جواب نگارش هفتم درس دوم صفحه۲۸ ,۳۱ , ۳۲ , ۳۳ , ۳۴ , ۳۵ و ۳۶
جواب نگارش هفتم درس دوم صفحه ۳۲ , ۳۳ , ۳۴ و ۳۵
گام به گام درس 2 نگارش هفتم
نام درس : درس دوم نگارش پایه هفتم بخش های نوشته | موضوع : گام به گام | پایه هفتم
گام به گام درس 2 نگارش هفتم
انتخاب سریع صفحه :
گام به گام نگارش هفتم / درس دوم نگارش پایه هفتم بخش های نوشته جواب صفحه ۳۲ , ۳۳ نگارش پایه هفتم .جواب درست نویسی صفحه ۳۴ درس دوم نگارش هفتم ,جواب حکایت نگاری صفحه ۳۵ و ۳۶ نگارش پایه هفتم
جواب صفحه 28 و 29 نگارش هفتم
اکنون، برای ایجاد تنوع و لطیف شدن فضای کلاس، همان انشاء را برای تان میخوانم و از شما میخواهم، در حین شنیدن، بخشهای اصلی آن (موضوع، بخش آغازین، بخش میانی و بخش پایانی)( را مشخص کنید.
جواب صفحه 31 نگارش پایه هفتم
نوشته زیر را بخوانید و ویژگی های هر بخش را مشخص کنید.
پاسخ: مانند تصویر زیر کامل کنید:
جواب صفحه 32 و 33 نگارش پایه هفتم
———–همگام درس———–
موضوع انشا: علم و دانش
مقدمه ( آغاز ): در زندگی ما انسانها آموختن و یادگیری بعضی از مسائل بسیار حیاتی و لازم است که علم و دانش یکی از دغدغههای مهم آن است.
بدنه انشا ( میانه): زندگی را فرض کنیم که در آن نه علم باشد و نه دانشی، همه افراد بیسواد و نادان باشند و توانایی انجام هیچ کاری را نداشته باشند وزندگی تنها در حد امرارمعاش وزنده ماندن میگذرد. در آن صورت دیگر نه ماشین، یخچال، کامپیوتر و گوشیهای موبایل و نه هیچکدام از این وسایلی که امروز برای بهتر و راحت زندگی کردن ما وجود دارد اختراع و کشف نمیشد. هم چنان مردم زیادی با کوچکترین بیماری میمردند؛ زیرا که هیچگونه پیشرفتی در پزشکی و جراحی کسب نمیکردیم. انسانهای باهوش همیشه در لحظهبهلحظهی زندگیشان سعی در آموزش و آموختن و پیشرفت و ترقی دارند زیرا که میداند هرچه علم انسان بالاتر باشد راه موفقیت او هموارتر خواهد بود و آسودهتر به هدف زندگیشان دست پیدا میکند. آموختن علم و دانش از همان لحظهی تولد شروع پیدا میکند و تا لحظه مرگ ادامه دارد؛ زیرا انسان هرلحظه در حال آموختن میباشد، چه ازنظر درسی و کتاب و اختراع و آزمایش و چه ازنظر فراگیری تجربه و درس زندگی. آموختن علم و دانش فواید بسیار زیادی دارد، چه برای خود انسان و چه برای دیگران و این آموختن به او کمک میکند تا گامهای زندگیاش را باهدف و برنامهریزی بردارد تا درنهایت به موفقیتهای ذهنی و هدف وجودی خود دست پیدا کند و این موضوع اوج آرزوی بشری میباشد.
نتیجهگیری (پایان): ما بهعنوان دانشآموز وظیفهداریم در این مراحل زندگی که فرصت خواندن درس راداریم به نحو احسن از آن استفادهی کامل را ببریم و با تصمیم درست و تعیین هدف درست گامهای زندگی و پلههای ترقی را طی کنیم تا درنهایت به آرامش ابدی و وجودی دست پیدا کنیم.
———–همگام درس———–
موضوع انشا: نوجوانی
مقدمه (آغاز): دورهی نوجوانی زیبا ترین دوره زندگی یک انسان است. زمانی که استعدادهای او شکوفا میشود و خود را برای زندگی و هدف مهمتری آماده میکند. دوران نوجوانی همچون ایستادن بر نوک قلهای است که تنها با اندکی سهلانگاری میتوان سقوط کرد
بدنه انشا (میانه): دوران نوجوانی را نباید بیهدف سپری کرد چراکه موفقیتهای بزرگ در آینده هر شخص ریشه در اهداف بزرگ او در دوره نوجوانیاش دارد. نوجوان همچون گلی تازه شکفته است که اگر از خود و افکارش مراقبت نکند بهزودی پژمرده میشود.
یک نوجوان باید از کمترین امکاناتش بیشترین استفاده و لذت را ببرد تا مبادا در افکار خویش دچار کمبود شود و شخصیتی متزلزل داشته باشد. دوران نوجوانی حساسترین دوران نیازمندی به یک دوست خوب است. دوستی که پابهپا با انسان همراه باشد و برای رسیدن به اهداف والایش او را یاری کند و چهبسا نوجوانانی که با انتخاب دوست ناباب چنان ضربهای به روحیه و شخصیتشان وارد میشود که گاهی جبرانناپذیر است.
تاج نوجوانی که بر سر انسان گذاشته میشود َفر و شکوهش بسیار بیشتر از همیشه میشود و گاهی ممکن است این فر و شکوه با غروری بیجا همراه شود بههرحال داس دروگر زمان این تاج را کمکم برمیدارد و پیری را جایگزین میکند.
نتیجهگیری (پایان): در زمان کوتاه نوجوانی علاوه بر استفاده بهینه و مفید از عمر و وقت خود باید زندگیمان را سرشار از مهر و محبت و شادی کنیم تا مبادا رنگ افسردگی بر چهرهمان نقاشی کشد. دوران نوجوانی زیباترین و هیجانانگیزترین دوران زندگی است. یادمان باشد بهترین استفادهها را از آن کنیم.
———–همگام درس———–
موضوع انشا: درخت
مقدمه (آغاز): درختان فایدههای زیادی دارند مانند تصفیه کردن هوا میوه سایه و ازجمله چوب آن. از چوب درخت میتوان وسایل زیادی تهیه کرد، مثل در پنجره، میز، صندلی و حتی مداد و کاغذ. این وسایلی است که میشود از چوب درخت ساخت.
بدنه انشا (میانه): بعضیها میگویند که نباید درخت را قطع کرد، این درست است چون طبیعت آن زیبایی را از دست میدهد، دیگر اکسیژن کم میشود و گاز کربن دیاکسید در هوا پخش میشود، ولی اگر درخت را قطع نکنیم نمیتوان وسایل چوبی را ساخت. بیایید پیشنهاد من را بشنوید، من میگویم که باید درختها را قطع کرد اما بهاندازه و در کنار قطع درختان، درخت هم بکاریم. اینگونه هم طبیعت و اکسیژن داریم، هم وسایل چوبی. خلاصه ما از درختان استفادههای دیگری هم میکنیم، مثال هر خانوادهای یک خانه دارد و در هر خانه یک باغچه و در هر باغچه درختان و گیاهانی روئیدهاند و هر درخت و گیاه بهاندازه خود اکسیژن تولید میکند، بهعلاوه هر درخت میوه و هر گیاه مواد خوراکی تولید میکند، به اینگونه غذایمان و هوای پاکیزه را به دست میآوریم.
نتیجهگیری (پایان): ما باید به محیط زیست احترام بگذاریم و در حفظ و نگهداری آن برای نسلهای بعدی کوشا باشیم
———–همگام درس———–
موضوع انشا: مادر
مقدمه (آغاز): بوی خدا میدهد، دعاهایش گیرایی خاصی دارد انگار سالیان زیادی است که با خدا دوست است.
بدنه انشا (میانه): مادر برای همه آدما مهمترین فردی است که در زندگی دارند، همه مادر را دوست دارند و هیچکس نیست که بگوید من مادرم را دوست ندارم.
شاید به زبانشان بگویند اما در قلبشان اینطور نیست فقط کافی است آنها را چند ساعت از مادرشان دور کنید تا متوجه شوید عشق به مادر یک عشق خاص است.
مادر بودن کار سختی است کسی که بیدلیل با آدم مهربان است و زمان هایی که بیحوصله هستی در کنارت مینشیند و به حرفهایت گوش میدهد و دلداری ات میدهد.
کسی که از جوانیاش دست کشیده تا بچههایش را بزرگ کند قطعاً جزو آدمها نمیشود قرارش داد بهتر است بگویم فرشته است.
شاید واقعاً فرشته است که خدا بهشت را در زیر پایش قرار داده و شاید هم از فرشتهها بالا تر باشد.
خدا مادر را آفریده تا مانند یک معلم دلسوز، یک دوست مهربان به ما فداکاری وزندگی کردن و راه درست را نشان دهد.
کلمه مادر چهار حرف است اما خودش یک دنیاست.
