دسته‌بندی نشده

متن روضه شهادت حضرت ام البنین

متن روضه وفات حضرت ام البنین

کی مدینه ز یاد خواهد برد
صحن چشمان گریه پوشت را
صبح تا شب کنار خاک بقیع
ناله و شیون و خروشت را
چشم‌های تو پر شفق می‌شد
در کنار چهار صورت قبر
مصحف دل ورق ورق می‌شد
در کنار چهار صورت قبر
خوب فهمیده حال و روزت را
آنکه امُ البکا تو را خوانده
مادر اشک، مادر ناله
پاره‌های دلت کجا مانده
آه وقت غروب مادر جان
تو و زینب چه عالمی دارید
یکی از دیگری پریشان تر
حال محزون و درهمی دارید
می نشیند عجب غریبانه
ام کلثوم در کنار رباب
می شود روضه خوان مجلستان
روی زرد و نگاه تار رباب
یکی از میهمان نوازی شان
یکی از تیر و دشنه می‌گوید
یکی از هُرم آفتاب و عطش
یکی از کام تشنه می‌گوید
پیش چشمان خون گرفته‌ عشق
از نگاهی کبود می‌گوید
یعنی از ماجرای بی کسی و
خیمه‌ی بی عمود می‌گوید
حرف سقا که پیش می آمد
گریه های سکینه دیدن داشت

متن روضه وفات ام البنین (س) و گریز به کربلا

ماجرای شهادت عباس
با لب تشنه اش شنیدن داشت:
او به سمت شریعه می‌رفت و
روح از پیکر حرم می‌رفت
همه‌ی دلخوشی خون خدا
صاحب بیرق و علم می‌رفت
همه در آستانه‌ی خیمه
چشمها خیره سمت علقمه بود
ناگهان عطر و بوی یاس آمد
به گمانم شمیم فاطمه بود
بانگ أدرک أخا در آن لحظه
مثل تیری به قلب بابا خورد
رفت سمت فرات اما حیف
بیقرار و خمیده بر می‌گشت
کوه غم روی شانه‌هایش بود
با دو دست بریده بر می‌گشت

 روضه وفات حضرت ام البنین

الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند
چوطفلان این سخنها را شنیدن
همه از هم خجالت میکشیدند
مسلمانان حسین مادر نداره
غریب است و کسی بر سر نداره
زجور ساربان بی مروت
دگر انگشت و انگشتر نداره
گل احساس را از من مگیرید
شمیم یاس را از من نگیرید
همه دار و ندارم را بگیرید
فقط عباس را از من مگیرید

روضه و توسل جانسوز حضرت اُم البنین سلام الله علیها

بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی
از خاک سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنه ی بهشت به دریا خوش آمدی
من زینبم به خانه ی مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
اینجا به نیت کمک و خدمت آمدی
باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام خلق فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم و آدم برای ماست
این خانه ی بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا پر نمی کند
سجاده را به غیر دعا پر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را پر نمی کند
ام البنین از بعد مادرم پدر خاک بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژه ی مادر صدا کنیم
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنیم
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
ام البنین قطعا شنیده ای که پر مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ و بر مادرم شکست
ام البنین در کنده شد و پر مادرم شکست
از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست
از آن به بعد بود سرش درد می گرفت
می خواست پا شود کمرش درد می گرفت
اما نترس دیگر شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه سر زده ها سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند
هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند
اینجا که آمدی به همه نور عین باش
فکر مرا نکن تو به فکر حسین باش
حسین ای تشنه لب حسین حسین
حسین عشق زینب حسین حسین
حسین ای بی کفن حسین حسین
حسین عریان بدن حسین حسین
در آن شبی که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد و نفسی گفت: دخترم
جان تو و حسین گل سرخ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
از آن به بعد مادر این سر جدا شدم
کم کم فراهم سفر کربلا شدم
کربلا کربلا کربلا
حرف کربلا شد، زینب دید همه چیز آماده است، الان وقتشه، حرف از کسی شد
آن که به ما یار میشود
در این مسیر مونس و غمخوار میشود
در کربلا هر آینه کررار میشود
می آید و به لشگر علمدار میشود
ام البنین تو آمدی که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتما به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غم های مانده بر جگر عالمین را
اسرار عشق و واژه ی ذخرالحسین* را
حتما به او بگو که امید برادر است
مشکی به او بده و بگو آب آور است
حتما بگو قضیه ی آن مشک پاره را
حتما بگو قضیه ی آن شیرخواره را
افتادن بدون پر آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را

مداحی برای شهادت حضرت اُم البنین

مداحی برای شهادت حضرت اُم البنین

ام البنین حق داری برا عباست گریه نکنی، آخه مادرم برا بچه ات مادری کرد، مادرم اومد سرش بغل کرد، نذاشت بچه ات تنها جون بده، اما مادرم وقتی رفت تو گودال دید دارن سر می برن، هی صدا زد بُنَیَ….
*امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: العباس ذخر الحسین؛ عباس ذخیره شده برای حسین است.

