چگونه به خوشبختی دست پیدا کنیم؟راه های رسیدن به خوشبختی باعشق کدام است؟
آدما اشتباه میکنن دنبال خوشبختی میگردن،
خوشبختی پیدا کردنی نیست ، خوشبختی ساختنی ست …
آیا واقعاَ شاد هستید؟
آیا اصلاً میدانید شاد بودن به چه معنی است و برای رسیدن به خوشبختی چه باید کرد؟
این سوالات برای کسانیکه به دنبال خوشبختی هستند خیلی مهم است. اگر میخواهید شاد باشید باید درک کنید که میتوانید شاد باشید و باید شاد باشید. خیلیها بهاشتباه باور دارند که لیاقت خوشبختی را ندارند و بدبختی خود را بعنوان سرنوشتشان پذیرفتهاند. حقیقت این است که خوشبختی، مثل هر چیز دیگری در زندگی، باید پرورانده شود.
در این مقاله از دلگرم شما را خوشبختی و راه های رسیدن به خوشبختی آشنا میکنیم با ما همراه باشید.
مقدمه ای در مورد خوشبختی
خوشبختی چیست؟
آيا خوشبختي :
- پول زياد است؟
- تحصيلات عالي است؟
- يك ماشين آخرين مدل است؟
- يك خانه شيك و استثنائي است؟
- يك همسر زيبا و خوش تيپ يا پولدار و مقام دار و خلاصه استثنائي است؟
- يا اينكه نه خوشبختي چيز ديگريست؟
- در واقع خوشبختي يك احساس است.
- معني اينكه خوشبختي يك احساس است چيست؟
ميدانيم كه احساسات ما در ذهنمان تجربه مي شوند. يعني تمام عوامل بيروني وقتي بر محمل ذهنيات ما سوار شده و رنگ آنرامي پذيرند احساساتمان را مي سازند. پس در آن واحد دو انسان از يك منظر واحد دو احساس متفاوت را تجربه مي كنند.
حال ببينيم اين احساس خوشبختی چگونه است ؟
طبيعي است كه وقتي انسان پول كافي بدست مي آورد تا مايحتاجش را تامين كند احساس خوبي دارد و از داشتن آن پول احساس رضايت و خوشبختي مي كند.
ولي وقتي در عين داشتن پول كافي براي مايحتاجش به محض اينكه با كسي مواجه شد كه از او پول بيشتري دارد، دچار عناد بخود و يا عناد به ديگري مي شود، آيا در اين لحظه احساس خوشبختي و احساس رضايت از خودش خاتمه مي يابد؟
و يا اگر انگيزه اش از پول درآوردن آن باشد كه بيشتر از ديگران داشته باشد، غيرازاين نيست كه هيچوقت احساس خوشبختي نمي كند.
وقتي كسي توفيق و همت آنرا دارد كه درس بخواند و به مدارج بالاي علمي برسد، از پيشرفت خود خوشحال شده و احساس خوشبختي مي كند ولي اگر هدفش آن باشد كه از ديگران از نظر علمي جلو بزند نه تنها در طول تحصيل بلكه بعد از فارغ التحصيل شدن هم احساس رضايت و خوشبختي نخواهد كرد.
در مورد ماشين و خانه و همسر استثنائي هم به همين ترتيب، اگر هدفمان از زندگي مشترك آنست كه همسري دلنشين، محب، مسئول، يكرنگ وهمراه در زندگي داشته باشيم، از داشتن او احساس خوشبختي وسعادت مي كنيم. ولي اگر هدفمان داشتن همسري پول دارتر، والامقام ترو هرچه تر ديگر داشته باشيم، آن موقع است كه دائم او را با همسر ديگران مقايسه كرده واحساس خسران وبدبختي مي كنيم.
آيا ما تاوقتي سلامتيم و مفيديم و قدرت كار و فعاليت كردن را داريم قدر آنرا ميدانيم؟ يا اينكه وقتي خداي ناكرده آنرا به نوعي از دست داديم احساس بدبختي مي كنيم؟
آيا وقتي آزادي و امنيت داريم قدر آنرا ميدانيم ولذتش را ميبريم يا وقتي از دستش داديم افسوسش را ميخوريم؟
آيا از خودمان رضايت داريم يا دائم با مقايسه نداشته هاي خود با داشته هاي ديگران حالمان را بد كرده واحساس بدبختي را به خود تحميل مي كنيم.
آيا به جاي اينكه از آنچه كه داريم خوشحال و راضي باشيم، دائم در حسرت آنچه كه نداريم به سر مي بريم؟
آيا در رويا هايمان به آنچه كه دوست داريم داشته باشيم مي انديشيم، يا دائم خود را در معرض از دست دادن داشته هايمان و يا حسرت خوردن به آنچه نداريم مي بينيم؟
پس چاره ی خوشبختی چيست؟
با توجه به اينكه حق هر كسي است كه از زندگي و رفاه برخوردار باشد و پيوسته در راه كمال قدم بردارد چه كنيم كه طي كردن اين مسير توام با لذت و نشاط و احساس خوشبختي باشد؟
مثال :
كم نيستند آدمهائي كه در عين بهره مندي از همه نعمات زندگي احساس بدبختي مي كنند. مثلا” مدتي پيش در بازار يكي از آن حاجي ها كه خودش هم توليد كننده و هم فروشنده لوازم التحرير است و معمولا” كسي كه خودش بدون واسطه توليداتش را مي فروشد درآمد خيلي بالائي دارد ، آنچنان از سختي روزگار ناله ميكرد كه اگر اورا نمي شناختي مي گفتي حتما” محتاج نان شبش است.
در حاليكه يك روز كه براي زيارت خاك مادرم ماشين نبرده و با مترو رفته بودم از آخرين ايستگاه مترو به بهشت زهرا را با اتوبوس رفتم و برگشتم . آقائي كه بليط ها را از مردم ميگرفت آنقدر با روي خوش و رضايت خاطر بليط ها را از مردم ميگرفت كه فكر ميكردي چه آدم شاد و سرزنده و خوشبختي است.
در آن روز به دليل مشكلات عديده دلگرفته بودم ولي با ديدن اين آدم خوشحال و راضي كه در شرايطي زير حداقل يك زندگي بود ، به كل روحيه ام تغيير كرده و يادم افتاد كه چقدر نعمت هاي فراوان و آدم هاي خوب و مثبت در اطرافم هست كه از بياد آوردن آنها غافل مانده ام وفراموش كرده ام كه چقدر خوشبختم.
مثال :
خانمي از همكارانم خيلي به ماديات و موقعيت اجنماعي حساسيت نشان ميداد.روزي از اوايل انقلاب كه سطح حقوقي كارمندان دولت بشدت نزول كرده بود، با حسرت و اندوه مي گفت كه يك راننده لودر روزي سي و چند هزار تومان درآمد دارد در حاليكه ما در ماه اين درآمد را نداريم. در جوابش گفتم كه مي تواند به همان شغل مشغول شود تا حسرت اين درآمد را نخورد. او از اين پيشنهاد من برآشفته شد چون به عنوان يك خانم كارشناس خود را يك سرو گردن بالاتر از آدمهاي زير ليسانس ميديد، ولي در ضمن چشمش برنميداشت كه آدمي با تحصيلات كمتر از او آن همه درآمد داشته باشد.
مثال :
در فيلم ليدي كارولين لمب ، اگر اين خانم توانائي آن را داشت كه مهر اصيل همسرش به خودش را درك كند مي توانست با او زندگي شاد و سعادتمندانه اي را داشته باشد ولي چون به دليل عصبيتهايش (بخصوص برتري طلبيهايش) نياز به تجربه جديدي داشت به سمت يك عشق آتشين ولي عصبي كشيده شد كه جز رسوائي و عناد به خود حاصلي برايش نداشت.
مثال:
دخترخانم و آقا پسري با هم آشنا ميشوند و از هم صحبتي و ديدار هم خيلي خوشحال و راضيند و احساس خوشبختي مي كنند. ولي بعد از چند ماه توسط خانواده هايشان تحت فشار قرار ميگيرند كه تصميمشان را بگيرند كه بالاخره مي خواهند ازدواج كنند يا نه.
در اين لحظه احساس رضايت و خوشبختي دو طرف تبديل مي شود به اضطراب و تنش. هر كدام از اين دو از خود رفتارها و افكاري بروز ميدهند كه قبلا” اصلا” به ذهنشان خطور نمي كرده و هركدام به نوعي از وضعيت جديد خود به هراس مي افتند.
چرا اينطور ميشود؟
اگرهر يك از اين خانم و آقا مهرطلب باشد ، انتظار دارد كه در اين مرحله طرف مقابل عاشق و دلخسته و بيقرار او باشد تا با او ازدواج كند و در واقع نظر طرف مقابل است كه براي او تصميم ميسازد و خودش از احساساتش بي خبراست و نمي داند كه طرف مقابل را دوست دارد يا نه.
اگر عزلت طلب باشد از اين كه بخواهد تصميم بگيرد آنهم تصميمي كه او را در قيد ازدواج قرار ميدهد دچار اضطراب مي شود و ناگهان رشته انس و الفتي كه با آن آقا و يا خانم دارد بريده ميشود و اصلا” احساس مهري به او نمي كند.
اگر برتري طلب باشد ناگهان به ذهنش مي آيد كه براي من موقعيتهاي بهتري از اين آدم وجود دارد و آنوقت دچار احساس فريب مي شود و به اين نتيجه ميرسد كه علاقه اي به اين خانم يا آقا ندارد.
حاصل آن ميشود كه احساس رضايت و خوشبختي تبديل مي شود به اضطراب و دلتنگي و احساس فريب و فشار و بدبختي.
مثال :
موقعيت كاريمان به خطر مي افتد و به حد مرگ دچار احساس بدبختي و اضطراب مي شويم. اين يك واقعيت است كه ازدست دادن كار اضطراب شديدي به دنبال دارد، ولي چه بسا كه شانسي باشد براي شروع يك كار جديد و پر هيجان.
مثالهاي فوق بيانگر اين واقعيت است كه ميزان خوشبختي و احساس رضايت ما در زندگي نسبت عكس دارد با توقعات عصبيمان.
يعني چه ؟
يعني اينكه توقعات عصبي مانع از ديدن داشته ها و نعماتي ميشود كه در دسترسمان است. و هر چه اين توقعات را كم كنيم به احساس رضايت و خوشبختي خود افزوده ايم.
پس چه كنيم كه خوشبخت تر باشيم
1- همت كنيم و جهد كنيم تا حسنهاي خودمان و اطرافيانمان را بنويسيم. براي اينكه اينكار را بهتر انجام دهيم به ترتيب خودمان و اطرافيانمان را از صحنه زندگي حذف كنيم و ببينيم كه چه چيز را از دست ميدهيم. اين امر باعث مي شود كه قدرشناسيمان بيشتر شود و قدرت بيشتري در ديدن حسن هاي خود واطرافيانمان پيدا مي كنيم.
همينطور موقعيتهاي كاري و زندگيمان را حذف كنيم تا با ديد قوي تر حسن هاي وجودي آنها را درك كنيم.
2- وقتي كه توانائي ديدن اين حسن ها را پيدا كرديم تمرين شاكربودن كنيم.
3- عوامل تغيير احساساتمان را شناسايي كنيم و روي ريشه هاي اين تغيير احساسات كار كنيم.
مثلا مقايسه، بيش از نود درصد در منفي كردن احساسات انسانها نقش دارد،
تحقير، تمسخر، تكبروتفاخر، عيب جوئي وامثالهم در منفي كردن احساسات انسانها نقش دارد
مثال: در مثالي كه راجع به دختر خانم و آقا پسري كه در بالا ذكر كرديم اگر اين دو قدرت ديدن حسنهاي هم را داشته باشند ، اثر عوامل خارجي روي آنها كم ميشود.
از طرفي اگر از تكنيك سنجش تغيير احساسات استفاده كنند مي توانند به ريشه هاي عواملي كه احساس خوبشان را به احساس بد تبديل مي كند پي ببرند.
در غير اين صورت ديگران با رفتارهاي تحقيري و تمسخرآميزو تكبروتفاخرو عيب جوئي احساسات انها را منفي كرده ورابطه اشان را تخريب مي كنند.
چگونه احساس خوشبختی کنیم؟
داشتن هدف مشخص
خوشبختی برای افراد مختلف معانی متفاوت دارد. برای مثال، خوشبختی از نظر یکی آن است که جان و مال خود را وقف کمک به دیگران کند و حال آن که از نظر دیگری ممکن است، داشتن دوستان خوب و یکدل یا رسیدن به شهرت و افتخار و از این قبیل باشد؛ اما چیزی که مهم است و هیچگاه تغییر نمیکند.
این است که هدف باید روشن باشد، زیرا بسیاری از مردم هستند که برای خوشبختی و موفقیت در زندگی بسرعت گام بر میدارند و به طور پیوسته فعالیت میکنند و لحظهای از لحظات زندگی خود را بیهوده هدر نمیدهند، اما هدفشان مشخص نیست و مدام از این شاخه به آن شاخه میپرند.
بنابراین برای خوشبخت بودن کافی است بدانیم که چه اهدافی در زندگی داریم، همچنین باید با افکار و روحیه خود بیشتر آشنا شویم و برای رسیدن به اهدافی که باور داریم خوشبختمان میکنند، برنامهریزی کنیم. در نتیجه وقتی اهدافمان را دنبال میکنیم، احساس بهتری نسبت به خود پیدا خواهیم کرد. پس باید هدف خود را مشخص کرده، همیشه به آن فکر کنیم و برای رسیدن به آن نقشه بکشیم و تلاش کنیم.
برای رسیدن به خوشبختی واقعی چه مسیری را باید طی کنیم؟
نکته برای رسیدن به خوشبختی در زندگی اشاره میکنیم.۱. بدانید که چه چیزی شادتان میکند. هرکسی برای رسیدن به شادی و خوشبختی نیازهای خاصی دارد و چیزی که باعث شادی یک نفر میشود، ممکن است برای دیگری اینطور نباشد. باید با خودتان بیشتر آشنا شوید و نگران این نباشید که امیال و خواستههایتان با همنوعانتان متفاوت است یا خیر.
برای رسیدن به اهدافی که باور دارید شادتان میکنند، برنامهریزی کنید. وقتی اهدافتان را دنبال میکنید، روحیه بهتری خواهید داشت و بخاطر دنبال کردن چیزی که برایتان اهمیت دارد، احساس بهتری به خودتان پیدا حواهید کرد.
دور و برتان را با آدمهای شاد پر کنید. وقتی اطرافتان پر از آدمهای ناامید و افسرده باشد، خیلی راحت دچار افکار منفی میشوید. برعکس، وقتی دور و بر آدمهای شاد باشید، روحیه مثبت آنها در شما نیز اثر خواهد گذاشت.
وقتی چیزی خوب پیش نمیرود، به جای افسوس خوردن به دنبال راهحل باشید. افراد شاد و خوشبخت اجازه نمیدهند که موانع زندگی بر روحیه آنها تاثیر بگذارد زیرا میدانند که با کمی فکر کردن میتوانند وضعیت موجود را به نفع خود تغییر دهند.
هر روز چند دقیقه به چیزهایی که شادتان میکند فکر کنید. این چند دقیقه فرصت لازم برای متمرکز شدن روی نقاط مثبت زندگی را به شما میدهد و شما را به خوشبختی و شادی طولانی میرساند.
همچنین خیلی مهم است که هر روز زمانی را به انجام کار خوب برای خودتان اختصاص دهید. چه مهمان کردن خودتان به یک ناهار خوشمزه باشد، چه یک حمام طولانی گرم، یا صرف کردن زمان بیشتری برای ظاهرتان، با این کارها روحیهتان بسیار بهتر خواهد شد.
پیدا کردن نکاتی خندهدار در موقعیتهای مختلف راهی برای رسیدن به شادی و خوشبختی است. بااینکه زمانهایی وجود دارد که نیازمند این است که جدی باشید، اما در مواقع مناسب راهی برای شوخی و شوخطبعی پیدا کنید تا همه چیز برایتان مفرحتر به نظر برسد.
حفظ سلامتی یک راه عالی دیگر برای رسیدن به خوشبختی است. داشتن اضافهوزن یا نخوردن غذاهای سالم و مغذی میتواند تاثیری منفی بر روحیه شما داشته باشد. علاوهبراین، ورزش یکی از راههای شناختهشده برای تولید اندورفین در بدن است که مسئول ایجاد احساس شادی است.
و آخر اینکه، خیلی مهم است که درک کنید شما شایسته خوشبخت شدن هستید. آنهایی که باور دارند لیاقت خوشبختی را ندارند، به طور ناخودآگاه، تلاششان برای دست یافتن به خوشبختی را خراب میکنند. درصورت لزوم هر روز به خودتان بگویید که لیاقت شاد بودن را دارید و به راهکارهایی برای رسیدن به شادی و خوشبختی فکر کنید.
تعریف خوشبختی بسیار دشوار است اما اکثر افراد میدانند که شاد و خوشبخت هستند یا خیر. افراد زیادی باور دارند که خوشبختی شکلی از شانس است و بعضی افراد سرنوشتشان این است که شاد و خوشبخت باشند، درحالیکه در سرنوشت بعضی دیگر بدبختی نوشته شده است. حقیقت این نیست. همه آدمها میتوانند با بکارگیری این نکات به موفقیت و شادی در زندگیشان دست یابند. بااینکه این نکات بسیار جزئی و ساره بودند اما کمکتان میکنند هر روز قدم جدیدی برای رسیدن به خوشبختی بردارید.
ویدئو های مربوط به خوشبختی
گردآوری شده ی مجله ی اینترنتی دلگرم
مرجان امینی