نتیجهگیری (پایان): کلمات کوچکتر از آن هستند تا بتوانند مادر را، آنطور که شایسته ی زحمات اوست توصیف کنند، در یک کلمه مادر یعنی امید زندگی کردن.
———–همگام درس———–
موضوع انشا: زمستان
مقدمه (آغاز): فصلی پر از سفیدی های زیبا و دوستداشتنی، درست است که اکثراً سرما را دوست ندارند اما سرمای زمستان چیز دیگری است.
بدنه انشا (میانه): زمستان، چهارمین فصل سال، یادآور عناوین بسیار و خاطره انگیزگی است. دانه های سفید برف، قالب پیچیده شده در کاموای مادربزرگ، بخار چای داغ روی کرسی، خنده های زیرکی با بچه های فامیل، برف بازی و شادی از ته دِل آن لحظه، بخارهای خارج شده از دهان و هزاران چیز دیگر که کلی خاطره برای تو در ذهنت میسازد؛ زمستان فصل خاطرههاست فصل سرد دوستداشتنی. درست
است که کسی سرما را زیاد دوست ندارد حالا چه سرمای هوا و چه سرمای موجود در کالم بعضیها، اما سرمای زمستان از آن سرماهاست که دلنشین است سرمایی دوستداشتنی که شاید باعث بیماریات شود اما آن هنگام همه تو را مقصر میدانند نه سرما را…!
و شاید به نظرم زمستان است که فصل کاملی است چون همه درختها و طبیعت گویی میمیرند و ۳ماه بعد میبینی که زنده میشوند و این چقدر شبیه زندگی آخرت آدمهاست.
نتیجهگیری ( پایان): و چهبهتر که از این فصل درس زندگی بگیریم و پی به این ببریم که هیچچیز ماندنی نیست و ما هم نمیمانیم و روزی بار سفر میبندیم…
جواب درست نویسی صفحه 34 درس دوم نگارش هفتم
🔶جمله های زیر را ویرایش کنید:
🔸مربی، دستیارش را صدا زد از آن خواست بچه ها را برای تمرین آماده کند.
پاسخ: مربی، دستیارش را صدا زد و از او خواست بچه ها را برای تمرین آماده کند.
🔸این دوچرخه را دوست دارم؛ زیرا او دوچرخه دوران کودکی من است.
پاسخ: این دوچرخه را دوست دارم؛ زیرا آن دوچرخه دوران کودکی من است.
جواب حکایت نگاری صفحه 35 و 36 نگارش پایه هفتم
1. نخست، اصل حکایت و سپس شکل بازنویسی شده آن را بخوانید و با هم مقایسه کنید.
پاسخ: متن اصلی حکایت، به نثر کهن است و جملات کوتاه و ساده و متن مختصر و مفید است و داستان در کوتاه ترین شکل ممکن به پایان می رسد؛ اما در متن باز نویسی شده جملات طولانی و در عین حال بسیار ساده و روان نوشته شده اند؛ همچنین نویسنده با شاخ و بزرگ دادن به موضوع اصلی، تصویر داستان را برای مخاطب ترسیم نموده است.
جواب صفحه 36 نگارش هفتم
🔶 اکنون براساس نمونه پیشین، حکایت زیر را به نثر ساده امروزی بازنویسی کنید.
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم. در یک جای سرسبز و خوش آب و هوا ماندیم و زیرانداز و سفره ی غذای خود را پهن کردیم و نشستیم. سگی از دور ما را دید و به سمت ما آمد تا که شاید به او غذایی بدهیم و او را از گرسنگی نجات بدهیم. یکی از دوستان که در جمع ما نشسته بود تکه سنگی را از زمین برداشت و مانند نانی که جلوی سگ می اندازند، به طرف سگ انداخت، سگ جلو آمد و سنگ را بو کرد و زمانی که متوجه شد غذا نیست و سنگ است خیلی سریع راه آمده را بازگشت.
دوستانم دوباره و دوباره سگ را صدا زدند اما سگ توجه ایی نکرد و به راه خود ادامه داد. یکی دیگر از دوستان که این ماجرا را دیده بود گفت: آیا متوجه ی برخورد سگ شده اید و دانستید که سگ به ما چه چیزی را گفت؟ همگی گفتند:ن ه متوجه نشدیم! آن مرد گفت: آن سگ با خود گفت این ها آدم ها بدبختی هستند که از خسیسی و گرسنگی به جای غذا، سنگ می خورند و از سفره و غذای آن ها هیچ توقعی نمی توان داشت.
جهت مشاهده سوالات و گام به گام کتاب های خود؛ کافیست نام درس یا شماره صفحه آن را به همراه عبارت “همگام درس” در گوگل جست و جو کنید.