خدا کیست؟ چرا نباید فکر کنیم که خدا کیست؟
(خدا) God
در میان دینها و طرز فکرهای گوناگون آدمیان، باور به موجود یا موجوداتی برتر به نام خُدا حضور دارد.
در دینهای یکتاپرست جهان، مفهوم خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته میشود، اطلاق میگردد. از جمله دینهای یکتاپرست میتوان به دینهای ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام). در این دسته از ادیان صفات گوناگونی به موجودیت خدا نسبت داده میشود از جمله خشم، مهربانی، جاودانگی، آمرزندگی، فرزانگی و غیره. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند جدای از این جهان وجود دارد و جهان و انسان را آفریده است.
در دینهای دوگانهانگار همچون آیین زرتشت، دو موجود برتر و آفریننده در نظر گرفته میشود یکی سرچشمه خوبیها و دیگری خاستگاه بدیها، هرچند نام خدا برای موجودی که سرچشمه خوبیها پنداشته میشود بکار میرود.
در باور دسته دیگری از دینها از جمله بوداگرایی و هندوگرایی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان معمولاً نمادهای جنبههای گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به اینگونه دینها، دینهای چندخدا گفته میشود.
در باور صوفیگرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» مینامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند منسوب نیست.
گروه دیگری (از جمله عدهای از صوفیان) به همهخدایی باور دارند. همهخداباوران یا بدیگر سخن، گرایندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا میدانند.
گروه دیگری نیز به خدافراگیردانی (Panentheism) باور دارند. خدا-فراگیر-دانی شکلی از خداپرستی است که معتقد است خدا دربر گیرنده جهان است ولی برابر با جهان نیست. یعنی جهان ما بخشی از خداست.
به کسانی که به آفریننده و موجودی برتر باور ندارند ناخداباور (آتئیست) گفته میشود.
ایکس – شبهه: در اسلام نه تنها فکر نکردن در هیچ موردی توصیه نشده است، بلکه فکر کردن در تمامی موارد توصیه مؤکد قرار گرفته است.
خداشناسی اولین اصل توحید است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند: «اول الدّین معرفته» یعنی ابتدای دین شناخت خداست و بسیار توصیه شده است که حتی در دعا از خدا بخواهیم که به ما نسبت به خودش معرفت (شناخت) بدهد، که دعای زیبا و ژرف «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ … – خدایا تو خودت خود را به من بشناسان …» از جمله این آموزههاست.
الف – تمامی قرآن کریم سخن در معرفی خداوند متعال دارد و توصیه مؤکد شده است که در این آیات تعقل، تدبر و تفکر نمایید. اگر کسی در مورد این که «خدا کیست؟» فکر نکند، که اصلاً به هیچ معرفی دست نمییابد و خدا شناس نمیگردد. پس چطور ممکن است گفته شود که در مورد «خدا کیست» فکر نکنید؟! سوره توحید سراسر معرفی این است که خدا کیست و هم چنین بسیاری از آیات دیگر؛ مانند:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (الحشر، 22 تا 24)
ترجمه: اوستخدايى كه غير از او معبودى نيست داننده غيب و آشكار است اوست رحمتگر مهربان * اوستخدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاك سلامت[بخش و] مؤمن [به حقيقتحقه خود كه] نگهبان، عزيز، جبار [و] متكبر [است]، پاك است خدا از آنچه [با او] شريك مىگردانند * اوستخداى خالق، نوساز، صورتگر [كه] بهترين نامها [و صفات] از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين است [جمله] تسبيح او مىگويند و او عزيز حكيم است.
ب – نگفتهاند فکر نکنید که خدا کجاست؟ بلکه فرمودهاند که فکر کنید و بفهمید که اگر خدا در جایی باشد، لازم میآید که محدود به حدّ باشد و خدای محدود دیگر خدا نیست و ثانیاً اگر خدا در جایی باشد، جاهای دیگر خالی از خدا خواهد بود، پس باز چنین خدایی، خدای واقعی نیست، بلکه توهمی، تخیّلی و تصوری است و فکر کنید که خدا خود خالق زمان و مکان است، پس خود محاط خلقش قرار نمیگیرد. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در خصوص جا و مکان قائل شدن برای خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْهِ» – و هر کس به او جاهل شد، همانا به او اشاره میکند (برایش جسمیت و مکان قائل میشود)؛
«وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ» – و هر کس به او اشاره کرد، پس برایش حد (محدودیت) قائل شده است؛
«وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ» – و هر کس او را محدود نمود، او را قابل شمارش داند (هر محدودی شمردنی به عدد است)؛
«وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ» – و هر کس گفت: او در چیزی (فضا یا جایی) است، برای او در ضمن چیزی درآورده است؛
«وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ» – و هر کس گفت: او بر بالای (روی) چیزی است، مادون را خالی از او دیده است. (نهج البلاغه، خطبه اول)
ج – هم چنین نگفتهاند فکر نکنید، بلکه گفتهاند که طرح سؤال «خدا از کجا آمده» برای هستی محض و خالق هستی غلط است، چرا که «از کجا آمده»، صفت مخلوق و پدیده است که قبلاً نبوده و بعداً به وجود آمده است. لذا وقتی سؤال شود از کجا آمده، یعنی خودش معلول است و علت وجودی دیگری دارد؛ پس دیگر خدا و خالق نیست. وجود خدا ازلی است و قائم به ذات است، یعنی سابقه نیستی در او راه ندارد که سؤال شود از کجا پدید آمده است؟ و مخلوق نیست که سؤال شود علت وجودیاش کیست یا چیست؟
د – اما، نکته مهم در مورد تفحص و تحقیق در مورد «چیستی» خداست، که از آن نهی شده است. این نهی نیز بدین معناست که چون اصل سؤال غلط است، به پاسخی نمیرسید. چرا که چیستی، «ماهیت» است که بر «هستی» عارض میشود. و خداوند متعال ماهیت ندارد، چیزی بر او عارض نمیشود، هستی محض است و مرکب از صفت و موصوف نمیباشد، ترکیب نیست و تجزیه هم نمیشود، و اینها همه صفات پدیده و مخلوق است و او منزه (سبحان) از صفات مخلوقات خویش است.
1 – دقت شود که نه فقط در مورد «ذات خداوند متعال»، بلکه ذات هیچ چیزی برای ما و هیچ موجود دیگری قابل شناسایی نمیباشد و همه چیز با نشانههایش شناخته میشود و به نشانه نیز «اسم» گفته میشود. شما هر چه در معرفی خودتان و یا هر موجود دیگری (حتی یک درخت یا یک پشّه) بگویید، به اسمها و نشانههای او اشاره کردهاید و نه به ذاتش. لذا فرمودند به دنبال شناخت ذات خداوند متعال مروید، چون به نتیجهای نمیرسید، نه تنها احاطه علمی به او ممکن نیست و او «صمد» است، بلکه اساساً شناخت هیچ ذاتی ممکن نیست. خداوند متعال نیز خود را با اسمها و نشانیهایش معرفی نموده و شناسانده است، لذا در آیات فوق پس از بیانی اسمها و نشانیهایش فرمود: «لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى» و در آیهی دیگری فرمود:
«وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»
ترجمه: و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد و كسانى را كه در مورد نامهاى او به كژى مىگرايند رها كنيد زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مىدادند كيفر خواهند يافت.
در این مقاله با یک نگاه اجمالی ، به بررسی سوالات کودکان یک ساله تا نوجوانان ، در رابطه با وجود و چگونگی خداوند می پردازیم :
مشکل بسیاری از کودکان این است که والدینشان انرژی آنها را صرف همه چیز، از کلاس های هنری، ورزشی گرفته تا کامپیوتر می کنند، اما از درس ایمان غافلند…
آنها فراموش می کنند که آنچه می گویند و عمل می کنند ، یا نمی گویند و عمل می کنند، تأثیری ماندگار بر کودک می گذارد . بهترین راه ارتقاء زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصلی کلی که اکثر کارشناسان آن را تأیید می کنند این است که بگذارید بچه ها گفتگو را هدایت کنند و بعد با سؤال کردن شما، موضوع را پیگیری کنید.
با رشد درک و برداشت کودک از خدا، اگر از پیش بدانیم در انتظار چه نوع سؤالاتی باید باشیم ، با اطمینان بیشتری می توانیم به آنها کمک کنیم. پس به شناخت مراحل رشد روحی کودک و چند راهنمایی که چگونه با آنها از خدا حرف بزنیم نیاز داریم:
یک تا سه سالگی
گرچه کودکان نوپا بچه تر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند ، اما آن قدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی درباره ی خدا را یاد بگیرند.
در شروع مهم آموزش کلماتی مانند خدا، کتاب قرآن و پیامبر است. اگر بچه ها به سادگی با این کلمات مأنوس شوند، بعدها پایه ای برای گسترش مفاهیم بزرگ تر خواهید داشت.
باید پایه ای برای عشق و توجه به خدا بسازید که طبق گفته ی روان شناسان ، مهم ترین چیزی است که به کودکان خردسال، خدا را می فهماند.
سه تا پنج سالگی(شروع از مهد کودک و ادامه تا بزرگسالی)
این سؤال غلط است که: «چه طور کودکم را وادر کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چه طور به او نشان دهم که خدا در زندگی اش حضور دارد؟»
زمانی که بچه ها یک شادی ناگهانی را تجربه می کنند، یا در برابر شگفتی های اطرافشان حیرت زده می شوند یا از چیزی ناراحتند، زمینه ی فکری شان به روی این فکر باز است و شما می توانید حضور خدا را با حرف زدن از او به آنها نشان دهید.
یک دختر 5 ساله بلافاصله پس از مرگ پدربزرگش از شما می پرسد: «آیا او در بهشت رانندگی هم می کند؟ آیا از مادربزرگ (که یکسال قبل مرده است) نگهداری می کند؟».
