ازدواج، نسل انسان بر روی زمین گسترش پیدا نمود و انسانها به تدریج روی زمین را پر کردند و چهره زمین را دگرگون نمودند.
زندگی انسان بر روی زمین همواره با مشکلاتی همراه بوده است؛ زیرا انسان در این دهکده پهناور، خود را مسئول و متعهد می داند که راهی به حقیقت پیدا کند، اما باید دید که او بدنبال کدام حقیقت است؟
بدون تردید انسان همواره در این تفکر است که خداوند متعال چرا او را آفریده و بر روی زمین مستقر فرموده است؟
آیا خداوند متعال نیازی به آفریده هایش دارد و اگر به بندگانش نیازمند نیست، پس هدفش از خلقت آنها چیست؟
بدون تردید، خداوند متعال بی نیاز مطلق است و هیچگونه نیازی به آفریده هایش ندارد.

قیامت

پس باید دید که چرا بندگان را آفرید و به آنها دستور داد که به ستایش و عبادت او بپردازند؟

مولای بزرگوار، امام صادق علیه السّلام می فرمایند:
خداوند تبارک و تعالی مخلوقاتش را بیهوده نیافریده و آنان را رها شده، خلق ننموده است، بلکه آفرینش مخلوقاتش برای نمایاندن قدرتش بوده و اطاعتش را بر آنان واجب گردانیده تا آنها را بدین وسیله مستوجب رضوانش نماید. آنها را نیافریده که سود به دست بیاورد و بدین وسیله دفع ضرر بکند، بلکه آنان را خلق فرمود تا به آنها منفعت برساند و آنها را به نعمت های جاودانی واصل گرداند.
کلام مولای بزرگوار علیه السّلام بیانگر این حقیقت است که خلقت انسان در پهنه هستی بیهوده نیست و خدای تعالی انسان را بدون هدف خلق نفرموده است، بلکه جهان خلقت، نمایش قدرت پروردگار متعال است بطوریکه خدای تعالی از خلقت جهان هستی دارای هدفی است.
براساس کلام مولای بزرگوار علیه السّلام هدف خلقت، رساندن انسانها به سعادت جاودانه است.
اما باید دید که رسیدن به این سعادت، چگونه امکان پذیر می باشد؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا