نقش احساسات و عواطف در زندگی چیست؟
تاثیر احساسات و عواطف در زندگی
مجموعه ای از حالات مانند، خشم، تنفر، شادی، عشق، اندوه، آرزو، ترس و… احساسات هر فرد را تشکیل می دهند. حرکات کسی که می خندد، برای هر فردی قابل فهم است. ایما و اشاره در سرتاسر جهان معتبر و بیانگر احساسات و عواطف انسان و از ویژگیهای ذاتی وی هستند. وجود احساسات به انسانها کمک می کند که با هم ارتباط بر قرار کنند. احساسات بیانگر وضعیت روانی افراد بوده و برای رفتار مناسب در شرایط مختلف بسیار مهم هستند.
متخصصان و روان شناسان اجتماعی در مورد اینکه تکامل نقش مهمی در روان آدمی را به قلب واگذار کرده است، بررسی های زیادی انجام داده اند و به این مهم تاکید می کنند که در لحظات بحرانی که در زندگی هر فردی اتفاق می افتد، قلب فرد بر مغزش برتری دارد. آنها می گویند در هنگام مواجه شدن با گرفتاری ها و تعهداتی که بیش از آن اهمیت دارند که فقط به دوش عقل نهاده شوند (مواقع خطر، پافشاری برای رسیدن به هدف علیرغم ناامیدی، تشکیل خانواده و …)، احساسات و عواطف راهنمای ما هستند.
هر احساس و عاطفه آمادگی متفاوتی را برای عملکرد در اختیار آدمی قرار می دهد. هر کدام از احساسات، ما را در همان مسیری که درستی آن بارها و بارها در طول زندگی تاریخ بشر به اثبات رسیده است، راهنمایی می کنند.با قلب است که می توان درست دید، چشم آنچه را که اساسی است نمی بیند.
امیال و انگیزه های آنی برای عمل هر یک از هیجانات انسان، نوعی تمایل و انگیزه آنی برای عمل هستند. واژه emotion از فعل لاتین motere به معنی «حرکت و جنبش» ریشه گرفته است و تمایل به حرکت و عمل را در هر یک از احساسات و عواطف آدمی نشان می دهد. آن دسته از احساسات و هیجانات که منجربه عمل می شوند. در هنگام نگهداری از فرزندان، نمود کاملا آشکاری دارند.
در گنجینه احساسات انسان، هر احساسی نقش یگانه ای را ایفا می کند. محققان به کمک روش های جدیدی که امروزه برای نگریستن به درون بدن و مغز آدمی ابداع شده اند، توانسته اند به جزئیات روانشناسانه بیشتری در مورد اینکه چطور هر احساس، بدن را برای نوع خاصی واکنش آماده می کند دست یابند.
واکنش بدن در مقابل احساسات مختلف
احساس خشم
احساس خشم باعث می شود خون به طرف دست ها جریان یابد و در دست گرفتن سلاح یا ضربه زدن به دشمن آسانتر صورت بگیرد. ضمنا ضربان قلب هم افزایش می یابد و ترشح هورمون هایی مثل آدرنالین باعث تولید انرژی کافی برای تهاجم می شود.
احساس ترس
احساس ترس باعث می شود خون به طرف عضله های استخوانی بزرگ مثل عضلات پا برود تا فرار را آسانتر کند. به همین خاطر است که به هنگام ترس، رنگ چهره مثل گچ سفید می شود زیرا خون به طرف پاها جاری شده است.
احساس شادی
در هنگام شادی، آن بخش از مغز که بازدارنده احساسات منفی است فعال است و انرژی بدن زیاد می شود و مراکزی در مغز که اندیشه های نگران کننده را تولید می کنند از فعالیت باز می ایستند. این وضعیت موجب استراحت کلی بدن می شود و آنرا برای انجام هر فعالیتی آماده می کند و شور و اشتیاق لازم را برای حرکت به سوی اهداف عالی تر در اختیارش قرار می دهد.
احساس مهربانی و رضایت
عشق، مهربانی و رضایت جنسی نوعی برانگیختگی ایجاد می کند که در واقع نوعی مقابله فیزیولوژیک با واکنش «جنگ یا گریز» است که در هنگام ترس یا خشم بروز می کند. به این نوع برانگیختگی «آرمیدگی» می گویند که مجموعه ای از واکنش های موجود در سراسر بدن است که نوعی آرامش و رضایت خاطر را بوجود می آورد.
احساس تعجب
در هنگام تعجب، بالا بردن ابروها، میدان دید را وسیعتر می کند و همچنین باعث می شود نور بیشتری به شبکیه چشم برسد. از این طریق شخص اطلاعات بیشتری راجع به موضوعی که باعث تعجبش شده است به دست می آورد و راحتتر با آن رو به رو می شود.
احساس تنفر
به نظر می رسد اظهار تنفر در همه جای دنیا به شکلی یکسان صورت می گیرد و پیام مشابهی را ارسال می کند. مثلا واکنش به بوی چیزهای نامطبوع و بدبو که باعث تغییر حالت چهره به صورت جمع شدن حالت لب بالایی و چروک خوردن بینی می شود.
احساس غم و ناراحتی
در موقع بروز غم و غصه، وظیفه اصلی بدن کمک به سازگاری با آن ضایعه (مثلا مرگ یکی از نزدیکان) است. غم و ناراحتی به ویژه افسردگی، انرژی و شور و شوق برای زندگی را کاهش می دهد و هر چه عمیقتر می شود، سوخت و ساز بدن کندتر می شود.
اعمال زیست شناسانه فوق، بیشتر از طریق تجارب زندگی و فرهنگ بشری شکل می گیرند. به عنوان نمونه از دست دادن همسر موجب غم و اندوه می شود اما نحوه ابراز غم در مراسم تشییع و غیره در نقاط مختلف جهان فرق می کند و به فرهنگ مردم بستگی دارد.
شعور عاطفی و شعور عقلانی انسان
این دو شعور یا دو شیوه متفاوت و اساسی آگاهی بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و حیات ذهنی ما را می سازند. «شعور عقلانی و منطقی» شیوه درک مسائل از طریق تکیه بر آگاهی، اندیشه، توانایی تعمق و بررسی و واکنشی متقابل است. «شعور احساسی» نوعی سیستم آگاهی دهنده قدرتمندی است که گهگاه به نوعی غیرمنطقی عمل می کند.
این دوگانگی منطقی احساسی شبیه اختلاف و تفاوتی است که میان «قلب» و «سر» وجود دارد. این که قلبا به درست بودن چیزی یقین حاصل می کنیم، نوع متفاوتی از اعتقاد و اطمینان است که شاید از برخی لحاظ عمیقتر از اطمینانی باشد که با تکیه بر شعور منطقی خود به دست می آوریم.
به هر حال هر چقدر احساسات در فرد قویتر باشند، سلطه شعور احساسی بر ذهن او هم بیشتر می شود و به همان میزان از کارایی شعور منطقی اش کاسته می شود. به نظر می رسد برتری درک متکی بر احساسات بر درک متکی بر منطق، برنامه ای تکاملی است و برای مواقعی که در معرض خطر قرار می گیریم، طرح ریزی شده تا احساسات و درک شهودی، راهنمای واکنش های فوری مان باشد.
این دو نوع شعور با هماهنگی کامل و در ارتباط تنگاتنگ بر یکدیگر عمل می کنند و با اتکا به شیوه های مختلف، ما را در زندگی راهنمایی می کنند. به طور معمول میان شعور احساسی و شعور منطقی تعادل وجود دارد. یعنی هنگامی که احساس یا هیجانی سر بیرون می آورد بر شعور عقلانی تاثیر می گذارد و توسط آن مورد اصلاح قرار می گیرد و بعضی اوقات هم از طرف شعور عقلانی پس زده می شود.
در اکثر اوقات این دو شعور به نوع شگفت آوری هماهنگ هستند و همان قدر که احساسات در مقابل عقل جنبه اساسی دارد عقل هم در مواجهه با عواطف، عاملی مهم به شمار می رود. اما هنگامی که پای شهوات و امیال نفسانی به میان می آید این تعادل به هم می خورد و آن وقت این شعور احساسی است که دست بالا را دارد و شعور عقلانی را از میدان به در می کند.
همچنین بخوانید:
چگونه در دوران عادت ماهانه آرامش بیشتری داشته باشیم؟