کی مدینه ز یاد خواهد برد
صحن چشمان گریه پوشت را
صبح تا شب کنار خاک بقیع
ناله و شیون و خروشت را
چشم‌های تو پر شفق می‌شد
در کنار چهار صورت قبر
مصحف دل ورق ورق می‌شد
در کنار چهار صورت قبر
خوب فهمیده حال و روزت را
آنکه امُ البکا تو را خوانده
مادر اشک، مادر ناله
پاره‌های دلت کجا مانده
آه وقت غروب مادر جان
تو و زینب چه عالمی دارید
یکی از دیگری پریشان تر
حال محزون و درهمی دارید
می نشیند عجب غریبانه
ام کلثوم در کنار رباب
می شود روضه خوان مجلستان
روی زرد و نگاه تار رباب
یکی از میهمان نوازی شان
یکی از تیر و دشنه می‌گوید
یکی از هُرم آفتاب و عطش
یکی از کام تشنه می‌گوید
پیش چشمان خون گرفته‌ عشق
از نگاهی کبود می‌گوید
یعنی از ماجرای بی کسی و
خیمه‌ی بی عمود می‌گوید
حرف سقا که پیش می آمد
گریه های سکینه دیدن داشت
ماجرای شهادت عباس
با لب تشنه اش شنیدن داشت:
او به سمت شریعه می‌رفت و
روح از پیکر حرم می‌رفت
همه‌ی دلخوشی خون خدا
صاحب بیرق و علم می‌رفت
همه در آستانه‌ی خیمه
چشمها خیره سمت علقمه بود
ناگهان عطر و بوی یاس آمد
به گمانم شمیم فاطمه بود
بانگ أدرک أخا در آن لحظه
مثل تیری به قلب بابا خورد
رفت سمت فرات اما حیف
بیقرار و خمیده بر می‌گشت
کوه غم روی شانه‌هایش بود
با دو دست بریده بر می‌گشت

مداحی شهادت حضرت ام البنین

ام البنین گفت: بشیر چند تا سوال ازت دارم، فرمود: به من بگو عباسمُ چطوری کشتن؟ گفت: ام البنین رفته بود برای گُلای حسین آب بیاره، اونقده بچه تشنه بودن بعضی از حال رفته بودن، بعضی ها لباس ها رو بالا برده بودن شکماشون رو خاک گذاشته بودن، رفت آب بیاره، مشک زد تو آب، مشک پر کرد، ام البنین کیف می کرد بشیر اینو می گفت، هی می گفت: باریک الله عباسم، خانم جان مشک گرفت از شریعه بیرون زد، باریک الله عباسم؛ اما خانم جان وسط را یه دست عباس تو بریدن، اما عباس با دست دیگه اش مشک گرفت، باریک الله عباسم؛ خانم جان تیر به چشمش زدن اما مشک رها نکرد، باریک الله عباسم؛ خانم دست دیگرش بریدن، رنگ ام البنین پرید، گفت: خانم جان اما عباس خم شد، آروم آروم مشک به دندونش گرفت اومد سمت خیمه ها، باریک الله عباسم؛ یه مرتبه یه جمله ای گفت صدای ناله ی ام البنین بلند شد، گفت: تیر به مشک عباس زدن، یه وقت گفت بیچاره عباسم. میگن ام البنین اومد جلو سکینه و رباب گرفت، عباسم هلال کن نتونست برا علی اصغر آب بیاره، هی اینو می خوند

حتماً بخوانید:

دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم

وقتی برگشتن مدینه خانم حضرت زینب روضه می گرفت، همه زن ها میومدن شروع می کرد روضه خوندن، مردم نبودید آقام حسین تشنه کشتن، علی اکبر اربعاً اربا کردن، مردم نبودید دستای عباسم بریدن، به شیر خوارمون رحم نکردن؛ یه مرتبه میدیدن از دم در صدای یه خانمی میاد، هی میگه بمیرم برا بچم از خجالت آب شد، نتونست آب بیاره، شاید زیر لب می گفت: خانم جان یا فاطمه الزهرا، شرمنده ام کردی شنیدم از تو کوچه وقتی سیلی خوردی نتونستی تا خونه بیای، اما از زینب شنیدم رفتی علقمه عباسم بغل کردی، حسین…

ام البنین کجایی بشیر خبر آورده
مژده بده که عباس یه قطره آب نخورده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا