دسته‌بندی نشده

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

داستان کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

یکی بود یکی نبود، در یکی از خونه های شهر زیبا و قشنگ قصه ی ما ، دختر مهربونی به اسم جولیا به همراه پدر و مادرش زندگی می کرد. جولیا دختری شیرین و بامزه با موهای نارنجی و ژولیده پولیده بود ، پوستش مثل برنج سفید بود و دونه های کک و مک همه جای گونه های سرخش دیده می شد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

بعضی اوقات که هوا ابری میشد و بارون شروع به باریدن می کرد ،جولیا جلوی آیینه مینشست و زل میزد به تصویر خودش توی ایینه ، اون همینجور که با یک ماژیک قرمز کک و مک های روی صورتش رو مثل ستاره ها به هم وصل می کرد، به ماه و ستاره ها و سیاره ها و کهکشان هایی فکر می کرد که آرزو داشت یه روزی اونجا بره و اونا رو از نزدیک ببینه.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

یک روز پاییزی جولیا به همراه مادربزرگش برای قدم زدن و دونه دادن به کبوترها به پارک رفت.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

مادربزرگ جولیا خیلی کبوترا رو دوست داشت و فکر می کرد که این وظیفه ی اونه که به کبوتر ها غذا بده و به نظر میرسید که کبوتر ها هم اونو دوست دارن و از دیدنش خوشحال میشن.اما جولیا اونا رو دوست نداشت بچه ها، و به نظر نمی رسید که اونا هم جولیا رو دوست داشته باشن.هربار که جولیا یک تیکه نون براشون مینداخت اونا پر می زدن و از اونجا میرفتن.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

وقتی مادربزرگ یک تکه نون دیگه به جولیا داد تا برای کبوترا بندازه اون تصمیم گرفت که نون رو خودش بخوره، اما مادربزرگش سرش رو به علامت نه تکون داد و کبوترها هم قبل از اینکه نون به زمین بیفته پرواز کردن و از اونجا رفتن.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

بعد در ست در همون موقع تکون تکون خوردن پرهای سیاهی توجه جولیا رو به خودش جلب کرد.اون یک پرنده ی بزرگ بود، پرهای سیاهی داشت و نوکش هم تیز بود، و نونی رو که جولیا روی زمین انداخته بود با نوکش برداشت و خورد.جولیا با خوشحالی شروع به خندیدن کرد و یک تیکه نون دیگه انداخت.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

کلاغ هم یلافاصله اونو از روی زمین برداشت و خورد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

اما در همون موقع مامان بزرگ جولیا دنبال کلاغ دوید و کلاغ بیچاره هم مجبور شد سریع پرواز کنه و بره روی شاخه ی درخت بشینه.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

وقتی که جولیا و مادربزرگش داشتن به خونه برمیگشتن ،مامان بزرگ براش توضیح داد که :” ما به کلاغا غذا نمی دیم، اونا لیاقت خوردن نون رو ندارن، کلاغا پرنده های بدی هستن، اونا بدجنس و شرور و حیله گرن”

اما بچه ها جولیا اینطوری فکر نمی کرد ، اون یه نظر دیگه ای داشت، جولیا کلاغا رو دوست داشت و به نظرش اونا خیلی هم زیبا و قشنگ بودن و به نظر میرسید که کلاغ ها هم جولیا رو دوست دارن.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

صبح روز بعد کلاغ سیاه قصه ی ما روی نیمکت مورد علاقه ی جولیا و مامان بزرگش نشسته بود و منتظر بود تا اونا برسن.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

وقتی که جولیاو مامان بزرگش وارد پارک شدن و کلاغ رو دیدن ،مامان بزرگ جولیا با کیفش دنبال کلاغ کرد و اونو فراری داد ولی کلاغ پرواز نکرد و فقط ازروی نیمکت پرید روی زمین و شروع کرد به این طرف و اون طرف رفتن ، کلاغ با کنجکاوی به جولیا و مادربزرگش نگاه میکرد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

مادربزرگ دوباره کلاغ رو دنبال کرد و بعد یک مشت نون برای کبوترها روی زمین ریخت.کلاغ بیچاره روی شاخه ی درخت پرید و از اونجا به جولیا و مامان بزرگش نگاه کرد.جولیا هم با ناراحتی و غصه به کلاغ نگاه می کرد و با خودش فکر می کرد که این چقدر بی انصافیه و ناعادلانه ست.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

وقتی که خورشید به وسط اسمون رسید ، جولیا و مامان بزرگش آماده ی برگشتن به سمت خونه شدن.کلاغ که فهمیده بود اونا دارن می رن دنبالشون کرد و از شاخه ای به شاخه ی دیگه پرید، اون از روی شاخه ی درختابه سمت چراغ قرمز خیابون پرواز کرد و بعد نشست روی زمین و این طرف و اون طرف رفت ، خلاصه پشت سر جولیا و مامان بزرگش پرواز می کرد و هر جایی که اونا میرفتن میرفت.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا حسابی تعجب کرده بود و شگفت زده شده بود.اون با خودش فکر می کرد:” این فقط یه کلاغ معمولیه و خیلی هم زیباست و به نظر نمیرسه که بدجنس و حیله گر باشه”

وقتی که جولیا و مادربزرگش به خونه رسیدن، جولیا برای دوستش کلاغ دست تکون داد و با اون خداحافظی کرد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

صبح روز بعد جولیا زود از خواب بیدار شد و بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به پارک شد.اون تمام جیب های لباسش رو پر از خورده های نون کرده بودو میخواست همه ی اونا رو برای دوستش کلاغ بریزه.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

اما بچه ها جون وقتی که جولیا به پارک رسید اثری از کلاغ نبود که نبود و جولیا هر جا رو که نگاه کرد نتونست کلاغ رو پیدا کنه و ببینه.اون روی نیمکت نبود، روی شاخه ی درخت ها هم نبود، حتی تو آسمون یا زیر بوته ها هم نبود.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا با ناراحتی و نا امیدی به خونه شون برگشت.پدر و مادر و مادربزرگش با دیدن صورت ناراحت و غمگین جولیا هم نگران شدن هم متعجب بودن که چه اتفاقی برای دختر شاد و خوشحالشون افتاده؟

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا یک راست به سمت اتاقش رفت و با بغض روی لبه ی تختش نشست.اون خیلی احساس تنهایی و ناراحتی می کرد بچه ها.چرا کسی نمی خواست با اون دوست بشه؟چرا کبوترها اونو دوست نداشتن؟چرا کلاغ سیاهه یه دفعه ناپدید شد و غیبش زد؟

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا همونطور که در حال غصه خوردن بود ناگهان صدایی از پنجره به گوشش رسید، یعنی چه کسی با چشم های سیاه و براقش داشت به جولیا نگاه می کرد؟ بله بچه ها جونم اون کلاغ بود ، کلاغ داشت با نوکش تند و تند به پنجره ی اتاق جولیا نوک می زد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا فوری صندلی اتاقش رو اورد و زیر پنجره گذاشت و بعد از اون بالا رفت و پنجره رو باز کرد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا با هیجان گفت :” من فکرکردم تو از پیشم رفتی” . اون از اینکه دوستش برگشته بود خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن و شادمانی کردن.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

جولیا تمام خورده نون هایی رو که برای کلاغ آماده کرده بود روی لبهی پنجره ریخت و کلاغ هم بلافاصله با خوشحالی شروع کرد به نوک زدن و خوردن.جولیا هم با شجاعت و جرات به آرومی و مهربونی شروع به نوازش کردن کلاغ کرد.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

وقتی که غذا خوردن کلاغ تموم شد و اون تمام خوردهنونا رو خورد از اونجا پرواز نکرد و نرفت، بلکه برای گوش دادن به داستان ها و قصه های جولیا همون جا موند و رقص ها و حرکات خنده داری برای سرگرم کردن جولیا انجام داد.چقدر خوب بود که جولیا بالاخره یه دوست پیدا کرده بود بچه ها و جولیا از این موضوع خیلی خوشحال و راضی بود.

قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو

separator line

حتماً بخوانید:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا