درمان اعتیاد عاطفی(وابستگی بیش از حد)
اعتیاد عاطفی
زن وشوهر دو زوج مكمل اند.اينان سنت نبي اكرم را به جاي آورده اند و با ازدواج مي روند كه حيات دمنده اي را رقم بزنند كه نه تنها سعادت و شكوهمندي بزرگي براي خود فراهم سازند،بلكه فرزنداني برومند و شاداب به جامعه تحويل دهند و اين دو رسالت مهم ممكن نمي شود، مگر در سايه فهم و درك يكديگر. تنور رابطه ها گرم نمي شود، مگر در سايه انديشه و تفكر. قلبها به يكديگر نزديك نمي شود،مگردرسايه ايثار، زندگي ها به تفاهم و يكرنگي نمي رسد، مگر در سايه شناخت خود و همسر.
آلفرد آدلر مي گويد: «انسان رابطه گراست و نياز به حشر و نشر دارد. با حرف زدن و با گوش دادن نيازهاي روحي و رواني اش برطرف مي شود، زيرا اجتماعي به دنيا آمده و زندگي در اجتماع به او امنيت مي دهد.»
اريك فرام مي گويد: «انسان از لحظه اي كه به دنيا مي آيد تا آن دمي كه از جهان مي رود، هر كاري كه مي كند در جهت رفع احساس تنهايي اش مي باشد.»
اعتیاد به روابط عاطفی
برخلاف نام ملایمش، می تواند از جمله مخربترین و مضرترین اشکال اعتیاد باشد.
متاسفانه اکثر ارتباطهای عشقی که فیلم ها و رمانهای عشقی، به تصویر می کشند، از نوع همین روابط مخرب هستند. همچنین در فرهنگ ایرانی و فارسی، به دلیل ذهنیت غالب و رایج درباره مختصات عشق در اشعار عاشقانه عرفا و شاعران ایران زمین، که در آن عاشق فدا و فنا در راه معشوق می شود، همه زندگی اش مختل شده و وجودش جز در معشوق و محبوب معنایی نمی یابد، اعتیاد به روابط عاطفی، تشخیص داده نمی شود و بلکه اسفبارتر از آن، چنین مشکلی جدی، ارزشمند تلقی شده و توسط خود فرد بیمار و اطرافیان، از آن تعبیر به عشق شده، بدان ارزش و بهای بسیاری داده می شود.
در این نوشته سعی بر این داریم که به طور خلاصه، ضمن شرح این اعتیاد، نشانه های فرد معتاد به روابط عاطفی را برشمریم.
با توجه به نیاز طبیعی و فطری انسان به روابط اجتماعی و عاطفی، گاهی تشخیص موارد اعتیاد به روابط احساسی و عاشقانه مشکل به نظر می رسد. درحالیکه افراد معتاد به روابط عاشقانه ( relationship addiction or co-dependency)، درگیر روابطی می شوند که از نظر روانشناختی سالم نمی باشند و برای فرد شادی و رشد در بر نداشته و در نهایت موجب آزار و زیان وی می گردند.
در حالت کلی، تقریبا در همه انواع اعتیاد، فرد معتاد، عادت به فرار کردن از احساسات غم و غصه، خشم و تنهایی دارند. معتادین به روابط عاطفی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در واقع، آنها بر روابط عاطفی تمرکز می کنند تا از پرداختن به مشکلات زندگی خودشان بگریزند. این افراد، توجه بسیار زیادی به فعالیت های زوج عاطفی شان معطوف داشته و هرچه بیشتر این تمرکز بیشتر می شود، کنترل و تمرکز آنان بر زندگی خود، احساسات و نیازهایشان کمتر می گردد.
در واقع برای این افراد، مرزهای شخصی در تعریف مرز هویت و شخصیت خودشان و شریک عاطفی شان، مشخص نمی باشد.معمولا افرادی که در کودکی، از مهربانی و مهر کافی بهره مند نبوده اند، در دام اعتیاد به روابط عاطفی گرفتار می آیند. متخصصین بر این باورند که خود کم بینی و خود کم ارزش گزاری موجود در افرادی که در کودکی مهر و محبت کافی دریافت نکرده اند، آنها را در بزرگی به وابستگی شدید و اعتیاد عاطفی سوق خواهد داد.
بسیاری از این افراد، در کودکی تنها گذاشته شده یا رها شده اند و به همین دلیل، با هرچه که دارند و تمام نیروی ممکن، به روابط عاطفی خود “می چسبند” تا از ترک شدن دوباره جلوگیری نمایند.این افراد گاهی، در روابط عاطفی بسیار مخرب درگیر می شوند، لیکن به جهت ترس از ترک شدن و تنها شدن، از تمام کردن رابطه مضر، دوری می گزینند.
در واقع مسکن این افراد به جای الکل، مواد مخدر یا داروها، ارتباط عاطفی با فردی دیگر است.آيا ممكن است فاكتوري منفعتطلبي و احساس مالكيت را در دوستيها به فراموشي بسپاريم و اگر چنين اتفاقي افتاد آيا ما حق داريم كه بگوييم عشق بيآلايش يعني دوست داشتن در حد متعالي؟ و اگر به اين درجه از رشد و شكوفايي عقلي و احساسي رسيديم، حق داريم كه بگوييم به دو افتخار زير نايل گشتهايم:
الف: بر عزت نفسمان افزوده شده و در نتيجه احترام به خودمان زيادتر شده است.
ب: به وحدت وجود ميرسيم، يعني با دوست داشتن هويت شخصي خود را از دست نميدهيم.
چنين عاشقي اجازه رشد، بالندگي و شكوفايي را به طرف مقابلش ميدهد، يعني به عنوان پشتيباني استوار تلاش ميكند كه معشوق به توانمندي دروني برسد، زيرا ميداند كسي كه از درون توانمند شد، قادر است به ديگران توانمندي ببخشد.پس عاشقي كه ميل دارد معشوق به روش او تصميم بگيرد، كماكان درگير ”من“ خودش است و احساس مالكيت سراسر وجودش را فرا گرفته است. عاشقي كه دايما تلاش ميكند كه معشوق را تغيير دهد، از احترام به خود محروم و هنوز نميداند كه عاشق واقعي، معشوق را همانطور كه هست ميپذيرد.
براندن ميگويد: ”عشق و عاطفه به هيچ وجه نميتواند جايگزين هويت انساني شود.“ يعني شما ضمن اينكه شخصي را دوست داريد، هويت خود را از دست نميدهيد. ولي ديگر فلاسفه اعتقاد دارند اگر شما عاشقي شيدا و دلدادهاي بيچون و چرا باشيد حرمت به خود را از دست ميدهيد. يعني به جاي عشق به طرف مقابلتان، به او اعتياد پيدا ميكنيد، زيرا ديگر هويتي براي شما باقي نمانده كه در پناه آن استقلال خود را حفظ كنيد. در اين صورت اگر خللي به رابطه شما وارد شود، دچار افت روحي و رواني شده و تا مرز از خود بيخود شدن پيش ميرويد.
خودكشيها، اسيدپاشيها و متنفرشدنها از معشوق، همه و همه ناشي از، از دست دادن هويت است. اگر عاشقي ارزش و احترام لازم را براي خود قايل باشد، به يقين جداييها را فاجعه نميپندارد و دست به اعمال جنونآميز نميزند. پس اگر بخواهيد عاشقي معرفي شويد كه عشق اصيل و سالم را ميشناسد، بايد ضمن احترام به خود، به عقيده، سليقه و آلاآعلاقههاي معشوق خود احترام بگذاريد و اين مهم ميسر نميشود، مگر طرفين از يك رشد دروني و غناي معنوي برخوردار باشند.
از نظر روانشناسان اعتیاد عاطفي چيزي شبيه اعتياد به موادمخدر يا اعتقاد به مشروبات الكلي است كه شخص فقط به حكم نياز به طرف او جذب ميشود. پس فقر معنوي در عاشق باعث ميشود كه به شدت به معشوق وابسته شده و در خيلي از موارد آويزان او شود و اگر به دلايلي رابطهاش قطع يا تضعيف شود معتاد عاطفي دچار چالشهاي شديدي ميشود و همانند معتادي كه او را از مصرف موادمخدر منع كردهاند، در تب و تاب ميافتد.
عاشق واقعي نه كسي را استعمار ميكند و نه مستعمره كسي ميشود. كسي كه استقلال راي و نظر دارد، نه ملك مطلق كسي ميشود و نه احساس مالكيت بر ديگري دارد. اغلب كساني كه مايلند مستعمره نفرتانگيز ديگران بشوند بايد در تفكر خود تجديدنظر كرده و تلاش نمايند تا دوباره هويت انساني خود را بازيابند. براي اينكه نتيجهگيري مختصري از اين بحث بسيار پيچيده بگيريم، مشخصات عشق اصيل را برميشماريم:
عشاق واقعي ضمن احترام به خود، به ارزش و اعتبار معشوق بها ميدهند. هر كدام در فكر رشد و بالندگي ديگري هستند. فرق عشق را با دوست داشتن ميدانند و حساب اين دو را از هم جدا كردهاند. در عين اينكه يك دل و يك دلبرند، قادرند ديگران را دوست بدارند و براي امنيت يكديگر تلاش كنند و بالاخره قدرشناس يكديگر باشند. به اين ترتيب نهال عشق كه در ابتدا نورس بود، تدريجا همه وجود عاشق و معشوق را در بر ميگيرد و به درخت تنومندي با ريشههاي مقاوم تبديل ميشود.
یست زیر، مواردی از نشانه های افراد معتاد به روابط عاطفی را خلاصه می کند:
- این افراد تنها در صورت اینکه توسط افراد دیگر دوست داشته شوند و تایید شوند، احساس خوبی نسبت به خودشان دارند.
- تمرکز، توجه، توانایی حل مشکلات در این افراد، معطوف به برطرف کردن درد و رنج و مشکلات طرف م
- قابل می شود، به جای اینکه به حل مشکلات خود بپردازند.
- این افراد معمولا سعی بر “کنترل” طرف مقابل می نمایند.
- آنها تفریحات و سرگمی های خود را فدای تفریحات و سرگرمی های دیگران می کنند.
- افراد معتاد به روابط عاطفی، معمولا احساس افراد دیگر را بسیار بهتر از احساس خود درک کرده و با آن ارتباط برقرار می کنند. به عبارتی آنها از تشخیص احساس و نیاز خود ناتوان می مانند.
- آرزوهای آینده برای این افراد، معمولا آرزوهای شخصی خودشان نیست و وابسته به آرزو و هدف دیگران است.
- این افراد معمولا در بیان عقاید و آرزوها و تمایلاتشان، صادق نیستند. در واقع ترس از طرد شدن یا خشم طرف مقابل، مانع از این می شود که آنها احساساتشان را دریابند و اظهار دارند.
- کیفیت زندگی این افراد، بستگی تام با کیفیت زندگی شریک عاطفی شان دارد.
- با تمام شدن یک ارتباط عاطفی، بلافاصله به رابطه عاطفی دیگری وارد می شوند.
- این افراد گاهی در ارتباطی ناخوشایند و آزاردهنده، برای مدت طولانی می مانند و ارتباط را ادامه می دهند.
- معمولا تعریف اهداف و آرزوهایشان را بسیار سخت می یابند.
- چنانچه زمانی را دور از شریک عاطفی شان سپری سازند، دچار احساس گناه می شوند.
- بدون شریک عاطفی شان، بودن در اجتماع و دوست یابی و صحبت در مهمانی ها و … برایشان سخت می گردد.
- این افراد در دوران رشد، معمولا احساس تنها بودن و دور بودن از پدر و مادر و خانواده داشته اند.
- آنها قرابت و نزدیکی عاطفی (intimacy)را با شدت در رابطه عاطفی(intensity) اشتباه می گیرند.
- از اعتماد کردن به دیگران در روابط عاطفی هراس دارند.
- دچار درد و خشم پنهانی هستند که معمولا ریشه در ندیدن محبت کافی در کودکی دارد.
- رابطه عاطفی، جذابیت ظاهری، بستگی عاطفی و رابطه جنسی را از نیازهای اولیه انسان (مانند غذا و آب) می بینند.
- بدون رابطه عاطفی، احساس بی ارزشی می کنند.
- احساس می کنند، تنها یک رابطه عاطفی است که می تواند آنها را کامل نماید.
- نیاز شدیدی به کنترل شرایط و دیگران حس می کنند.
- گاهی دچار انواع دیگر وسواس و اعتیادها نیز می باشند.
- در هنگام بروز مشکلات، نیاز بسیار شدیدی به روابط عاطفی (یا جنسی) حس می کنند. و از این ابزارها برای تسکین آلام عاطفی خود بهره می جویند.
- آنها ناتوان از ایجاد تمایز بین جذابیت ظاهری و عشق هستند. و به همین دلیل اغلب درگیر عاشقی با نگاه اول می گردند.
- گاهی دچار زندگی دوگانه می شوند.
- از پذیرفتن حضور مشکلات، سرباز می زنند.
- آنچه را می خواهند، به “نیاز” تعبیر می کنند.
- تمایل برای امتیازگذاری برای کارهایی که برای شریک عاطفی کرده اند، نشان داده و ناتوان از دادن بدون انتطار هستند.
- در روابط عاطفی، سعی می کنند همرنگ شریک عاطفی خود شده و زندگی و علایق خود را هماهنگ با وی نمایند.
- معمولا ترس زیادی از رشد شریک عاطفی خود نشان می دهند و آن را تهدیدی برای رابطه شان می بینند.
تعداد زیادی از معتادین به روابط عاطفی، در آن واحد با چند نفر رابطه عاطفی برقرار می کنند تا از ریسک تنها گذاشته شدن بپرهیزند. در بیشتر مواقع، این افراد، قبل از آنکه زمان کافی برای شناخت طرف مقابل صرف کنند، بستگی شدید عاطفی (و حتی جنسی) به وی پیدا می کنند.
این افراد در عین تلاش همه جانبه شان برای داشتن رابطه عاطفی، معمولا تنها بوده و حتی به دلیل زیاده روی در تمرکز به شریک عاطفی، دچار مشکلاتی قابل توجه از نظر شغلی، خانوادگی و دوستان می گردند. همچنین از منظر اجتماعی، بسیاری از جرمهای احساسی (crimes of passion) مانند خودکشی، قتل، تجاوز و …، ریشه در این اعتیاد دارند.
خواهشمنديم اگر سوال يا نکتهاي براي مطلب اعتیاد عاطفی
در ذهن شما باقي مانده است، آنرا در قسمت نظرات با ما و ساير کاربران به اشتراک بگذاريد.
منبع:دکتر کیهان نیا
———————————————————————–
مجله اینترنتی دلگرم
مرجان امینی