او در اصل به اطمینان خاطر نیاز دارد. به او بگویید: «خودت چه فکر می کنی؟». کودک فکر کرده بود که خداوند آن قدر مهربان است که به پدربزرگش اتومبیلی برای رانندگی داده است و مادربزرگ را که از رفتنش دلگیر بود در کنارش قرار داده. پس لازم است که حرف او را تأیید کنید.
در فاصله ی سنی 3 تا 5 سالگی، کودکان خدا را شبیه انسانی می دانند که به آنها اتومبیل می دهد، اسباب بازی می دهد، و مراقب همه چیز است : موجودی دوست داشتنی.
چنین برداشتی به چنین پرسشی می انجامد: «آیا خدا می خوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا می رود؟ خدا کجا زندگی می کند؟» برای پایان دادن به این شرایط و برای تشویق حس کنجکاوی و تخیل کودک پیش دبستانی ، جوابی صادقانه بدهید بعد شما از او سؤالاتی بکنید که نسبت به گفتگو دل گرم شود.
کودک پیش دبستانی، هم چنان که خدا را تصور می کند آنچه را هم که شما درباره ی خدا بگویید واقع می پندارد.
آیه الکرسی را بخوانید و در حد خودش معنی کنید.
اگر به او بگویید: «اگر بد رفتاری کنی، خدا عصبانی می شود» او پدری عصبانی را مجسم می کند که آماده است برای جزئی ترین تخطی او را تنبیه کند.
بچه ها نمی توانند منتقدانه فکر کنند و صحبت های شما را ارزیابی کنند. وقتی با کودک پیش دبستانی درباره ی خدا حرف می زنید، کارشناس، شما هستید، بنابراین دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پیشیمان شوید.
شش تا ده سالگی
کودکانی که تازه به مدرسه می روند، می پرسند : «آیا خدا باعث مرگ می شود؟ آیا هر کاری من انجام بدهم خدا می فهمد؟مهم این است که والدین ضمن پاسخ دادن به این سوالات به کودک کمک کنند به خدا اعتماد کند و به سویش برود.
راه دیگر برای برقراری ارتباط شخصی بین بچه های دبستانی و خدا، خواندن داستان های دینی برای آنهاست.
آنها می توانند اساس این داستانها را در زندگی روزمره ی خودشان به کار گیرند . خصوصاً اگر آنها را به گفتگو و طرح سؤال ترغیب کنید. داستان های کتاب آسمانی را طوری انتخاب کنید که نشان دهد خدا در تمام طول زندگی با ماست.
شما می توانید با کودکان شش تا ده ساله درباره ی ارتباطشان با خدا حرف بزنید. به این ترتیب که وقتی هیچ کس نیست، آنها را به مکان های مقدس ببرید. پنجره ها، منبر یا محراب در سکوت احساس حیرت و قداست ایجاد می کند.
دوران پیش از نوجوانی / نوجوانان
کودکان هنگام گذشتن از دوران کودکی دچارتغییرات شگرفت جسمی و روانی می شوند و به سمت آزادی بیشتر حرکت می کنند. بنابراین، در این دوران حرف های شما باید به منظور کمک و ایجاد استنباطی شخصی از خدا باشد. چون آنها در این سنین یاد می گیرند افکار خاص خودشان را داشته باشند.
به محض این که شروع به درک نمادهای دینی مثل کتاب و قرآن و خطوط قرآنی کنند، می خواهند درباره ی معنی واقعی و عمیق این نمادها صحبت کنند. اگر فرزند نوجوانتان در حال آماده شدن برای پذیرش یک مراسم مذهبی است ، با اصطلاحات اعتقادی آن جماعتی با او حرف بزنید، که نوجوان می خواهد به آنها بپیوندد.
وقتی با نوجوانان راجع به خدا بحث می کنید، باید به آنها بگویید که: «خداوند برای ما مصیبت نمی فرستد بلکه به ما قدرت می دهد بر آن غلبه کنیم. خدا به دیگران هم میل کمک کردن به ما را می دهد.» توضیحات شما هر چه که باشد، کودک منتظر است ببیند آیا خودتان واقعاً به آنچه که می گوئید معتقدید یا نه. پس حتماً درباره ی خودتان و تلاش شخصی تان برای دستیابی به ایمان محکم، با آنها حرف بزنید.
بی هیچ ریاکاری بگذارید بچه ها شاهد احساس واقعی شما نسبت به خدا باشند. در این سالها نوجوانان به آنچه اطرافیانشان در طول زندگی درباره ی خدا گفته اند فکر می کنند. هر از گاهی نسبت به تعالیم مذهبی ای که به آنها آموخته شده اعتراض می کنند. در چنین حالتی والدین باید از سخنرانی اجتناب کنند و یادشان باشد که: پرسیدن و اعتراض کردن همواره بجا و مفید است.
روی اعتقادات خودتان تأکید کنید. برایش مثال بیاورید و ایمانتان را در اختیار نیاز کودک به شناخت و درک خدا قرار دهید. سرانجام نیرویی اخلاقی و معنوی به آنها می دهید که یک عمر دوام خواهد آورد.